هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
#1
نام:ماتیلدا
نام وسط:امیلیا
نام خانوادگی:استیونز
گروه:هافلپاف
خون :ماگل زاده به خاطر ساحره بودن دارای 25%خون جادوگری
چوبدست:چوب درخت بید با مغر مو تک شاخ،طول،30cm
جارو ی پرنده :آذرخش
پاترونوس:ببر

چهره:موهای کوتاه مشکی با چشم های مشکی و پوست جو گندمی و قدی متوسط
خصوصیات اخلاقی:باهوش،متفر از توهین،وقتی با سارا کلن(دختر عمه اش)با هم باشند خیلی شیطنت میکنند،عاطفی ،با کسانی که میشناسد شوخی میکند،در بعضی مواقع هم جدی


خوش اومدی خانم استیونز! تایید شد!




















ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲ ۱۲:۲۲:۱۰


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۳
#2
درس خونم و شجاع ،از توهین کردن اصلا خوشم نمیاد و جواب کسی که بهم توهین کنه میدم طوری که دیگه کسی جرات نکنه به من توهین کنه.
ازمشق نوشتن زیاد خوشم نمیاد و ترجیح میدم مطالب رو به خاطر بسپارم.....
گروه گریفیندور رو دوست دارم اما نه به عنوان گروهی که در آن عضو باشم .لطفا منو به هافلپاف بفرستید .اگر ممکنه چون من واقعا گروه هافلپاف رو دوست دارم.



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۳
#3
(مالی ویزلی )در حالی که لباسش را مرتب میکرد به هری گفت:ما همه داریم میریم بیرون هری ،چیزی نیاز نداری ؟هری عینکش را جابه جا کرد و گفت:اااا،نه ممنون.
خانواده ویزلی خداحافضی کردند واز خانه (گریمولد)خارج شدند.
هری تنها روی مبل نشسته بود،ترجیح داد تکالیفش را انجام دهد ،پس به طبقه بالا رفت تا کتاب هایش را بردارد.
هنگامی که داشت کتاب تاریخ جادیگری را از روی میز برمی داشت احساس کرد صدایی از طبقه پایین شنید،آهسته از پله ها پایین رفت و ازلای نرده ها مردی با شنل سیاه را دید.
قیافه اش را نتوانست ببیند چون کلاه شنلش تا روی بینی اش قرار داشت .
هری سعی کرد چوبدستی اش را خیلی آرام از جیبش در آورد اما پایش لیز خورد و روی پله ها افتاد....
مرد شنل پوشکه صدا را به خوبی شنیده بود به سمت پله ها خیز برداشت،نگاهی شیطنت آمیزی به هری کرد وگوشش را گرفت و پیچاند تا هری بلند شود،هری در حالی که درد می کشید گفت :تو کی هستی ؟اینجا چیکار میکنی ؟؟؟
مرد بدون حرف هری را روی صندلی انداخت و کلاه شنلش را از روی سرش برداشت.
هری با تعجب گفت :اسنیپ؟؟؟!!!؟؟؟!؟!!؟!
درسته اون اسنیپه که با دماغ عقابی و موهای چرب روغن زده جلویش ایستاده بود.
هری باخود فکر کرد اسنیپ اینجا چه میخواهد؟؟؟
هری گفت :با من کاری داشتید؟
اسنیپ گفت:من اون کلید رو میخوام!!!!
هری که تعجب کرده بود گفت:کدوم کلید؟؟؟؟من متوجه نمیشم!!
-تو هم مثل پدرت دروغگویی!!!!!
هری که خون جلوی چشمش را گرفته بود نمی دانست چه بگوید.
او نمی توانست کلید را به اسنیپ بدهد چون طبق نامه ای که پد رو مادرش نوشته بودند او نباید آن کلید را که مربوط به صندوقچه ای بو د به کسی بدهد و تا سن 18سالگی اجازه بازکردن آن صندوقچه را نداشت ،هری حتی نمیدانست درون صندوقچه چه چیزی وجود دارد!!!
اما مثل اینکه اسنیپ از این راز خبر داشت،هری سعی کرد حرفی راجع به آن کلید نزنداما اسنیپ بعد از چند ساعت کلنجار رفتن با هری مجبور شد وردی را بخواند ،پس چوبدستی اش را به سمت پیشانی هری گرفت و وردی را زیر زبان تکرار کرد ،هری نمیدانست چه اتفاقی می افتد و فقط میتوانست بفهمد سرش درد میکند ،و غافل از اینکه اسنیپ ذهن او را خوانده و جای کلید را فهمیده.......
کلید در گردن هری بود!!!!!!!!اسنیپ پیراهن هری را کنار زد و زنجیر گردنبند را کشید وپاره کرد ، هری هم به کلیدی که در هوا می پیچید و به سمت اسنیپ می رفت خیره شده بود و نمی دانست چه کند .
در همان لحظه در خانه باز شد و جینی وارد شد بدون اینکه آنها متوجه ورود او شوند خود را پشت مبل پنهان کرد .با دیدن این صحنه تعجب کرد و سعی کرد به هری کمک کند،چوبدستی اش را خیلی آرام ازجیبش درآورد و با گفتن (اکسپلیارموس)چوبدستی اسنیپ را بدست گرفت و او را به زمین پرت کرد.
هری هم از فرصت استفاده کرد و کلید را برداشت و به سمت جینی رفت .....همان موقع خانواده ویزلی وارد شدند .
آقای ویزلی هم تعجب کرده بود......اما تا آمدند به خود بجنبند اسنیپ نا پدید شد.....


بعد از نوشتن پست یکبار مرورش کن تا غلط های املایی و تایپیش رو برطرف کنی. مثلا تو همین متن "خداحافظی" درسته نه "خداحافضی".
در آخر هر بند به جای یکبار، 2بار اینتر بزن تا فاصله ی بین بندها رعایت بشه و خوندن متن راحت تر.
در آخر جمله استفاده ی بیش تر از یکبار از علامت های تعجب یا سوال اشتباهه.

ضمن رعایت این نکات بیش تر بخون و بنویس تا قلمت قوی تر بشه.
تایید شد! سال اولیا از این طرف!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۳۰ ۱۲:۵۸:۵۴






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.