هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   5 کاربر مهمان





Re: معرفی شخصیت
پیام زده شده در: ۰:۰۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴

املاین ونسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۱ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۱۲ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷
از نامعلوم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 295
آفلاین
نام:لیلی اونز { پاتر نباشه چون من اصولا فمینیست هستم و ترجیح میدم که بعد از ازدواج هم از فامیل خودم استفاده بشه}
گروه: گریفیندور
تاریخ تولد:4/10/1960
سن: در زمان مرگ 20 سال داشتم
چوب جادو: 27 سانتی با پر ققنوس از چوب درخت راش
دسته جارو: هیچوقت علاقه ای به کوئیدیچ نداشته و ندارم
رنگ چشم: سبز
رنگ مو: قرمز تیره
شوهر: کردم
فرزند: یک پسر به نام هری

مشخصات کلی: بسیار خوش قیافه و جذاب با موهای لخت و بلند قرمز و چشمهای خیره کننده سبز زمردی.ماگل زاده هستم ولی از لحاظ هوش و استعداد همونطور که پروفسور اسلاگهورن میگفت از هزارتا جادوگر و ساحره بهترم.در زمانی که 11 ساله بودم از طریق پست یه نامه عجیب غریب به دستم رسید که نام من روش نوشته شده بود خواهرم پتونیا فضولی کرد و سعی کرد که نامه رو به دست بیاره ولی من چنین اجازه ای بهش ندادم و وقتی از محتوای نامه خبردار شدم اولش فکر کردم شوخی یکی از دوستام هستش. من و جادوگری؟؟ هر چند بعضی اوقات اتفاقهای عجیبی میفتاد ولی دلیل نمیشد که من ساحره باشم .خلاصه اینکه با چندبار تکرار اون نامه ها فهمیدم که قضیه جدی هستش و به این ترتیب پای من به دنیای جادویی باز شد. اولین محلی که از دنیای جادویی همانند بقیه ماگل زاده ها دیدم کوچه دایاگون بود و وقتی وسایل های مدرسه رو میخریدم هنوز هم باور نمیکردم که واقعیت داشته باشه. خلاصه اینکه به مدرسه رفتم و کلاه گروه بندی رو روی سرم گذاشتم و به این ترتیب وارد گروه گریفیندور شدم .. البته خودم انتظار داشتم که برم به ریونکلا ولی کلاه شجاعتم رو به هوشم ترجیح داد . دوران مدرسه سپری میشد تا اینکه به سال پنجم رسیدم. از اون دوران یه پسره به اسم جیمز پاتر هی سعی میکرد که خودشو به من بچسبونه ولی دریغ از یک نگاهی که من بهش بندازم ولی روش زیادتر از این حرفها بود چون وقتی من در جلسات کلوب اسلاگ{ کلوبی که پروفسور اسلاگهورن دانش آموزای مورد علاقه ش رو بهش دعوت میکرد} شرکت میکردم تمام تلاششو میکرد تا جلوی چشم من باشه و وقتی دید که من دعوتش نمیکنم خودش پیش قدم شد و ازم برای گردش هاگزمید دعوت کرد ولی من دست رد به سینه ش زدم . نمیدونم چی شد که از سال هفتم بهش علاقه مند شدم فکر میکنم به خاطر این مثلی باشه که میگه تنفر نشان عشق هستش ..خلاصه اینکه از سال هفتم باهم میرفتیم بیرون و وقتی بهم پیشنهاد ازدواج داد قبول کردم و اینطوری شد که بعد از اتمام هاگوارتز وقتی که 18 ساله بودم ازدواج کردیم .در اون دوران لردولدمورت در اوج قدرت قرار داشت و من و جیمز هم به تشویق پروفسور دامبلدور برای مقابله باهاش به عضویت محفل ققنوس در اومدیم ..ما برای محفل ماموریتهای مختلفی رو انجام میدادیم ولی این دلیل نمیشد که از زندگی شخصی خودمون دور بمونیم به همین دلیل سال بعد پسرم به اسم هری که قربونش برم به دنیا اومد. از همون نوزادیش شباهت عجیبی به جیمز داشت ولی چشمهاش چشمهای خودم بود.. ما سیریوس یکی از بهترین دوستهای جیمز رو به عنوان پدر خونده هری انتخاب کردیم ولی وقتی میخواستیم رازدار خونه مون توی دره گودریک رو تعیین کنیم در آخرین لحظات جای سیریوس رو با پیتر { یکی دیگه از دوستای شوهرم جیمز} عوض کردیم .. و این بزرگترین اشتباه عمرمون بود. وقتی در یک شب معمولی تابستانی در زمانی که هری یک ساله شده بود در خونه از جا کنده شد و لرد ولدمورت به دیدار ما اومد جاسوسی که این همه به دنبالش بودیم پیدا شد .باور کردن اینکه اون پیتر بی عرضه طرف ولدمورت رفته باشه برای ما عجیب و حتی باور نکردنی بود. در اون موقع بود که فهمیدم مرگ به دیدارمون اومده ..کسی نمیتونست در برابر نفرین آواداکدورا سالم بمونه. جیمز مردونه با ولدمورت مقابله کرد و منو تشویق کرد که فرار کنم ولی چطور میتونستم شوهرم رو تنها بذارم ؟؟ وقتی عمر جیمز با درخشش نور سبزی به پایان رسید فهمیدم که مرگ خودم هم نزدیکه ..ولی ..نه ...ولدمورت فقط به دنبال پسرم هری بود ولی چطور انتظار داشت که من از جلوی پسر یکی یک دونه م کنار برم و مرگ بچه م رو ببینم؟؟ به این ترتیب من خودم رو انداختم جلو تا پسرم زنده بمونه .بعدا پسرم هری به همین نام معروف شد : پسری که زنده ماند
---------------------------------------------------------------------------
لوپین خودت که در جریان اتفاقات افتاده هستی. مهلت پستی که برای آنجلینا نوشته بودم گذشته و نمیتونم که حذفش کنم .اگه اینو تایید کردی اونو خودت پاک کن


