هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

به برنامه "تور جهانی سالازار اسلیترین" ملحق شوید و به مدت یک هفته، بر اساس علایق و استراتژی‌های تصرف جهانی ایشان، در انجمنی که مورد بازدید سالازار کبیر قرار می‌گیرد، وی را همراهی کنید.


این برنامه به همه‌ی جامعه‌ی جادوگری، از اعضای محفل ققنوس گرفته تا مرگخواران و کارکنان وزارت سحر و جادو، فرصت می‌دهد تا در این مهم، شریک و همراه سالازار شوند.




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳:۴۲ جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
#1
نام کوتاه: نیوتن/نیوت اسکمندر

نام کامل: نیوتن آرتمیس فیدو نیوت اسکمندر (Newton Artemis Fido "Newt" Scamander)

گروه: هافلپاف

تاریخ تولد: ۲۴ فوریه ۱۸۹۷

محل تولد: بریتانیا - انگلستان

وضعیت خونی: دورگه یا خون خالص

رابطه عاشقانه: پورپنتینا گلدستاین

بوگارت: شغل اداری (نخندین واقعا ترسناکه! مخصوصا اگ قیمت بازار ارز نوسانی باشه! )

پیشه: کارمند بخش جانوری دپارتمان مقررات و کنترل موجودات جادویی( وی نتوانست بر بوگارت خود غلبه کند و به عبارتی، از هرچه می ترسید، سرش آمد! )
جانورشناس جادویی
نویسنده

وفاداری: خانواده اسکمندر
خانواده گلدستاین
مدرسه هاگوارتز
آلبوس دامبلدور
ارتش خود( بله! درست خوندین! داعاشتون خودش ارتش داره! )
وزارت جادوی بریتانیا
محفل مرلین( در مواردی محفل ققنوس! )
شهرداری شهر زموت
ارباب شهر زموت
***

نیوتن آرتمیس فیدو نیوت اسکمندر (Newton Artemis Fido "Newt" Scamander) یک جادوگر انگلیسی، متولد ۲۴ فوریه ۱۸۹۷ است. او جادوگری مشهور و نویسنده کتاب جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها است. اسکمندر در اوایل زندگی نسبت به موجودات جادویی علاقه‌مند شد که این موضوع تحت تاثیر پرورش دادن هیپوگریف‌هایی توسط مادر او بود. او در مدرسه جادوگری هاگوارتز تحصیل کرد و در آنجا به گروه هافلپاف پیوست. نیوت در زمان حضورش در هاگوارتز محکوم به اخراج شد، اگرچه آلبوس دامبلدور که مربی دفاع در برابر هنرهای تاریک بود، بی‌گناهی او را تشخیص داد و به شدت به این موضوع اعتراض کرد.

نیوت اسکمندر به وزارت جادو پیوست و دو سال را در دفتر جابجایی الف‌ها کار کرد، و سپس به بخش جانوری رفت. در سال ۱۹۱۸ او توسط آگوستوس وورم از ناشری به نام آبسکیورس بوکز سفارش نوشتن کتاب «جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها» را دریافت کرد. این کتاب به یکی از پرفروش‌ترین‌ها کتاب‌ها تبدیل شد و از این رو اسکمندر تبدیل به متخصصی معتبر در زمینه جانورشناسی جادویی شد. او به شدت درگیر جنگ جهانی جادوگری شد و در این مقطع با پورپنتینا گلدستاین همکاری کرد و در سه مقطع مختلف گلرت گریندل‌والد را به مبارزه طلبید. او بعدها با گلدستاین ازدواج کرد و آن‌ها حداقل یک فرزند را به دنیا آوردند. در اوایل دهه ۱۹۹۰ او بازنشسته شد و در این مقطع او در شهرستان دورست زندگی می‌کرد.

شخصیت و خصوصیات:

نیوت اسکمندر فردی فداکار بود که به طور خستگی ناپذیر اطلاعات جدیدی را برای کتابش «جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها» گردآوری می‌کرد، حتی زمانی که ظاهرا بازنشسته شده بود. به عنوان یک مرجع در زمینه جادوشناسی، آثار او در سراسر جامعه جادوگران مورد احترام بود. نیوت به عنوان فردی عجیب و غریب توصیف شده است که در کنار موجودات احساس راحتی بیشتری نسبت به انسان‌ها دارد. تماس چشمی و نزدیک بودن به فرد دیگری معمولا او را بسیار ناراحت می‌کند. او اعتراف کرده است که بیشتر مردم او را آزاردهنده می‌دانستند. نیوت به ویژه در مورد زنانی که نسبت به آن‌ها احساساتی داشت خجالتی بود، زیرا عمیقا در تلاش بود تا احساسات خود را نسبت به همسر آینده‌اش، تینا گلدستین بپذیرد.

