هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

جنگ ارتش تاریکی در برابر وزارتخانه سحر و جادو!

لرد ولدمورت به همراه ارتش تاریکی فراخوان حمله‌ای به وزارتخانه سحر و جادو داده است که پایه‌های جامعه جادوگری را لرزانده است! او تنها یک پیام دارد: اگر واقعا فکر می‌کنید در مقابل ما می‌توانید زنده بمانید، بیایید و از جامعه جادوگری دفاع کنید!

پس در این حمله جزء غارتگران باشید و وزراتخانه را تصاحب کنید، یا سفید بمانید و همراه با وزیر سحر و جادو از جادوگران دفاع کنید! (لیست نبردها) بازه‌ی زمانی: از 16 بهمن تا پایان 26 بهمن


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۷:۲۴ یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 6961
آفلاین
-لا؟ تو داوطلب شدی؟ تو رو برای آشامیدن خونت شایسته یافتیم.

لرد سیاه با خوشحالی به طرف لایتینا می رفت...
لایتینا هم با ناراحتی با همان سرعت به عقب قدم بر می داشت...

-ارباب...صبر کنین. دست و دندان نگه دارید. خون من اصلا جالب نیست.

لرد سیاه دست نگه داشت. در حالیکه چشمانش روی رگ گردن لایتینا متوقف شده بود.
-چرا؟ به نظر ما که خیلی هم جالبی!

لایتینا فکر کرد. کاری که از یک ریونکلاوی به خوبی بر می آمد. و فکرش زود به نتیجه رسید.
-ارباب...طی آزمایشات انجام شده، مشخص شده که من از نوادگان روونا هستم.

-خب باشی...ما مشکلی با روونا نداریم. نیم تاجشم داد به ما هورکراکس کردیم.

لایتینا انگشت اشاره اش را به نشانه "نه" جلوی صورتش تکان داد.
-نه ارباب...مشکل در خون منه...خون من... آبینه. شما هم که از نوادگان روونا نیستین. اگه بنوشین کلا ممکنه آبی بشین. دوست دارین آبی بشین؟ مثل اسمورف ها؟




پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ جمعه ۳ اسفند ۱۳۹۷

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۲۶ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳
از زير سايه لرد سياه
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 828
آفلاین
خلاصه:
لردسیاه بیمار میشن و اسلیترینی ها از این فرصت استفاده می‌کنن و ایشون رو به تالار ریونکلاو می‌فرستن. ریونکلاوی ها که از این وضع راضی نیستن، می‌خوان لرد رو برگردونن. اما نقششون نقش برآب می‌شه و لرد خون آشام می‌شن. حالا لرد تشنن و لینی باید یک فرد شایسته پیدا کنه تا لرد خونش رو بخورن. تو این فاصله هم ریونکلاوی‌ها تصمیم می‌گیرن برای حفظ جونشون، لرد رو زندانی کنن.
.......................................................

لایتینا ترسون و لرزون، دو قدم پیش و یه قدم پس کنون، به اتاق لرد نزدیک میشه. قلبش مشغول جمع کردن وسایلش بود تا از ناحیه قفسه سینه، به طرف حلقش اسباب کشی کنه و بالاخره موفق میشه.
یعنی چی؟
یعنی قلبش داشت از دهنش میومد بیرون!
خودش رو دلداری می‌ده... فقط باید در اتاق رو رو لرد قفل می‌کرد. کار سختی نبود که!
به هیئت پشت سرش نگاه کرد. تنها نبود. تمام جمعیت تالار ریونکلاو هم همراهیش می‌کردن.
بالاخره به در می‌رسه. فقط کافی بود تا دستش رو دراز کنه و کلید رو تو قفل بچرخونه... به همین سادگی!
دستش رو دراز می کنه، اما قبل این که کلید رو لمس کنه، در اتاق باز می‌شه و لرد رو رو‌به‌روش می‌بینه.
قبل اینکه بفهمه چی شد، با لرد تو اتاق بود و در اتاق هم قفل شده بود.

