هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۴

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
مستند توهمیالیستی

در توهم ... در تولد!!


مظنونین این برنامه : سوروس.ا ، مرلین.کـ و سرژ.تـ
مجری برنامه : هلگاهافلپاف
-نگیر آقا فیلم نگیر !
-نه فیلمو بگیره معروف شیم ولی شطرنجی کن !
-کدوم بی ناموس بوق بوقی مارو لو داده !؟
مجری : لطفا سکو کنید ! خب به بررسی موضوع یک کنفرانس نیمه شبانه می پردازیم ... تعریف کنید اون شب چه شد و چه اتفاقاتی افتاد .
مرلین : اول من بگم ؟ بگم بگم ؟؟؟
م : بفرمایید.
مرلین : همش تقصیر این دو تاس ... اینا منو اغفال کردن همین اسنیپ خائن بود ! خودش گفت !
م : از اول تعریف کنید که چه شد .
مرلین : هیچی ، من نشسته بودم داشتم فیلد می ساختم برا سایتم یهو اینوایت شدم به یه کنفرانس ...
م : خب ... ؟
تو کنفرانسه فقط دو نفر بودن .. اونم این دو تا خائن بودن ...
سرژ : دروغ می گه ! دروغ می گه بوق بوقی بوق بوقی ] سانسور[
م : خب مثل این که هیچ جوره نمی شه ...
- من بگم ؟
همه : تو کی هستی ؟
-من وجدان مرلینم !
مرلین : جون مادرت ... کمک ... این دروغگوی بوقی بوقی ای بیش نیست !
هلگا پس از تامل کوتاه مدت گفت : بگو
-اول اول مرلین داشت فیلد برا سایتش می ساخت بعد اینوایت شد به یه کنفرانس که تو کنفرانسه اسنیپ بود و سرژ ... ( تصویر تار میشه ... سپس خاکستری بر می گرده به چند روز پیش )
مرلین :
-قضییه ی این کنفرانسه چیه !؟
اسنیپ : من تولد می خوام ... می خوام
سرژ : بیا مرلین جان می خوایم بریم توهم تولد !
مرلین : نه ... الان میرم از این کنفرانس !
سرژ : اگه با ما بیای می تونی از عله بپرسی که چطوری میشه از اف تی پی ...
مرلین : منم ببرید ... منم می خوام !
اسنیپ : خب ... سرژ بخون !
سرژ یکی از آهنگایی که مال همین سیستم فلان بسال اش هستو می خونه...
اسنیپ : ما که رفتیم تو فاز تولد ...
مرلین : وایسا وایسا ! گه بخواین در مورد دختراا این سرژ حرف بزنه نمی یام ها !
اسنیپ : بیا من می پامش !
مرلین : اومدین تو فـــــــــاز !
دو دقیقه بعد هر سه خیابوون ونک !
سرژ: ... وک آپ تو دی ...
اسنیپ : اه سرژ ساکت شو دیگه ... دیگه اومدیم تو توهم ... استارت اولو باید خوب میومدی که نیو مدی !
مرلین : ا ! این که همین خیابون شهدای گلزار بوشهر خودمونه !
سرژ : چی می گی بابا ... این جا میدون نفت ساروی یه !
اسنیپ : یه دقه ساکت ! ... ساعت چنده !؟
مرلین : یه دقه صبر کن ...
مرلین یهو می پره وسط خیابون جلو یه موتوری رو می گیره !
مرلین : آقا ببخشید ساعت چنده ؟؟
موتوری یه گاز میده می ره :
- برو بینم بچه ]بوق بوق ![
اسنیپ : ولش ! بیاین بریم ! ... سرژ یه دهن بخون بریم تو توهم بوف ! من درسشو بلد نیستم
دو دقیقه بعد ...
هر سه دم درب بوف !
مرلین : ایول فن آوری ! یادمه زمانی که من هم سن شما بودم باید از دیوار خونه می پریدیم تو خونه ! حالا اینجا در هاش خودشونباز می شن ... ببینید !
و چشم بسته می ره سمت در شیشه ای !
تق !
مرلین با صورت میره تو شیشه ولی چون شیشه هه از قشر نسل سومی ها بود نمی شکنه .. به جاش مرلین دو متر پرت میشه عقب !
مردی نیمه کچل و نسبطا چاق که ظاهرا صاحب رستوران بود با صورتی سرخ مایل به خر دلی ! جلو می یاد و
با عصبانیت فریاد می زنه :
- مگه کوری ! نمی بینی اون تابلو رو ؟ نوشته در خراب است !
صدایی شبیه افادن چیزی از دوردست ها شندیده میشه ! چیزی که شاید صندلی باشه !
سپس مرد با عجله به طبقه ی بالا میره ( از قضا در طبقه ی بالا خبرایی بوده ! )
سرژ و اسنیپ در حال که به مرلین هم کمک می کردند تا بتونه با هیکلش از در رد بشه وارد رستوران شدند !
رستوران نسبتا خلوت بود و زوج مشکوکی با بچه ای پر رو و دریده عشقولانه رو یک میز با هم صحبت می کردند و در باب اهداف راستای زندگی اشون نقشه می کشیدند .
ناگهان بچه ی پررو و دریده ی زوج مشکوک به سمت مرلین حمله ور میشه :
- آخ جون مــ ا مـان ... بــ ابا نوئل اومده !
و ریش مرلینو میگیره و شروع می کنه به کشیدن !
- من ... مـــ ی دونـــ م ... این ریشـــ هــات مصنوعی ان !
مرلین : آی ... اوخ ... نکش بچه ! می زنم اواداکودرا ... بکشتت بچه !
مرد کچل که این بار کاملا تابلو می زد که صاحب رستورانه این بار با صورتی آلبالویی رنگ که انسان رو به یاد سدریک می نداخت فریاد کنان به سمتشون می آمد و در راه با عصبانیت چیز هایی زم زمه می کرد ...
- هی ... مردک ! مگه اون تابلو رو نمی بینینی ؟ ورود گیتار ممنوعه ...
اسنیپ چوب دستیشو بالا میاره و وردی زمزمه می کنه !