او هنگام برقراری ارتباط با افراد دیگر اغلب مردی بسیار بی‌دست و پا بود که در نظر همسالان خودش سازش‌ناپذیر و غیرعادی بود. او همراهی با جانوران جادویی خود را ترجیح می‌داد و از آسیب رسیدن به آن‌ها وحشت داشت. بر خلاف برادر بزرگترش که مورد احترام مافوقش بود، مقامات وزارت (به جز برادرش و لتا لسترنج) برای او احترام زیادی قائل نبودند.

گفته شده است که در زیر شخصیت ناهنجار و مشکلات اجتماعی که نیوت داشت، اما به همانند یک هافلپاف مردی با اصول عالی و شفقت عمیق بود که هرگز بر اساس میراث یا اعتقادات مردم تبعیض قائل نمی‌شد. او حتی یک بار هم برای رسیدن به اهدافش قوانین اخلاقی خود را کنار نگذاشت. او نسبت به افراد غیرجادوگر مودب بود و هیچ یک از تعصبات معمول جادوگران را نسبت به ماگل‌ها نداشت. نیوت همچنین تحسین بسیاری را از دامبلدور دریافت کرده است.

داستان زندگی وی، از زبان خود وی! :

درود.
آقا ما بچه بودیم، خواستیم بریم با بچه ها بجوشیم. نتونستیم بجوشیم و نجوشیده اومدیم بیرون! چون دیدیم اوضاع، اوضاعی نیست. یکم بزرگتر شدیم، اومدیم مدرسه. اونجا یه آلبوسی بود، از نوع دامبلدور.(در دمبلی!) این خیلی با ما خوب بود. ماهم باهاش خوب بودیم. بعد خلاصه اونجا گفتیم دیگه آدم باشیم و مث آدم درس بخونیم. موفق بشیم. دکتر مهندس... چیز... کارآگاه یا وزیر بشیم. نشدیم! بجاش اخراج شدیم. چرا؟ چون اوضاع، اوضاعی نبود و ما هم فهمیدیم که اوضاع، اوضاعی نیست.

دیگه اومدیم بیرون و یکم ول گشتیم که توی این ول گردی ها، بارها فهمیدیم که اوضاع، اوضاعی نیست! تا اینکه یه آزمایشگاه جانورانی مارو گردن گرفت که اوضاعمونو یه اوضاعی بکنه. اما همونجام که یکم گذشت فهمیدیم که اوضاع...( اگ گفتی اوضاعی نیست، داری یاد میگیری! آفرین )

بله... خلاصه که یه چمدون طلسمی با طلسمی برای خودم دست و پا کردم. یه ماگل رفیقم شد. با کارآگاهی که میخواست چوبدستیشو بکنه تو آستینم ازدواج کردم و یه بچه بیشتر نصیبم نشد. و همواره دنبال این بودم که اوضاع را اوضاعی کنم. اما تهش فهمیدم که اوضاع، اوضاعی نیست.


---

لطفا جای اینو بگزینید. دستتون مرسی!


انجام شد.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۰ ۱۸:۳۱:۵۹

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۲۰:۳۴:۱۶ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
#2
.داصدان( داستان- صدا) پارت یک.

پیشنهاد می شود برای تجربه حسی بهتر، پست را به همراه این موسیقی در پس زمینه بخوانید!


باد، چمن های دشت را به رقص وا داشته بود. بادی که مانند معبود قدم زنان، از میان انبوه سبزه های عابد رد می شد و آنها با نشست و برخاست خود، باد را عبادت می کردند. آسمان، ابرهای پراکنده سپید را درون خود پناه داده بود. انبوه ابرهایی که همه جا مکان گرفته بودند، اما نتوانسته بودند آبی آسمان را به سپیدی تبدیل کنند. بادی که از میان چمن ها گذشته بود، نسیمی شد و حالا به درون موهای نیوت رسوخ کرده بود. دشتی پهناور و سبز، پهنه آبی آسمان و رودی حریر مانند که آب جاری اش، پاهای اورا نوازش می داد.