ملت ریونکلاو به لایتینا خیانت کرده بودن!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۱۹:۰۳ دوشنبه ۲ مهر ۱۳۹۷

دیانا کارتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸
از معمولا هرجا که ارباب حضور داشته باشه🐱
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
همه با هم گفتن چی؟؟ معلومه داری چی ميگی؟؟
-داری ميگی بايد ارباب رو زندانی کنيم؟
-به نظرتون چاره ديگه ای هم داريم؟؟
-ببين من نميدونم چيکار ميکنی فقط زودتر اربابتون از اينجا ببرين.
-تو خف بابا
---------------------------------------------------------
تالار اسليترين
لينی وکيگانوس از مدرسه بيرون رفتن وبه دنبال خون اصيل ميگشتن
-لينی به نظر تو کيو پيدا کنيم که هم خون خالص باشه وهم ارباب تايیدش کنه؟؟
-اوووممم...
يه بشکن زد وپريد روی آن هوا.
-😀گرفتم
-خب خب بگو کی؟؟
هان؟؟من منظورم اين مگسه بود از ديشب اذيتم ميکرد الان گرفتمش هههه
-زهر نجينی
-اووف حالا چيکار کنيم
-----------------------------------------
تالار رينکلاو:
بچه های رينکلاو به همراه لايتينا ميخواستن لرد سياه رو زندانی کنن اما کسی جرعت اينکه نزديک اون رو بشه نداشت.
- تو پيشنهاد اين کارو دادی حالاهم خودت بايد انجامش بدی!
_اما من که تنهايی نميتونم ميخوای بميرم؟؟
-اگه به بميری که خوبه#!
لرد:ما گشنمان است کسی نميخواهد خون مارا بدهد؟؟
-ا ارباب ما هنوز خونی که باب ميل شما باشد راپيدا نکرديم
!-چه ميگويیدارباب دگر کيست؟ من گرسنه هستم شما بايد شام من شويد.....


ویرایش شده توسط دیانا کارتر در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۲ ۱۹:۲۹:۵۵

تصویر کوچک شده


پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۷

بلو مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۰ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۰:۳۵ سه شنبه ۸ آبان ۱۴۰۳
از من به شما!
گروه:
مـاگـل
پیام: 101
آفلاین
لینی با شانه های افتاده همراه با دوریا به سمت تالار اسلیترین رفت و روی میز لم داد و پاهای لوچولواش را دراز کرد و نگاهی به دیگر اسلیترینی ها ای که هر کدام نشسته و کار خودشان را میکردند کرد.
_دارید چکار میکنید؟
_لینی ساکت باش، این معجون خیلی خاصه.

لینی دوباره چشم هایش را چرخاند. کراب داشت موژه هایش را درست میکرد، بلاتریکس با چوب دستی اش ور می رفت، سال اولی ها تکالیفشان را می نویشتند، هوریس هم جدیدا زیاد توی تالار دیده نمی شد، بانز هم بود، صد در صد بود، فقط دیده نمی شد.

_اربااااااااب داره از دست میره، ارباب خون میخوان، خونی سالم و گوارا و گرم و...

_گفتیم خلاق باش حشره. این هارو که ما گفتیم.
با این حرف لرد که معلوم نبود چگونه صدای لینی را شنیده و از کجا جواب می دهد، اسلیترینی ها به خود آمدند.
_خون اژدهای تک شاخ استرالیایی بدم؟
_خون محفلی ها چطوره؟ بیارم؟
_خون خودمو تقدیم ارباب کنم؟

لینی بی توجه به حرف های دیگر اسلیترینی ها رفت و روی شانه های کیگانوس نشست.
_خودم باید روی خونی که به ارباب میدیم نظارت کنم. بریم کیگانوس. پیش به سوی پیدا کردن خون انسانی اصیل زاده.

با این حرف، دیگر اسلیترینی ها ساکت و به خارج شدن لینی و کیگانوس از پنجره نگاه کردند.