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: معرفی شخصیت
پیام زده شده در: ۲۰:۳۴ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴

زونکو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۳۹ یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
گویا بهتره مام بریم تو یه گروهی:
نام: حقیقتش ترجیح میدم نام خودمو لو ندم
نام خانوادگی: زونکو
شغل: وانمود نکنین اسم مغازه مو نشنیدین!
گروه: همه فکر میکنن تو هافل پاف بودم و واسه اینکه بگم هافل پافی هام بله این همه سر و صدا راه انداختم.ولی حقیقتش من تو ریونکلا بودم .درست کردن این همه وسایل شوخی هوش سرشاری میخواد.خدا به شما هم عطا کنه.
سن ظاهری:40 سال
سن متناسب با روحیات: 14-16 سال
لقب: Zonie Prank
افراد مورد علاقه: نمی دونم چجوری شد که تو خونواده ی به این بیحالی یه همچین گل پسرهایی به دنیا اومدن. (منظورم فرد و جرجه.)
سایر افراد مورد علاقه: سوروس و دراکو چون خوب حال گیری بلدن. ای کاش درگیر جادوی سیاه نشده بودن والا استخدامشون میکردم.
سایر علایق: خندوندن-اذیت کردن-سر کار گذاشتن-عاصی کردن-دیوونه کردن-فرار!


تائید شد


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۱۷ ۱۳:۳۱:۴۰

Any generalization is dangerous,even this one


Re: معرفی شخصیت
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴

jack


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۹ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۳۲ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۵
از کانادا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
نام:مروپ
نام خانوادگی:گونت
سن:35
گروه:اسلایترین
رنگ چشم:مشکی
رنگ مو:سیاه پر کلاغی
توضیح این شخصیت:من مادر یکی از سیاه ترین جادوگر قرن یعنی تام ریدل معروف به لرد ولدمورت هستم.
نام پدر:ماروولو گانت
نوع چوب جادو:15 سانتر دارای پوست باسیلیسک
توانمندی ها:ماهر در درست کردن معجون عشق.
علاقه ها:جواهرات-چوب های جادوی قدیمی.