تپه مرتفع، چیزی جز نیوت که بالای آن نشسته و پاهایش را در چشمه ای زلال گذاشته بود برای ارائه نداشت. چشمه ای که از درون سنگی خاکستری جوشیده و به پایین تپه جاری شده بود. حالا دیگر همه چیز فرق کرده بود. ذهنش خالی، اما قلبش پر بود. قلبی سرشار از عشق، امید، هیجان و ایمان که باعث می شد صدای باد را بهتر بشنود، خنکی آب را بهتر حس کند و آسمان را آبی تر ببیند. هیچ اتفاق عجیبی نیفتاده بود. حداقل در بیرون از احساسات نیوت نیفتاده بود. آدم ها، همان آدم های نفرت انگیز گذشته بودند. اما نیوت از آنها متنفر نبود. هنوز باور داشتند موجودات جادویی خطرناکند، اما نیوت آنهارا بخشیده بود.

نیوت معنی همه چیز را نمیدانست. اما می توانست معنی همه چیز را حس کند. او دیگر فقط زیبایی بال پروانه را نمی دید. بلکه صدای روحبخش پرواز اورا هم می شنید. فقط صدای زیبای جریان آب را نمی شنید. عشق و امیدی را که با هر نوازش تازیانه وار آب، بر پایش می خورد حس می کرد. او دیگر نمی دید. نمی شنید. نمی چشید. حس می کرد. همراه هر دیدن، حس می کرد. همراه هر شنیدن یا چشیدن. با گوش روح می شنید یا با چشم روح می دید. نیوت از تن رها بود. حسی آشنا که چند مدتی از آن غافل شده بود. و همین باعث شده بود هفت پشت غریبه بشود. اما حالا آشنا به خانه بازگشته بود.


.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۱۳:۴۰:۰۰ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
#3
داوری و اعلام امتیازات این دوئل در گذرگاه شهر زموت انجام خواهد شد.

با تشکر از دو شرکت کننده!


.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: محدوده آزاد جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۱۹:۵۶ سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۲
#4
کلمات فعلی: سردخانه، تابوت، جسد، کرم های خاکی، تجزیه، شکنجه، کره ی چشم.


اوضاع حاکم بر جامعه جادوگری اسفناک بود. سرد خانه ها پر از اجساد مردگانی بودند، که بعضی، خانواده هایشان منتظرشان بود، بعضی ولگرد بودند و بعضی اصلا نشانی از هویتشان نبود. بیماری جدیدی بین مردم شیوع پیدا کرده بود. سیر روند بیماری به این صورت بود که ابتدا لکه ای سرخ فام در چشم بیمار پدیدار می شد. سپس بیمار به طور تدریجی بینایی خود را از دست می داد. و در آخر کره ی چشم و نیمی از صورت بیمار که درگیر ویروس شده بود، از بین می رفت.

تعدد بالای بیماران اوضاع شهر ها را به هم ریخته بود. با اینکه کار تابوت سازان در شهر رونق پیدا کرده بود، اما کمبود تابوت بیداد می کرد. جسد های رها شده، دیگر جزوی از مناظر خیابان ها شده بود و مردم، دیگر کم کم باید به دیدن بدن های پوشیده از کرم های خاکی عادت می کردند. وزارت سحر و جادو تنها کاری که توانست انجام دهد. اعلام قرنطینه گسترده بر شهر های غیر آلوده بود و دستور به قتل افراد آلوده، که کاری عاقلانه، اما بی رحمانه بود. کاهش جمعیت بیش از گذشته، گریبان گیر جادوگران شده بود.

---------------------------------------------------------------------

- آلاستیا ایواناسکا. مامور برتر شکنجه در آزکابان بود که به انتخاب خود زندانی با استفاده از محلولی ناشناخته، یکی از عضو های بدن زندانی را با سرعتی باور نکردنی تجزیه می کرد. انگار که هیچوقت اون عضو وجود نداشته!
- چه بی رحمانه! ولی پروفسور، مگه مامورهای شکنجه در آزکابان مجنونگرا ها نیستن؟!
- باعث تعجبه که تو این سوالو پرسیدی نیوت! معلومه که ماموران شکنجه آزکابان محدود به مجنونگرا ها نمیشن!
- عجیبه! تاحالا نشنیده بودم جادوگر یا ساحره ای انقد بی رحم باشه!

