آهای پرفسفر!
اسنیپ برمیگرده و هری و یه سری از بچه هارو میبینه.
-چیه؟
-خیلی خری.
-چی؟
-تو احمق ترین پرفسفری هستی که دیدم.
-شنیدیم دیروز رفتی حموم، شایعه ـست؟
-امیدوارم بدونید دارین با کی حرف میزنین.
-معلومه با اخمخ ترین پرفسفر قرن.
-صدو پنجاه امتیاز از گریفندور کم میکنم.
و بعد از اینکه این حرف را زد به ساعت شنی امتیازات نگاه کرد. تغییری ایجاد نشد.
-درسته، تو دیگه استاد نیستی. هاهاهاهاهاهاه.
فضا تاریک شد و صورت بچه ها شکل عجیبی پیدا کرد.
-ما میخوایم تورو اعدام کنیم، دستور پرفسور دامبله.
-آهای اسنیپ.
- پرفسور دامبلدور؟
-آره پرفسفر، منم، تو اخراجی. هاهاهاهاهاها.
اسنیپ ناگهان از خواب پرید.
صورتش خیس عرق بود.
چرت شد نه؟
باید توصیفات و توضیحات بیش تری به کار ببری و ماجرای عکس رو هم تو یه بخش از نمایشنامه ت بیاری.
در دیالوگ هایی که بین بیش از 2 نفر رد و بدل میشه به جای خط تیره از اسم استفاده کن تا خواننده سردرگم نشه. مثلا:
دامبلدور: آهای اسنیپ!
به این نکات توجه کن و دوباره بنویس. تایید نشد!