چند ساعت بعد در تالار ریونکلاو:

_پس خون گوارای ما چه شد؟

این جمله ای بود که ریونکلاوی ها در این چند ساعت بار ها شنیده بودند، و دوباره این جمله ترس شد و به تنشان چسبید.

_ملت باهوش ریونکلاو، ما تلاش کردیم ارباب بره بیرون ولی نرفت، و حتی خیلی از ما حاضریم جانمون رو فدای ارباب کنیم.
_ لایتینا. حرفتو بزن!
_بله! ایشون خیلی خوبن، ولی رنگ ارباب سفید شده، بدنش یخ زده، چشماش جیگری شده،به هر حال خون نیاز دارن، یعنی شاید تا ساعاتی دیگر ما رو نشناسند، مرگخواراشون رو به یاد نیارن، و فقط خون بشناسن.
_چی میخوای بگی؟

لایتینا آب دهانش را قورت داد.
_تا رسیدن خون، ارباب رو باید زندانی کنیم.


دست به حباب هام نزنید. پاهم نزنید حتی. تصویر کوچک شده


پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۷:۲۴ یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 6961
آفلاین
لینی دوریایی را که مورد پسند واقع نشده بود، کشان کشان از لرد سیاه دور کرد.
-نه ارباب...این چه حرفیه. شر شما نهایت آرزوی ماست. چرا بخواییم ازش خلاص بشیم؟

لرد که به وضوح رنگش هر لحظه پریده تر از قبل می شد جواب داد:
-پس برای ما خون بیارین! خونی شایسته و سالم و گوارا!

فکری به ذهن آبی رنگ لینی خطور کرد. آنها می توانستند به بانک خون مراجعه کرده و برای لرد، کیسه های پر از خون بیاورند!

-خون مشنگی؟

ظاهرا لرد سیاه در اثر خون آشام شدن توانایی ذهن خوانی را از دست نداده بود. لینی سراسیمه پرسید:
-بله ارباب؟ چی فرمودین؟

-جادوگرا که بانک خون ندارن...می خوایین خون مشنگی به ما بنوشانین؟ می خوایین قدرتمون کم بشه؟ اصلا شاید می خوایین از شر ما خلاص بشین؟

لینی باز دستپاچه شد.
-نه ارباب...شر شما نهایت آرزوی...

-اینو قبلا گفته بودی حشره...از حرف تکراری خوشمون نمیاد. خلاق باش. الانم خونی گرم و لایق ما برامون بیاب! تشنه هستیم!




پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
مـاگـل
پیام: 110
آفلاین
خلاصه:
لرد سياه بیمار می شه و اسلیترینی ها از این فرصت استفاده کرده، لرد رو به تالار ریون می فرستن. ريونى ها كه از حضور لرد تو تالارشون ناراضين، داي لووين رو (كه خون آشامه) ميفرستن تو اتاق لرد، تا بترسونتش و فراريش بده. اما داي، لرد رو خون آشام كرده و حالا لرد يكي رو ميخواد كه خونش رو بخوره. ملت تصميم گرفت كه هكتور رو از تالار اسلى بكشن اونجا تا بدنش به لرد. لینی به دنبال هکتور میره ولی در نهایت فکر میکنه که شاید لرد حاضر به خوردن خون یکی از مرگخواراش نشه و تصمیم میگیره دوریا بلک رو برای ولدمورت ببره...

____________________________


لینی سعی نمود تا دلیلی را بیاورد که دوریا را تحریک به آمدن کند.
_امم... خب راستش ارباب در مورد درخواست آخر مرگخواریتت تجدید نظر کردن... بنظرشون تو شایستگی های لازم برای مرگخوار شدن رو پیدا کردی... و الان میخوان خصوصی با خودت صحبت کنن !

دوریا از شدت هیجان به نفس نفس افتاده بود.
_ وااای... وااااای... باورم نمیشه...بالاخره شد... روز موعود فرا رسید... منو این همه خوشبختی ... محــــاله!