یه هو آقا هه روشو می کنه اون ور و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده به کارش پشت میز ادامه می ده !
سرژ : ایول اسنیپ ... این کار هم نمی کردی من عمرا گیتامو بهش نمی دادم !
بچه ی پر روی دریده در حالی که آب دهانش دور دهانش رو گرفته بود با هیجان به اسنیپ نیگاه می کنه و داد می زنه :
- آخ جون ... این شاخ گوزن بابا نوئله ... من می خوامش !
سرژ و اسنپ و مرلین در حالی که با کراهت به زوج جوان مخصوصا خانومه نیگا می کرد دنبال اون دو تا رفت ... انگار که انتظار داشته باشه خانومه ازش معذرت خواهی کنه !!
به سمت طبقه ی بالای رستوران می رن
طبقه ی بالا !
ساحره ای که هیچکی نمی دونست پنه لوپه هست یا هلنا گرنجر روی میز به تنهایی نشسته بود و دامبل زحمت کش ؛ در حال جمع و جور کردن و چیدن صندلی !
اسنیپ با صدای آهسته از توی رداش یه پارچه ی بزرگ در میاره و رو به مرلین و سرژ می گه :
-این ردای نامرئی کننده ی هری یه ! ازش پیچوندم اوندفه ! بیاین این زیر !
سپس ردا رو روی سرش میکشه و با سر علامت میده که زود باشن تا دامبل ندیدتشون !
مرلین : گفته باشم ها اگه بخواین اون زیر دخانیات !!! مصرف کنین کنین نمیام ها !
سرژ می پره ریش میرلین رو می کشه که بیاد زیر ردا !
- از کی تا حالا تو انقدر بچه مثبت شدی ؟؟
اسنیپ: بیاین اینور !
و دو نفر دیگه رو با خودش پرت می کنه اوون ور !
سرژ : دیوونه شدی تو ؟
اسنیپ : تو پول داری ؟ هان ؟ پول داری ؟ ... نه پول داری دیگه !
سرژ : هان ؟ چی می گی تو ؟؟
اسنیپ : خنگولی ریموس داشت مشکوک اینجا رو نیگا میکرد ! اگه بیاد ازمون پول
بخواد تو داری ؟؟
یه دفعه دامبل با یه حرکت Hieastrick میخکوب میشه !
مرلین : بد بخت شدیم دیدمون !
دامبل : عجب توهمی ! این تیکه کلام* منو کی گفت ؟؟
اسنیپ : بیاین اینور ! اوخ اوخ یه کفتر دارم می بینم از دور دست ها داره میاد !
مرلین : این ققی ای که می گن همینه ؟
و به گوشه ی یکی از میز ها پهلو می گیره !
اسنیپ : سرژ بیا اینور دیگه !
...
مرلین : هووی ... سرژ کجا رو داری نگا می کنی ؟
سرژ : هان ؟ هیچ جا ! اِ اِ اِ اِ چی می گی تو ؟
مرلین : نه تو داشتی تو خیابونو نیگا می کردی !
سرژ : نه خیرم ... تو داشتی نیگا میکردی خیابون رو !
اسنیپ : ای بابا ... یه دقه ساکت ! الان اکانتم تموم میشه ها !
