که یک دفعه همه مرگخوارا از ترس منتقل شدن به مایل ها اونورتر اون هم همراه با بلاتریکس به حرف اومدن و هرکدام نظری میدادن.
لرد که از این همهمه آشفته شده بود داد زد:ساااکت
مجبورمان نکنید روی هرکدومتان یک آواداکداورای زیبا انجام بدهیم.
همه جا در سکوت فرو رفت.
_بسیار خب
حالا مایلیم نظراتتان را در مورد چگونگی ادب کردن این ملعون بی ادب بشنویم،بهتر است ایده تان ارزش گوش دادن داشته باشد وگرنه میگوییم بلاتریکس شما را همراه اسکورپیوس در مایل ها آن طرف تر مجازات کند
یک مرگخوار داوطلب شد.
_چه میخواهی بگویی؟
+ارباب به نظر من از اون جایی که شما بسیار مهربان و خوش برخور_
لرد که دید ابهتش دارد به دست یک مرگخوار نابود میشود چوبدستی اش را به سمتش گرفت و او را نیز به جای بلاتریکس فرستاد.
مرگخواران رد سفیدی که از ان بخت برگشته در اسمان به جا میماند را نگاه میکردند تا این که صدای تلپ بلندی شنیده شد و به نظر صدای خنده ی بلاتریکس آمد که بخاطر نفر دیگری که باید مجازات کند،خوشحال شده بود.
لرد وقتی صدای تلپ را شنید با رضایت سرش را برگرداند و به مرگخواران حاضر در اردو نگاه کرد:
_خب یارانمان،چه کسی پیشنهاد خوب و بدردبخوری دارد؟
تعداد دست های اندکی بالا رفت.
_خب...تو! مایل هستیم نظرت را بشنویم.
...
پس از مدتی لرد دو نظر را که فکر میکرد از بقیه بهترند انتخاب کرد و قرار شد بین ان ها رای گیری برگزار شود.
فلش بک+ارباب به نظر من بهتر است این زندانی را جایی زنجیر کنید و هر کس جلو بیاید و طلسم های مخلتف را رویش انجام بدهد تا بینیم کدام جادوآموز موفق به باز کردن دهان زندانی میشود!
ویرایش شده توسط پانسی پارکینسون در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۲۷ ۱۶:۲۲:۲۱