لینی که از نقشه بکر خودش حسابی کیفور شده بود بال زنان به سمت تالار ریون به پرواز در آمد.
_ اتفاقا منو اینهمه خوشبختی هم محاله! خب... بریم!

دوریا، غافل از طالع شومی که انتظارش را می کشید، شادمان به دنبال لینی به راه افتاد.

در تالار ریون

لرد سیاه با دقت به دوریا بلک که با امیدواری به وی زل زده بود، نگاهی انداخت.
_ هوم... که این شام ماست!

دوریا که متوجه منظور لرد نشده بود نگاه پرسشگرانه ای به لینی انداخت. لینی با حرکت سر حرف ولدمورت را تایید کرد.
_ بله ارباب. دوریا بسیار علاقه داشت تا از خدمتگزاران شما باشه برای همین داوطلبانه برای اینکه شما خونش رو بنوشید به اینجا اومده...

لینی دور از چشم ولدمورت، چشمکی را روانه دوریا کرد.
دوریا با ترس آب دهانش را قورت داد و اجبارا حرفهای لینی را تایید کرد به این خیال که شاید با این فداکاری بالاخره لردسیاه نشان مرگخواریت را بر دستش هک کند.

ولی این خیال با جمله بعدی ولدمورت به هیچ و پوچ تبدیل شد!
_ خیر. ما هرگز خون اینو نمیخوریم!

ولدمورت با چهره ای برافروخته از جایش برخواست و ادامه داد:
_ تاحالا به آواتار این دختره نگاه کردین؟ نصفش آدمه! نصف دیگه اش گرگه! اگه گرگینه باشه چی؟ نمیدونین زهر گرگینه برای خونآشام ها کشنده اس!؟ نکنه میدونین؟؟! ما منت نهاده بودیم بر سرتون خراب شده بودیم... میخواین از شر ما خلاص شین؟

حضار :
_
_
_


?Why so serious


پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۹۶

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
-ولى دوريا كه همين الان رفت!

لينى خطاب به افكارش اين را گفته بود.
-خب...بايد چيكار كنم؟

قبل از آنكه افكارش، پاسخ سوالش را بدهند، دوريا بي خبر از همه جا از انتهاى راهروى دخمه ها نمايان شد.

-دوريا...دوريا...!

دوريا با بي حوصلگى نزديك شد.
-اوف لينى...تو هنوز منتظر هكتورى؟ وايسا الان صداش ميكنم.

لينى جلوى دوريا پيچيد و سعى كرد او را متوقف كند.
لينى خيلى ريز و كوچك بود. در نتيجه با صورت در تار و پود رداى دوريا فرو رفت.
-خودم رو ميدادم بخورن كمتر آسيب ميديدم!

دوريا شاخك لينى را گرفت و او را بيرون كشيد.
-كى بخوره؟
-ارباب...آها چيز...ارباب من رو فرستادن دنبال تو!

دوريا شكه شد.
-ا...ارباب؟ چرا؟ چى شده؟



پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ جمعه ۷ مهر ۱۳۹۶

هافلپاف، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
امروز ۹:۰۴:۰۰
از پشت درخت خشک زندگی
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
مدیر دیوان جادوگران
شـاغـل
مترجم
هافلپاف
پیام: 580
آفلاین
هکتور خبیثانه می خندید که در تالار باز شد.

- هک! چه خبرته؟ کل راهرو رو گذاشتی رو سرت!

آستوریا فریاد زنان از تالار خارج شد.
- لینی! تو اینجا چی کار می کنی؟
- ام... با هکتور کار داشتم.
- چیکارش داشتی؟
- هیچی یه معجون می خوام ازش میگه با منشیم حرف بزن!
- منشی؟

آستوریا با تعجب به سمت هکتور برگشت.
- از کی تا حالا تو منشی دار شدی؟
- از همین لحظه!
- و اونوقت منشیت کیه؟

لینی با شیطنت پرید وسط.
- هکتور گفت اولین نفری که از تالار بیاد بیرون منشیشه پس الان تو میشی منشیش!
- هک... .