با این که اطلاهات اصلی رو ندادی و چیزای بیهوده ای مثل رنگ چشم و موت رو گفتی ولی تائید میشی


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۱۹ ۸:۵۰:۵۶

Only: Metal Gear Solid


Re: معرفی شخصیت
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۱ دوشنبه ۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۴۰ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴
از strange circus
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
avval mikhastam az mikel jan tashakkor konam ke mano rahnamayee kardan.
نام کامل:ویولت رابرت پار
سن:16 سال
گروه:هافلپاف
معرفی کوتاه:من دختر خواهر هلن پار هستم و با زاخی نسبت خیلی دوری دارم.
علاقه مندی ها:جادوگری


معرفیت کامل نبود هلن پار کی هست من نمیدونم باید توضیح بیشتری بدی


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۱۹ ۸:۴۹:۵۴

هافلپاف هافلپاف (بقیهش همون شعر هلگا)


Re: معرفی شخصیت
پیام زده شده در: ۱۹:۳۶ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴

بارون خون آلود old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۷ دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۰۷ یکشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۶
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 64
آفلاین
نام:مارکوس باند
تاریخ تولد: یادم نیست
سن:40 سال
جنسیت:مرد
چوب جادو:چه فرقی میکنه؟
دسته جارو: ندارم
گروه: گریفندور بودم
رنگ چشم:قهوه ای
سال: سال هفتم هم رد کردم
ظاهر کلی: ادمی شوخ
مو: مشکی
توانایی: هرکاری میتوانم بکنم
علاقه ها: خنداندن مردم


معرفیت و اسمت جالب نیست تائید نمیشی


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۱۹ ۸:۵۱:۲۰

هیچ وقت با ناظران ور نروید
چون عاقبت خوشی نداره!!!


Re: معرفی شخصیت
پیام زده شده در: ۱۹:۲۵ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴

سر سیریوس بلـک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۲ جمعه ۶ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۷ یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۰
از Graveyard
گروه:
کاربران عضو
پیام: 582
آفلاین
خب اینجانب هم در راستای اینکه میشود شناسه ها را عوض کرد شخصیت سیریوس بلک رو معرفی میکنم

نام:سیریوس
نام خانوادگی:بلک
تاریخ تولد:19/8/1960
سن : در موقع مرگ احتمالی 35
جنسیت:مرد
چوب جادو:31 سانتی با ریسه اژدها از چوب درخت سرخدار
دسته جارو:پیکان نقره ای . ولی هیچوقت عضو تیم نشدم چون اعتقاد داشتم بازی جیمزی از من بهتره و با همون حال میکردم
گروه:گریفیندور
رنگ چشم:قهوه ای

