سوژه: لذت
کلمات فعلی: هیاهو- دروغ- یاقوت- سپر- سم- نوشیدنی- نقشه
نیوت اسکمندر، اولیور گلر وود و الیزابت لوییستون در کتاب خانه مشغول خواندن مطلبی درمورد طلسم گل حسن یوسف بودند. ناگهان موجودی شبیه به پرتقال از درون جیب نیوت به بیرون پرید و شروع به دویدن کرد. موجود از زیر پاهای دانش آموزان در حال مطالعه رد می شد و با برخورد به پاهای بچه ها،
هیاهویی در کتابخانه برپا کرد. نیوت تکه پوست پرتقالی برداشت و روی زمین انداخت. موجود پرتقال مانند که پوست پرتقال را دید، سریع به سمتش دوید اما تا به آن نزدیک شد، نیوت با حرکتی سریع و چابک، موجود را قاپید و آن را به جیبش برگرداند.
- بچه ها، آروم بگیرید. اسکمندر، لوییستون، گلر وود، تا سرو صدای بیشتری تولید نکردید از کتاب خونه برید. 10 امتیاز بخاطر حرکت زشتتون از هافلپاف کسر میشه!
پروفسور لاو گود تا بچه ها بخواهند درمورد اشتباهشان توضیح بدهند، صحنه را ترک کرد و آنها را تنها گذاشت.
-----------------------------------------------------------------------
- این
سم حسن یوسف چیه که بخاطرش 10 امتیاز از گروهمون خرج کردی؟!
- سم نه الیزابت، اون پرتقاله!
نیوت درحالیکه موجود پرتقالی رو از جیبش در می آورد گفت:
- این پرتقال عادی نیست. یه فروت بیسته(FRUIT BEAST ) اینا نوع جادویی میوه ها هستن که از برخی درخت های جادویی رشد میکنن و تبدیل به جانور میشن!
- چه جالب!
- پس واقعین!
- معلومه که واقعین! اینو از خونه خاله ام برداشتم! خاله ام ماگله ولی معلوم نیست یه فروت بیست تو خونشون چیکار می کرد؟! اسمش آرنجینه!
- چطوری آرنجین؟!
اولیور دستشو برد تا آرنجین رو لمس کنه اما آرنجین آبی نارنجی مانند بروی دست اولیور پخش کرد.
- عییییییییی! این دیگ چه کوفتیه؟!
- آب پرتقال! ببخشید اولیور، آرنجین با غریبه ها خیلی خوب نیست!
اولیور درحالی که آب پرتقال های روی دستشو با زبان پاک می کرد گفت:
- یروزی خودم اون جونور رو یه لقمه چربش میکنم!
---------------------------------------------------------------------
نیوت در حالیکه با چوبدستی، روی
نقشه غارت را روشن کرده بود. در تاریکی نیمه شب میان راهروهای مدرسه به سمت دستشویی دختران در طبقه سوم می رفت. نقشه غارت را به همراه کتاب معجون سازی شاهزاده دورگه، در اتاق ضروریات پیدا کرده بود. در اتاق به این فکر کرده بود که چگونه معجون سمی حسن یوسف را بسازد و اتاق هم این دو را به او نشان داده بود.
به دستشویی دختران که رسید، ناگهان میرتل نالان، جیغ زنان به سمتش آمد و گفت:
- نیمه شبم دست از مسخره کردن من بر نمیدارین؟!
- نه! من اصلا قصدشو نداشتم!
-
دروغ میگی!
میرتل به سمت یکی از اتاق های دستشویی رفت و پس از رفتن درون چاه، مقداری آب پشت سر خودش جا گذاشت. نیوت نفسی از سر راحتی خیال کشید و به سمت شیرهای دستشویی رفت و دنبال شیری با نشان مار گشت. شیر را که پیدا کرد جمله ای از کتابی ممنوعه که به زبان مارها نوشته شده بود، خواند و داخل تالار اسرار شد.
---------------------------------------------------------------------
- بیا، بگیرش!
نوشیدنی حسن یوسف! همونطور که خواسته بودی!
- به مشکلی که برنخوردی؟! تالار رو راحت پیدا کردی؟!
- نه! حالا
یاقوت رو بهم بده!
کاریوس مالفوی، یاقوت فروت بیست ساز را به نیوت داد. معلوم نیست چطور اما طی حوادثی یاقوت به دست خاندان مالفوی ها افتاده بود که فکر می کردند جواهری ارزشمند است، اما از طلسم آن خبر نداشتند.
- فقط کسی از ملاقاتمون باخبر نشه!
- حتما! کسی با خبر نمیشه...
نیوت هیچوقت نپرسید که مالفوی سم حسن یوسف را برای چی می خواست. اما چندروز بعد، جسد پسرعموی کاریوس، گری نویل مالفوی را درحالیکه پوست بدنش کامل خشک شده بود، در یکی از خرابه های دره گودریک پیدا کردند و
سپر زرین مالفوی ها که از پدر گری نویل به او به ارث رسیده بود، به تنها بازمانده خانواده آنها، یعنی کاریوس مالفوی رسید.
---------------------------------------------------------------------
- نیوت، خیلی بهت افتخار می کنم که تونستی یاقوت رو پس بگیری!
- آسون نبود عمو! ولی الان اینجاست...
نیوت به یاقوت فروت بیست ساز نگاه کرد قرار بود نسل فروت بیست سازها را نجات دهد، آنها را از افسانه به موجوداتی عادی تبدیل کند و نیوت و عمویش را به قهرمانان جامعه جانورشناسی تبدیل کند.
کلمات نفر بعد: فروت بیست- مجنونگرا- طلسم حسن یوسف- قند- بیماری- کوله پشتی- بنفش