مرلین : الان ابنجا چی کار کنیم ما رو ورداشتی اوردی ؟ بیکار که نیستم بشینم سرژ رو ارشاد کنم !
ققی از پله ها میاد بالا و چنان سلامی به دامبل می کنه که دامبل دوباره مجبور میشه مثل Hieastrincking ها سیخ بپره !
مرلین : اسنیپ ... بیل* می زنی !؟
اسنیپ : الان وقت بیلیارد بازی کردنه ؟ ... ؟
مرلین : آخه می خوام یه دست دیگه ببرمت !!
اسنیپ : اهه ... 100 ار من تو رو بردم 1 بار تو ... تازه فکر کردی من نمی فهمم وقتی داری می بازی اینویز می شی الکی می گی من دی سی شدم ؟؟!؟
مرلین : نه دیگــ ...
دست پیرمردی پس کله ی سرژ را نوازش می دهد !
سرژ : ! اِ اِ بره چی می زنی ؟
مرلین : باز که داری اون ور رو نیگا می کنی !
سرژ : خب تو بگو من چه غلطی بکنم ؟
مرلین : چمی دونم ... شماره موبایل دامیل رو داری ؟
سرژ : ها ! دارم !
مرلین : مزاحم تلفنی الان خیلی حال میده ...!!
سرژ : خنگولی ! الان که عصر شما نیست که ! الان عصر موسیقی پاپه !
اسنیپ : چه ربطی داره !؟
سرژ : چون که زنگ بزنی شماره می افته !
دامبل برای سومین بار مانند مریضان صدر آسلام (Hieastrick ها) سیخ می پره !
دامبل : این دفعه 100 دصد دیگه یکی تیکه کلام منو گفت !
ققی : هووومک ؟
دامبل : یکی گفت خنگولی ... خودم شنیدم !!
ققی : اینجا که کسی نیست برادر خودمون دو تاییم ... ریموس هم که اون پایین داره پول در میاره ! زده رو دست سهام دارا !
دامبل : اون ساحره ای که اون طرف نشسته ، اون کیه ؟
ققی : اون ؟ پنه لوپه کرزه فکر کنم ... شاید هم هلنا گرنجر ... نه همون پنه لوپس ... شاید هم هلنا باشه !! تو علامت بزن پنه لوپه ! ... می خوای 10 ، 20 ، 30 ، 40 کنیم ؟
مرلین : ببین ! تقصیر سرژ شد ... هی رو مغز من راه رفت !
اسنیپ : خاصییت جیمز جیگگر همینه دیگه !! اگه شنله نبود ما الان معلوم نبود کجا باشیم !!
----
*تیکه کلام دامبل : خنگولی
*بیل : در چت های خصوصی مراد از بیلیارد !
---
با تشکر از :
جنبه های :
سرژ
دامبل
و همه ی کسانی که در تولد شرکت داشته اند ( همه یه جورایی پاشون گیره )
سازنده کامپیوتر !!
کیبرد فراسو که ما را در حرف حرف این پست یاری کرد !
و آن دو زوج عقشولانه !
----
پی نوشت : 8 دقیقه از عمرت هدر رفت ! فکر کن تو این هشت دقیقه چه کارایی به جز خوندن پست چرت من می تونستی بکنی ؟
----
ادامه دارد ... شاید توسط مرلین !!


