جایگزین شه لطفا!
------------
نام: تام جاگسن.
گروه: ریونکلاو.
جبهه: سیاهی!
ویژگیهای اخلاقی و ظاهری: (با لحن دوبلور حیات وحش بخوانید) موجودی که مشاهده مینمایید، فردی است مرگخوار، وی در کنار کتابخانه ی دروئلا روزیه میزیستد و همیشه ی مرلین بر سر کتاب ها و حقایق موجود در آن ها با یکدیگر بحث و جدل دارند. هرجایی میتوان این موجود را یافت، در ماموریت های لرد تاریکی، همیشه نقش نقشه خوان و راهنما را بر عهده دارد. این موجود ناشناخته، تمامیِ مسائل زندگیش را با ریاضیات و منطق جواب داده و جز لرد سیاه هیچکسی را برتر از خود نمیداند. قدی متوسط دارد و همیشه نقابی مزین به طراحی های اربابش به چهره دارد.
پاترونوس: بز.
توضیحات اضافه : تام، تک فرزند خانواده ای نه چندان صمیمی است؛ پدر تام در کودکی مادرش را به قتل رسانده و به همین سبب، تام، بویی از احساسات نبرده است. نقابی که بر چهره دارد به این دلیل است که در خردسالی توسط پدرش شکنجه شده و چهره اش دچار مشکل شده است.
◆◆◆
داستان کوتاهی از شخصیت تام جاگسن:
سرد بود و ابر ها، سرد تر و وحشیانه تر از همیشه میباریدند. کمی دورتر از مرکز شهر، در خانه ای تاریک، با غرش پدرش از خواب پرید.
- دیگه باید این کاراشو تموم کنه.
این را فریاد زد و از اتاقش بیرون آمد. روبرویش پدری پیر ایستاده بود، که به مانند همیشه در حالت عادی نبود و بوی تلخ الکل میداد.
- کی میخوای این کاراتو تموم کنی؟
این را از اعماق وجودش فریاد زد.
- نک...نه دلت باز ک..ت..ک میخواد؟
پدر تام روی مبل ولو شد و این رو گفت.
چند لحظه خیره به هم مانده بودند...
- نکنه میخوای مثل اون مادرِ ع...
- اسم مادر منو رو زبون کثیفت نیار!
و با نوری سبز، همه چیز تمام شد.
ساعاتی بعدبی هدف در خیابان ها میگشت، حالا خیلی از شهر دور شده بود. عذاب وجدان داشت؟ به هیچ وجه!
همینطور که طول و عرض خیابان ها را طی میکرد، تنه اش به تنه ناشناسی برخورد کرد.
- هوی! چته؟! جلوی پاتو نگاه کن!
تام بی اختیار برگشت و با مرد، چشم در چشم شد. امکان نداشت!
- من تورو میشناسم! منو...منو...منو پیش لرد سیاه ببر! قول میدم خادم خوبی باشم!
هوریس اسلاگهورن، نگاهی به او انداخت... به نظر قابل اعتماد میرسید!
خانه ی ریدلهااز دفتر لردسیاه خارج شد، البته حالا دیگر باید "ارباب" صدایش میکرد.
- گب مامان! یه لحظه اون تی رو کنار بذار! دروئلا کجاست؟
- مثل همیشه. تو کتابخونَشه.
همین کلمات برای تام کافی بود تا یک چیز را بفهمد... یک عاشق کتاب دیگر هم در این خانه وجود دارد!
- کجاست؟
نگاه گابریل و مروپ به تام برگشت. همزمان گفتند:
- کی؟
- همین یارو دورئلا.
- اولا دروئلا، دوما زیر همین راه پله کتاب خونه داره.
تام بدون اینکه به طعنه ی گابریل توجهی داشته باشید به سمت کتابخانه رفت.
- جنگ جهانی دوم جادوگران، 14 هزار کشته داشت.
- 13 هزار و 400 نفر... دقیقا.
دروئلا سرش را از روی کتاب بلند کرد و به فرد نقاب دار و ساک به دست روبرویش نگاهی انداخت. تام تازه واردی که میگفتند کتابخوان قهاریست، این بود.
- جاگسن. درسته؟
- بله.
- به چه جرئتی بدون اجازه وارد اینجا شدی؟
- به هرحال، من دیگه اینجا میمونم.
و روی یکی از میزهای کتابخانه به خواب رفت و این بود سرآغازی بر درگیری های تام و دروئلا.
بازم شد.