نمای خارجی از کافه
صدای بوق آمبولانس به گوش می رسه
آمبولانس وارد کادر می شه
سه نفر به سرعت از آمبولانس پیاده می شن دو تاشون با برانکادر می رن تو افه و سومی با بی سیم به بیمارستان اطلاع می ده که در محل حاضرن و سریعتر اتاق عمل باید آماده بشه! ...
دو نفری که رفته بودن تو به سرعت می یان بیرون در حالی که مرلین با چشمای چپول رو دارن می ذارن تو آمبولانس!..
بقیه مردم کم کم جمع می شن و حاضرین تو کافه هم بیرون اومدن! ...
همهمه میان مردم
-چی شده!
-انگار مسموم شده! می گن مسمومیت از اسهال هم بدتره...
-نمی دونم .. رفت تو WC !
-نه!..اومده بیرون که یه دفعه اینجوری شد! ..
-چه بوی بدی میاد! ...
-ببخشید خانم پاتونو از روی سیم بردارید !.. ااا آلبوس تویی !..
-اینا چیه ریخته رو زمین!.. اه .. حالم به هم خورد! ...
-آخ جون .. غذا
سالازار با آرامش از کافه خارج می شه! .. نگاهی به مرلین و آمبولانس می کنه سرش رو تکون می ده!.. نگاه کوتاهی به مردم می کنه!.. یقه اش رو می ده بالا
مرلین در آمبولانس : به من !.. هق ! .. می گن سوفر هق هق من!!! آخییییییییییییییییییش! ...
صدای فیییییییییییییییییییییس
-انگار باد یه چیزی خالی شد!...
--چه بوی بدی!!! ...
آمبولانس آژیر کشون حرکت می کنه!..
سالازار هم پشت به کادر در خیابان ممتد دور می شه!