خصوصیات کلی: بسیار خوش تیپ و خوش قیافه بودم { به دلیل مرحوم شدنم از افعال گذشته استفاده میشه} در خانواده ای کاملا اصیل و اشرافی به دنیا اومدم ولی هیچوقت اصل و نسب برام مطرح نبود به خاطر همین همیشه برادر احمقم رگولوس که بعدا مرگخوار شد پیش والدنینم عزیز بود و مهمترین نشونه غیر اشرافی بودنم هم زمانی مشخص شد که بر خلاف تمام اعضای خاندانم در گروه گریفیندور افتادم و به نوعی باعث سرشکستگی خانواده م مخصوصا مادرم شدم. پدرم به این کارها زیاد کاری نداشت توی عوالم خودش بود ولی اگه جلوش حرفهای غیر اشرافیانه میزدم سرکوفت رگولوس رو بهم میزد و آخرش هم تهدیدش مبنی بر اینکه منو از خانواده طرد میکنه رو عملی کرد و اسمم رو به تحریک مادرم از روی فرشینه خانوادگی پاک کرد . ولی این چیزها زیاد برای من مطرح نبود اون خونه ی لعنتی شماره 12 با جن خانوادگی دیوونه مون به اسم کریچر آخرش به من رسید و مجبور شدم که توش زندانی بشم . نفرت من از اون خونه و مستخدمش به حدی بود که سلول آزکابانم و دیوانه سازها رو بهش ترجیح میدادم. یاد آزکابان افتادم... زندانی شدن من توی اونجا آنچنان داستان درازی داره که نمیدونم از کجا شروع کنم ؟؟ شاید اولش باید از جمع چهارنفره دوستانم در مدرسه هاگوارتز بگم : ریموس { مهتابی}- جیمز{شاخدار} – پیتر خیانتکار { دم باریک} و خودم که پانمدی بودم . این اسمها برمیگرده به اون دورانی که ما جانور نما شده بودیم ...چه دوران خوشی بود ...سالهای نوجوانی و جوانی....وقتی متوجه گرگ مرد بودن ریموس شدیم من و جیمز تصمیم به جانورنما شدنمون رو عملی کردیم .دم باریک بی عرضه تر از این حرفها بود که خودش به تنهایی بتونه اینکارو بکنه ولی کمکهای من وجیمز به دادش رسید و آخرش هم به یه جانور کوچولو یعنی موش تبدیل شد در حالی که من و جیمز به جانورهای بزرگی تبدیل میشدیم:سگ و گوزن . و به این ترتیب در شبهای بدر کامل ریموس رو که به یک گرگ درنده تبدیل میشد آروم میکردیم و گردشهای شبانه دلپذیری رو در هاگزمید و مدرسه انجام میدادیم ...یادمه یه بار که زرزروس رو در حال جاسوسی پیدا کرده بودم تشویق کردم بره توی شیون آوارگان ولی جیمز به موقع به دادش رسید و اوردش بیرون .بعدا بارها به جیمز گفتم که کار اشتباهی کرده ولی کاری بود که شده بود . همون موقع ها بود که محفل ققنوس هم کارشو اغاز کرده بود بعد از فارغ التحصیل شدن از هاگوارتز ما هم به تشویق دامبلدور عضو محفل شدیم ..در همون دوران جیمز با لیلی ازدواج کرد و یک سال بعد وقتی پسرشون به اسم هری به دنیا اومد منو به عنوان پدر خونده ش انتخاب کرده ن ...دوران سختی بود و تلاشهای ما برای پیدا کردن جاسوسی که توی محفل رخنه کرده بود بی نتیجه مونده بود ...نگرانی من برای لیلی و جیمز حد و اندازه ای نداشت و یکی از روزها که بهشون سر زده بودم به جای خونه خرابه ای رو دیدم که داغون شده ...وقتی بدنهای بیجان لیلی و جیمز رو دیدم در به در دنبال هری گشتم و وقتی بچه رو با داغ عجیب روی پیشونیش زیر آوار پیدا کردم و میخواستم با موتور پرنده م برم هاگرید رو دیدم و طبق دستور دامبلدور هری رو بهش تحویل دادم و خودم سراغ اون نامرد رفتم ...پتیگرو ...رازدار لیلی و جیمز ...توی خیابونی پر از ماگل گیرش انداختم ولی پیتر حقه بازتر از این حرفها بود..قبل از اینکه موش بشه و بره توی فاضلاب خیابون رو منفجر کرد و اینطوری به دستور کراوچ بدون محاکمه به آزکابان فرستاده شدم .بزرگترین عذاب من در 13 سال زندان که دیمنتورها نتونستن بیرون بکشنش این بود که همه فکر میکردن من رازدار بهترین دوستانم بودم و اونها رو لو دادم... بعد از 13 سال که از آزکابان فرار کردم تنها دلیلم پیتر بود که هنوز توی هاگوارتز بود..در همون سال با پسرخونده م هری و دوستانش آشنا شدم و به اونها و دامبلدور فهموندم که بیگناهم ...سال بعد رو در غارها سپری کردم و وقتی پایان اولین سال آزادی م ولدمورت به قدرتش برگشت خونه قدیمی والدینم قرارگاه محفل ققنوس شد و اینطوری آخرین سال عمرم رو با عذاب در خونه ای که همدمم یه جن خانوادگی دیوونه بود سپری کردم .اولای تابستون بود که به واسطه زرزروس خبردار شدیم هری همراه چندتا از دوستاش بی خبر و شبانه به وزارتخونه رفتن و ابنطوری شد که وقتی بعد از ماهها حبس از خونه بیرون اومدم یه مبارزه درست و حسابی با مرگخوارها راه انداختیم و اونجا بود که طلسم دختر عمه م بلاتریکس که یه مرگخوار بود باعث شد که در پشت طاق نما بیفتم... آیا من واقعا مرده م ؟؟؟ در کتاب 7 این جواب رو به طور قطع خواهید یافت ...اگرم رولینگ ذکر خیری ازم نکرد پس مطمئن بشین که مردم چون باورش هنوز برای پسر خونده م هری سخته.....راستی اگه مرگ من و دامبلدور رو بپذیرین ما اون بالا با هم محشور شدیم. نگران نباشین