رئیس بخش امنیتی وزارت، رایزاون چخوف، آخرین کام را از سیگارش گرفت و آن را در جا سیگاری روی میز خاموش کرد. دود غلیظ سیگار از دهانش خارج شد و از کنار پرونده های روی هم چیده شده رد شد. آن طرف میز روبروی نیوت نشست و با نگاهی عمیق، جواب داد:
- پس خیلی کم شنیدی! درواقع هیچی نشنیدی!
- چرا ما باید درباره همچین فردی صحبت کنیم؟
- بدلیل اینکه زمانی که ما خواهرها و تک برادر آلاستیا رو زیر شکنجه های فراوان، کور کردیم و نصف صورتشون رو از بین بردیم تا اون خودشو نشون بده، اونم بعد از اون خیانت و رسوایی بزرگش، قسم خورد که انتقام بگیره! ولی فکر نمیکردیم انتقامش انقد جدی باشه!

نیوت، تا این لحظه فکر می کرد که امکان ندارد فردی بی دلیل دست به خشونت بزند و بی رحمی را به این حد برساند. این فرد حتما باید یک دیوانه، روانی، یا یک همچنین چیزهایی باشد. اما به اشتباهش پی برد. آلاستیا فقط عزادار یک داغ بزرگ بود.

- شما... چه درخواستی از من دارید؟

رایزاون چخوف سیگار دیگری روشن کرد و دودش را به سمت صورت هراسان نیوت بیرون داد.

- ما یه طعمه میخوایم، نیوت! یکی که فدا شه، تا ما آلاستیا رو بگیریم!


کلمات نفر بعد: آلاستیا ایواناسکا، یادواره، غرق، خون، سینما، نیش، محترم


.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸:۵۹ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
#5
- خب ما اومدیم با... ایهیم، ایهیم، ایهیم!

نیوت که با هیجان بسیار، گام های سریع و بلندی برمی داشت. خاک زیادی با اولین قدم خودش بلند کرد و در توده ای خاکستری رنگ از گرد و غبار محو شد. اگر بگوییم پس از گذشت ده سال و اندی، چند متر خاک روی هر وسیله اتاق رینگ دوئل نشسته بود، اغراق نکردیم! نیوت که به اندازه بیل یک بیل مکانیکی خاک نوش جان کرده بود، دقایقی طویل با سرفه زدن داشت جان میداد. به یاد سالهای پرشور و پر تف و خون رینگ محفل افتاد. که دونفر عمودی می آمدند، اما یکنفر افقی خارج میشد. نه اینکه نفر دوم هم عمودی مانده باشد، ولی عمودش به زور کمک چندین همراه و آمبولانس و تخت و سرم و قرص و آمپول و قص علی هذا... راست می شد.

دو دستش را به کمر زد و تک تک وسایل را از نظر گذراند. با خود گفت:
- یا تار بیست و سوم از ردیف چهل و هفتم ریش مرلین! فک کنم مرد شنی از دست مرد عنکبوتی فرار کرده و یه چند سالی اینجا اطراق کرده.

با پایش شوتی زیر دستکش بوکسی کشید. صورتش را از شدت غبار بلند شده به کناری برد و بعد از چند سرفه رو به افق، جایی نامعلوم کرد. لبانش را به صورت نیمه غنچه جمع کرد و سرش را به نشانه عزم جزم شده، بالا پایینی داد و گفت:
- میتکونیم! درسته زیاده! ولی میتکونیم!

ازونجا که ما برای دوئل تاپیکمون گذرگاه شهر زموت نیاز به مکان دیگری برای دوئل داشتیم و چه جایی بهتر از اینجا؟ گفتیم هم یه خاک حسابی ازینجا بتکونیم، هم کار خودمون راه بیفته! به هرحال که باید باز می شد! پس با هماهنگی با ناظر وقت، اومدیم با یک دوئل حساس و حیاتی...

دوئل بین ارباب زموت، ریموس جان لوپین!
و خواهان مقام زموت، پاتریشیا وینتربورن!

