نامتری
نام خانوادگیبوت
سنحدفاصل بین سن قانونی خودمون و مشنگا
جنسیتپسر
رتبه خوناصیل زاده
چوبدستیچوب درخت بید سفید، ۳۴ سانتی متر، با مغز موی یال تکشاخ
پاترونوسعقاب طلاییجانورنماسگ (گول ظاهرشو نخورین، اصلا گوگولی نیست)
علایق؟!جونم براتون بگه...
ریونن!
کتااااااب!
کوییدییچ!
ارباااااااااااب!
توضیحات بیشتر؟ بفرما!تری چندین سال پیش توی لندن به دنیا اومد. یک پسر جادوگر کاملا معمولی خورهی کتاب، با موهای خاکستری و چشم های زرد که هیچ مورد عجیبی توی سبک زندگیش به چشم نمیخورد.
همهچیز کاملا خوب و عادی پیش میرفت تا اینکه توی یه روز از روز های ده سالگیش، تری توی اعماق تاریک کتابخونهی خونوادگیشون یک کتاب دستنویس پیدا میکنه و طبیعتا زیر بغل میزنتش و میره تا بخونتش. کتاب توسط عموی تری نوشته شده بود و درواقع یک دفترچه خاطرات روزانه بود. دفترچهای که نه تنها از مرگخوار بودن عموش قبل از مرگش خبر میداد، بلکه این رو هم به تری فهموند که لردولدمورت مقتدر ترین و بزرگترین جادوگر تمام دوران هاست و هر چیزی که پدر و مادرش تا اون لحظه بهش گفته بودن فقط یک سری دروغ بوده.
تری تصمیم به صبر کردن میگیره تا در آینده به محضر لرد بره و درخواستش رو برای مرگخوار شدن به لرد بگه.
در طی چند سالی که توی هاگوارتز درس میخوند و منتظر قبول شدن به عنوان یک مرگخوار بود اتفاق ناگوار و عجیبی براش افتاد. یک معجون خورد!
درسته. یک معجون تونست زندگی تری رو از این رو به اون رو کنه! از قرار اون معجون که هیچکس نمیدونه درواقع قرار بود چیکار کنه به طرز اشتباهی آماده شد و روی مغز تری تاثیر گذاشت. اون معجون باعث شد که تری تا مدت زیادی کنترلی روی رفتارش نداشته باشه و پای راستش هم به صورت مداوم تیک بزنه و به در و دیوار کوبیده بشه.
چند روز گذشت و تاثیر معجون هم کمتر شد ولی هیچوقت کاملا محو نشد و پای تری هنوز هم با استرس، ترس یا احساس دیگهای که یک جوری به آدرنالین مرتبط بشه به هوا میپره و بهتره که سعی کنید تو اینجور شرایط نزدیکش نباشین.
تری مدت زیادی با این مشکل زندگی کرد و تقریبا هم خودش و هم اطرافیانش بهش عادت کرده بودن. تا اینکه تری به عنوان یک مرگخوار پذیرفته شد و مشکل اصلیش تازه شروع شد.
به محض اولین ورودش به خونهی ریدل با هکتوری مواجه میشه که ویبره زنان خودش رو بهترین معجونساز زندهی جهان معرفی میکنه و افتخار خوردن یکی از معجون های جدیدش رو به تری میده.
تری که از خوردن معجون قبلی درس نگرفته بود این معجون رو هم میخوره و...
بله. بیماریش آپدیت میشه و بعد از یه مدت دیگه از دست دادن کنترل بدنش، حالا به جای اینکه فقط پای راستش تیک بزنه، سر تا پای بدنش پتانسیل تیک زدن داره. بنابراین تری در حال حاضر توی شرایط استرس زا مثل یک بمب اتم میمونه که هر لحظه احتمال انفجارش وجود داره.
البته بدبختی های تری فقط به این ختم نشدن و به شکلی نامعلوم پستی تحت عنوان اولین پستش ازش بیرون میاد که در اون لرد تحت ضرب و شتم قرار گرفته بود و از همون لحظه لرد که از قبول کردن درخواست مرگخواری تری پشیمون شده بود اون رو توی ویترین مغازهای در انتهای کوچهی ناکترن میذاره و منتظر مشتریای میمونه تا برای همیشه از دست تری خلاص بشه. ولی از اونجایی که تری هیچ مشتریای نداره، الان مدتهاست که توی ویترین در انتظار خریدار نشسته. هر چند تقریبا همهی خریدار ها رو خودش میپرونه تا بتونه مدت بیشتری رو پیش اربابش بمونه.
تری توی این مدت توی جاهایی مثل کلاس های هاگ، زمین کوییدیچ و حتی اتاق خوابش توی خونهی ریدل هم دیده شده ولی هیچکس، حتی خودش و لرد هم نمیدونن که چطوری از ویترین خارج میشه.
بزرگترین آرزوی تری خدمت به اربابش حتی از پشت در های زندان شیشهایشه و هنوز که هنوزه امیدوارانه منتظره تا ارباب از پشت ویترین درش بیاره تا بتونه آزادانه در محضرش خدمت کنه و جهان رو در کنار ارباب محبوبش به تسخیر سیاهی در بیاره.
●~●~●~●~●~●~●~●
سلام!
میشه قبلیو بندازین دور اینو جاش بذارین؟
انجام شد.