_چیششششششششش...شششش...قرررررررر...قورررررررررررر...پییییسسسسسسسسسسس.(یعنی اینایی که نوشتم چی میتونه باشه؟!!)
_داپس داپس داپس!...(یعنی این چه صدایی می تونه باشه؟!!!)
_(با ریتم رپ خوانده شود)
پسر بچه ریخته دور و ورم!
یکیشون میزاره سر به سرم!
یکیشون می خواد واسش قاقا بخرم!
میگه مودی چیکار داری با سپرم*!!!
(این شعر ماله کی میتونه باشه؟!!!)
همه ی سالن تاریکه و فقط نور های رنگی از طرفی به طرف دیگه حرکت میکنه...مودی روی سن ایستاده و در حالی که جمعیت براش جیغ میزنه آواز می خونه:
_میگم کامی لب(بوقققققققققققق).....جیگرم!...نازتو برم!...گل پونم!
ملت با صدای بلند فریاد میزنن:
_ جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!
ناگهان پروژکتور ها روشن میشن ...موزیک قطع میشه...صدای اعترا ملت شنیده میشه....مودی بدون هیج حرکت اضافی از سن پایین میاد و به پشت صحنه میره....ملت در حالی که هنوز در جو هستن:
_جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!(یعنی این جیغ برای چی میتونه باشه؟!!!)
_آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!(این آخ برای کی میتونه باشه!!)
ملت پس از چند دقیقه سر و صدا وقتی می بینن کسی بهشون توجهی نداره آروم میشن و تازه یادشون میوفته الان موقع سخنرانی دامبلدوره!
===== چند دقیقه بعد======
تر .....تر .....تر ....تر ....تر ....تر (این صدای نوار خالیه!...فکر کن!)
===== چند دقیقه بعد تر ======
آلبوس با گام هایی آرام و شناور از پله ها بالا میره و پشت میکروفون می ایسته....با نگاهی مشکوک ملت رو نظاره میکنه و با صدای بلندی میگه:
_ سلام...خب همونطور که میدونید ما اینجا اوس شدیم!...نه ...ببخشید ما اینجا جمع شدیم تا جشن بگیریم!....برای چی؟...برای به تعویق افتادن جنگ!...آره..به همی....
_جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!
آلبوس دستش رو به علامت خفه شید!!! بالا میبره و پس از سکوت ملت ادامه میده:
_ بله ...به همین مناسبت از شخصی دعوت به عمل آوردیم که همگی دوسش داریم!...اون کسی نیست جز؟!!!
ملت هم صدا:
_مودی!!!!
_مودی؟...مودی کدوم (بوق) یه؟....اون کسی نیست جز؟!!
_مودی!!!!!!
آلبوس در حالی که از عصبانیت سرش رو به چپ و راست می چرخوند ناگهان مودی رو میبنه که دستش رو روی دکمه ی حذف شناسه گذاشته و با یک لبخند ملت رو نگاه میکنه!
آلبوس سریعاً میگه:
_البته که مودی فرد دوستداشتنی هست ولی
آلبوس در حالی که عصبی به نظر میرسید ادامه میده:
_حتی مودی هم اونو دوست داره!...پس اون کسی نیست جز؟!!!!
ملت پس از کمی مکث:
_ دوست مودی!!!!
آلبوس با کف دست به پیشانیش میکوبه!....صورتش سرخ شده...لبخند تصنعی میزنه و دوباره میگه:
_ خب دوست مودی کسی نیست جز؟!!!!
_زاخی!!!!
نیش آلبوس تا بنا گوش باز میشه و ناگهان پروژکتور ها خاموش میشن و دوباره موزیک و رقص نور تمام فضا رو پر میکنه!
زاخی با یک پای گچ گرفته در حالی که دختری بی ناموس اون رو همراهی میکنه وارد سالن میشه...ملت توی جو :
_جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!
_پیام !!...پیام!!...پیام!!!
_آبجی (بوققققق) تو!!!
_زاخی!!..زاخی!!..زاخی!!...
_جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!
زاخی در کنار دامبلدور می ایسته و رو به ملت تعظیم میکنه!
مودی تا این صحنه رو میبینه با سرعت به طرف سن میدوه....از اون پایین با یک جهش میپره روی سن!...میره ...میدووه!!...