سوژه: دزدی!
از انبار غلات شهر زموت دزدی شده و به عنوان یه فرد مسئول(کاراگاه، ارباب زموت، پلیس و... که خودتون تعیین می کنید.)، مردم ازتون میخوان که دزد رو دستگیر کنید. همه میدونن دزد کیه ولی دزد بدلیل مقام بالایی که داره دستگیریش سخته. درمورد اینکه چطور دزد رو دستگیر و در آخر مجازاتش می کنید بنویسید.

مهلت: 3 روز، از 20 اسفند تا ساعت 23:59:59 شب 23 اسفند


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۰ ۱۹:۲۸:۵۴
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۰ ۱۹:۳۸:۲۵
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۰ ۱۹:۵۶:۴۸
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۰ ۱۹:۵۹:۰۹
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۰ ۲۰:۰۰:۲۷
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۰ ۲۰:۰۵:۱۸
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۰ ۲۰:۳۸:۵۱
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۱ ۹:۳۳:۴۳
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۱ ۱۰:۰۹:۱۷

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: فعال‌ترین عضو
پیام زده شده در: ۱:۱۳:۰۳ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
#6
انتخاب من برای فعالترین عضو، پاتریشیا وینتربورن است.

دوشیزه پاتریشیا همواره سعی بر فعالیت مداوم خود بر فیکشن نویسی و درست فیکشن نویسی داشتند و فیکشن های قابلی نیز نوشته اند.
بنده خود یکی از فیکشن خوانانشان هستم!


.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: بهترین تازه‌وارد
پیام زده شده در: ۰:۵۲:۲۴ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
#7
رای من برای بهترین تازه وارد، روندا فلدبری است.

روندا با تجربه کمش در رول نویسی و مقدار رول های کمی که دارد، توانست کیفیت کارش را آنقدر بالا ببرد که صلاحیت عضویت در محفل ققنوس را به دست بیاورد.


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۰ ۹:۵۹:۵۱

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: بهترین نویسنده
پیام زده شده در: ۰:۴۳:۴۴ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
#8
برای انتخاب بهترین نویسنده معیارهای بسیاری است. اما تصمیم گرفتن براساس بی عیب و نقص نویسی، کار بیهوده ای است. از آنجا که حتی بهترین نویسندگان هم گاهی نوشته ای منقوص تحویل کاغذ می دهند. از نظر من درونمایه و ایده اجرایی هر نوشته ای، جذاب تر باشد. نویسنده آن نوشته بهتر است.
و در این عنوان مایلم خاص نویسی، ملموس نویسی، بسط و گسترش سوژه ای خاص و شخصیت پردازی بسیار جالب و جذاب گادفری میدهرست رو انتخاب کنم. وی توانسته اتفاقات درون ذهن خود را به بهترین شکل ممکن در صفحه به نگارش در بیاورد.


.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر فصل
پیام زده شده در: ۰:۳۴:۵۸ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
#9
انتخاب من برای عنوان بهترین جادوگر سایت، لینی وارنر است.

دلایل زیادی میتواند بیانگر این انتخاب باشد. اما ترجیح میدهم احساس مسئولیت مداوم ایشان از بابت مدیریت سایت و پست زنی با حفظ سمت، دلیل انتخاب فوق باشد. از آنجا که بنده بارها در واپسین ساعات شبانه، شناسه ایشان را فعال و درحال پاسخ دهی دیدم، مطمئنا از انتخاب خویش مطمئن میباشم!


.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵:۵۷ جمعه ۱۸ اسفند ۱۴۰۲
#10
درود خدمت لرد تاریکی، ارباب دارک.

این پست را به پای جغد سیاهی بستم و پیتزایی از نوع مارگاریتا ضمیمه اش کردم.
امیدوارم از خوردن پیتزا لذت کافی رو ببرید. میلتون کشید یه نقدی هم به رول این پست ما بمالید.
موتوشَکِر


نیوت عزیز

پست های اون تاپیک زیاد قابل نقد نیستن. ولی تا جایی که تونستم نظرمو براتون فرستادم.


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۱۹ ۱۹:۳۷:۰۶
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۰ ۱۹:۵۹:۳۸

.یادگار گذشتگان.



با خود میگفتم اوضاع بهتر میشه و روزای خوبم میبینی!
الان فهمیدم خیر! اوضاع، اصلا اوضاعی نی!



تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.