ما به آن سید و این میر اردادت داریم
ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم

[url=http://us.battle.net/wow/en/character/burning-legion/


Re: معرفی شخصیت
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴

امیکوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۱ چهارشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۱۱ پنجشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
نام :امیکوس
نام خانوادگی: دارکنس
سن:40
جنس: مذکر
تحصیلات: فازغ التحصیل هاگوارتز
رنگ چشم:سیاه
گروه:اسلایترین
مو:سیاه
ظاهر کلی: بد ترکیب و درشت اندام
معرفی کوتاه:از یاران لرد ولدمورت

تایید شد


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۱۶ ۲۲:۰۳:۲۱


Re: معرفی شخصیت
پیام زده شده در: ۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴

اوتو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۰ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۲ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶
از اون بالا جغد میایَ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 286
آفلاین
نام:اوتو بگمن
نسبت:برادر لودو بگمن
جنس:مذكر
سن:17 سال
گروه:هافلپاف
ويژگي هاي ظاهري: جذاب خوش تیپ
رنگ مو:سياه
رنگ چشم:قهوای
علاقه ها:كوييديچ و دوئل
چوب دستي:24 سانتي متر از چوب سرخس و ریسه ی قلبه ازدها
توانايي ها:دوئل کوییدیچ
علاقه مندي ها:همه چیز مخوصوصا دوئل

تایید شد


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۱۶ ۲۲:۰۰:۳۰


بدون نام
آقا من دوباره دارم ايفاي نقش ميدم كه:1-گروهم عوض شه2-شخصيتم هري پاتري شه...!
-----------------------------------------
نام:جرج ديويس
نسبت:نويسنده ي كتابهاي زياد در زمينه كوييديچ...برادر راجر ديويس...
جنس:مذكر
سن:16 سال
گروه:اسلايترينا
ويژگي هاي ظاهري:شيرين و جذاب
رنگ مو:سياه
رنگ چشم:سياه
علاقه ها:كوييديچ
چوب دستي:25 سانتي متر از چوب درخت پسته+روغن پوست مار
توانايي ها:مفت خوري...
علاقه مندي ها:همه چي و همه نفر!!(مخصوصاً كريچر)

نه...گروهت عوض نمیشه ولی شخصیتت تاییده


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۱۶ ۲۱:۵۸:۵۶


Re: معرفی شخصیت
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴

جاستین فینچ فلچلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۲ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۱۹ دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸
از I dont know
گروه:
کاربران عضو
پیام: 194
آفلاین
نام:مايكل ديگوري
نسبت:برادر سدريك ديگوري
جنس:مذكر
سن:16 سال
گروه:هافلپاف
لقب:لرد حلقه ها
ويژگي هاي ظاهري:قد بلند.خوشتيپ مثل برادرم
رنگ مو:قهوه اي
رنگ چشم:قهوه اي
كوييديچ:عالي
چوب دستي:25 سانتي متر از چوب درخت بلوط.داراي موي تك شاخ.
چوب جارو:آذرخش
توانايي ها:در هر كاري كه بتوونم اوونو انجام بدم به خووبي اوونو انجام ميدم.
علاقه مندي ها:اذيت چو به خاطر گشتن با هري وفراموش كردن
برادرم سدريك و انتقام از لرد ولدمورت به علت كشتن برادرم.
اطلاعات اضافي:داراي حلقه ي عشق هستم براي همين به من لرد حلقه ها مي گن.

آواتار و شناسه نمایشیت با شخصیتت هماهنگی نداشت...شناسه رو من درست کردم آواتارم خودت عوض کن...تاییده


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۱۶ ۲۱:۵۶:۵۰







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.