شترق!!!...
_آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاخ!
چوب کفپوش سن که کمی بالا اومده بود به پای مودی گیر میکنه و مودی با سر میره پشت میزی که روی سن قرار داشت....
زاخی پس از کلی تعظیم بالاخره می ایسته و با دختری که همراهش بود وارد مباحثه میشه!
مودی از زیر میز بلند میشه و به پشت صحنه میره.....
آلبوس دامبلدور به صدای بلندی میگه:
_خب اینم از زاخی!!...سلام زاخی!...این تو و این دوستاران همیشگیت!
آلبوس از پشت میکروفون کنار میاد و زاخی به دنبالش پشت میکروفون قرار میگیره و با لبخندی ساختگی میگه:
_سلام!!
ملت:
_ جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!
یک پسر بچه از داخل جمعیت بالا پایین میپره و میگه:
_زاخی جوون!...من دوستت دارم!...برات شعر گفتم!..بیام بخونم برات؟!!!
زاخی در حالی که کلی حال کرده به طرف جمعیت میره و پسر بچه رو کمک میکنه تا از لبه ی سن خوشو بالا بکشونه...با کلی بدبختی پسر بجه به بالای سن میاد...و شرو ع میکنه به خوندن:
_زاخی زاخی ویومده!!...زاخی چه خوب بیده!!..زاخی مفید بیده!!...خوب بیییییید؟!!!
زاخی در حالی که چهرش کمی منزجر به نظر میرسه با حالتی ساختگی پسر رو تشویق میکنه و اون رو به پایین سن هدایت می کنه...در همین حال مودی که خودش رو با طنابی به سقف بسته بود پسر بچه رو بقل میکنه و سعی میکنه تا به طرف بالا فرار کنه اما طناب پاره میشه و مودی به همراه پسر میفتن توی جمعیت!
دامبلدور دوباره به پشت میکروفون میاد و میگه:
_زاخی از اینکه امروز پیش ما اومدی ازت متشکریم!...دیگه وقتت رو نمیگیرم!...به سلامت!...
با زاخی دست میده و زاخی با یک چرخش به دور خودش به همراه دختر همراهش از نظر ها ناپدید میشن!
چیششششششششششششششششششششششش!
چوششششششششش...ترق..تروق!..( یعنی این صدای چی می تونه باشه؟!!!)
تصور کن تو می تونی بشی تعبیر این رویا!!!
========== هدف از این رول چی میتونه باشه!!!؟ ========
سر کار گذاشتن ملت
ارائه سبکی مزخرف!
دور هم باشیم!
منم هستم!
(به نظر شما من چه مرگم میتونه شده باشه!!!!؟)
ايول ايول....پستت قشنگ و كاملا بي ناموسي بود!....واسه اين مواقع كه همه منتظرن يه اتفاقي بيفته زدن اين جور پستا و خوندشون خيلي حال ميده!اون تيكه خنگ بازي ملت زيبا كار شده بود و معلوم بود كه روش خيلي فكر كرده بودي يا شايدم از رويه جايي قاپيديش به هر حال زيبا بود!تيكه علامت خفه شويد هم زيبا،جادار و مطمئن بود!ولي خودمونيم!حالا چرا زاخي؟
به كار نبردن شكلك زيادي هم يكي از خوبي هاي پستت بود.
بازم ميگم!....من هنوز در كفم!....تا حالا اين شكلي سر كار نمونده بودم!
و حالا نكات منفي(بحث جدي شد!...نيشتو ببند! ):نكات منفيش تنها اين بود كه بي ناموسيش زياد بود! و در ضمن!.....مودي تبديل شده به يه بوقي؟...ايول ايول! ولي من تا اونجا كه يادمه مودي جدي بود! در ضمن بعضي جاها الكي فاصله داده بودي!...ولي تو كل نوشته تاثير خاصي نداره!...مهم خود روله!
يه چيز ديگه!....به نظرم ميتونستي بعضي جاهارو مثل افتادن مودي در بين جمعيت رو ادامه بدي...مثلا مودي بين جمعيت چي شد؟!
در كل من دومبولي بيش نيستم!(بر وزن:من پشيزي بيش نيستم!(نقل قول از سرژ!))