هکتور به سرعت به سمت در تالار دوید و در حالیکه از ناخن های آستوریا که به سمتش پرتاب شده بود جاخالی می داد، با شادی داد زد:
- نخورد بهم !نخورد بهم!
- می کشمت!

آستوریا هم پشت سر هکتور داخل تالار رفت.
لینی با اندوه فراوان به دری که بسته شد نگاه کرد. انگار بهتر بود از خیر هکتور می گذشتند! به غیر از آن شاید اصلا لرد حاضر نمی شد یکی از مرگخوارانش را بخورد! پس چه کسی را باید انتخاب می کرد؟ انگار فهمیده بود! کسی که برای مرگخوار شدن مدام درخواست می داد اما رد می شد! دوریا!


All sins are attempts to fill voids

تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۹۶

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۷:۲۴ یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 6961
آفلاین
-آهان...لازم نیست. همین بود. من با همین کار داشتم!

لینی خوشحال و سرحال به طرف هکتور پرواز کرد.
-هکولی...عزیزم...

دست های لینی به دو طرف باز شده بود و به سرعت به طرف هکتور بال می زد. درست در آخرین لحظه، هکتور یک قدم به سمت راست رفت و لینی دیوار را در آغوش گرفت...
-نیشم شکست!

هکتور با تصور لینی، در حالیکه نیش شکسته اش را گچ گرفته و به دلیل سنگینی گچ، قادر به پرواز نیست، بسیار شاد شد!
ولی لینی در آن لحظه اهداف مهم تری داشت. نوادگان روونا در خطر بودند و او باید هر چه سریع تر نوادگان کم ارزش تر سالازار را به خطر می انداخت.

-هکولی دستم به دامنت...
-ندارم!
-خب دستم به ردات...
-دستات کثیفه...حشره ای.
-خب دست نمی زنم...کار مهمی باهات دارم.
-با منشیم حرف بزن!
-هکولی تو باید با من بیای!
-به منشیم بگو!
-منشیت کدوم مانتیکوریه؟
-نمی دونم...هنوز انتخابش نکردم!

هکتور قادر بود در مواقع لزوم، بسیار پست فطرت بشود!
-اولین شخصی که از این در بیاد بیرون رو به سمت منشی گری خودم می گمارم! می تونی حرفتو به اون بزنی. اونم به من انتقال می ده.




پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۰:۰۷ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶

لرد ولدمورتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 29
آفلاین
اولين نفرى كه از تالار خارج شد، دوريا بود. لينى پر و بال زنان، بهش نزديك شد.
-هى...دوريا!
-بله؟

خب...لينى انتظار برخورد بهترى داشت.
-ام...ميگم...ميشه هكتور رو صدا كنى؟
-نه! ميبينى كه...از تالار اومدم بيرون. وايسا وقتى برگشتم، صداش ميكنم!

تا زمان بازگشت دوريا، احتمالا لرد سياه و نجينى، نصف بيشتر تالار ريونكلا را خورده بودند.
چاره اى نبود. بايد منتظر نفر بعدى ميشد.
دقايق زيادى گذشت و دقيقا زمانى كه لينى وسوسه شده بود كه با استفاده از منو، وارد تالار شود، سر و كله ى گويل پيدا شد.
-لينى؟ اينجا چيكار ميكنى؟!

لينى با خوشحالى از جايش پريد.
-واى گرگورى! چقدر خوشحال شدم از ديدنت! ميشه هكتور رو صدا كنى؟

با آمدن اسم هكتور، اخلاق گويل عوض شد.
-بخواب رو زمين و دستات رو بذار رو ديوار. فورى! بايد بگردمت!
-چجورى بخوابم رو زمين و دست هام رو بذارن رو ديوار؟!

گويل فورا روى زمين خوابيد و دست هايش را روى ديوار گذاشت.
-اينجورى!

قبل از اينكه لينى ابعاد كوچكش را ياد آور شود، تابلو كنار رفت. در تالار اسليترين براى سومين بار باز شد و هكتور از آن خارج شد.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.