ویرایش شده توسط سوِروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۵ ۹:۵۷:۵۷

شک نکن!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ جمعه ۹ دی ۱۳۸۴

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
اینجانب هری پاتر ملقب به عله از آن برنامه محترم تقاضا دارم جوابیه زیر را در همان برنامه و همان ساعت و توسط همان مجری بچاپ برساند.

1- نشان دادن چهره اینجانب بدون شطرنجی کردن آن خلاف مقررات شعبه حمایت از باز پرویی و حفظ آبروی جادوگران خطا کار وزارت سحر و جادو می باشد.

2- سوئ استفاده از معروفیت چهره بنده به بهانه حمایت از خانه و خانواده این جور چیزا برای پر بیننده شدن یه برنامه در پیت ( بنده خودم شاهد بودم که فیلمبردار محترم برنامه سه بار روی زخم من زوم نمود)

3- استفاده از میکروفن خود گو * در برابر بنده که باعث تحریف تمام حرف ها و اعترافات بنده شده است. من بعید نمیدانم که مجری این برنامه نسبتی با ریتا اسکیتر داشته باشد

4- عدم توجه به توضیحات منطقی بنده در مورد نداشتن فرزند از این خانم

5- عدم اطلاع رسانی صحیح در مورد دوست دختر جدید بنده. بنده در جهت تنوری کردن افکار عمومی و محض اطلاع شما باید عرض کنم ایشان جینی هستن هرماینی خودش صاحاب داره ( نمیدو من ببخشید جینی و من چرا همه گیزر میدن به من و هرماینی حالا رولینگم راضی شده اینا راضی نشدن)


6-آخ اونجام ... آها داشت یادم میرفت اجازه دادن برای ورود یک جانور خطر ناک به استودیو

7- خط و نشان کشیدن برای بنده در بیرون استودیو

8- تحریک انجمن زنان و جانوران و غولان و ... علیه بنده

9- پروندن نعشگی بنده در این برنامه که 1000 نات خرج آن شده بود ( رد کن بیاد)

10- تازه به غیر از اون پروندن کسی که به من جنس میرسوند. در این مورد من به انجمن حمایت از معتادان بدون جنس نامه ای نوشته و در خواست رسیدگی دارم.


===============
* ) قلم پر خود نویس دیدی؟ تکنولوژی جادوگرا پیشرفت کرده این یکیم ساختن


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
هزار راه نرفته

مجری وکارشناس برنامه:پرنسس آنیا دکترای مشاوره و راهنمایی (مشاور خانواده)
-----------------------------------------------------------------------------------
کلوز آپ چهره مجری:
از نمای خیلی نزدیک هم بگیر:

- خب به عنوان اولین سوال از خانم نمید شروع میکنیم.خانم نمید از آشناییتون با این آقا ! بگید.
نمید:انگار همین دیروز بود که به خواستگاریم اومد .منم سر از پا نمیشناختم.زبانزد خاص و عام بود ... پسر برگزیده! خوشبختی ما ادامه داشت تا اینکه...
-تا اینکه چی عزیزم؟

-پسرمو چند ماهه باردار بودم!! تا اینکه همسرم عاشق این دختره هرماینی شد .همه ش دنبال تفریح و خوشگذرونی خودش بود. زمانی هم که پولش تموم میشد سراغ من میومد تا این چند ناتی رو که با هزار زحمت جمع کرده بودم ازم بگیره .خرج اون هرماینی لعنتیش کنه.
هری:
هر روز وضع ما بدتر از روزهای قبل میشد. این اواخرکمی مشکوک هم به نظر میرسید. روحیه خیلی شادی پیدا کرده بود . حتی به یه شخصی مدام تلفن میزد و...
هری: آهان ! اون شبو می گی ... یکی از هورکراکسهای ولدی رو پیدا کرده بودم.به رون ویزلی تلفن زدم تا خوشحالش کنم.
- آقای عزیز لطفا اجازه بدید خانمتون صحبت کنن. به موقعش نوبت شما هم میرسه

- بعد از چند روزبرای گرفتن جواب آزمایش اعتیادش به آزمایشگاه رفتم. دیدم شوهرم اعتیادبه مواد مخدر داره... حسابی مایع ظرفشویی می خورد تا آزمایشش منفی شه. ولی من باید تمام سعیمو میکردم تا به ماهیت اصلیش پی ببرم.و البته موفق هم شدم.

آنیا: یه لحظه لطفا....ببینید آقای محترم با این قیافه تابلو که نمی خوای بگی تا به حال در عمرت این زهر ماری رو ندیدی.هوم؟
-درسته ولی تقصیر من نبود کار اون دومبول گور به گوری بود.اون منو اخفال کرد.البته الان ترک کردم.

(آنیا یواشکی به تصویر بردار اشاره میکنه چهره هری رو بگیره)
فوکوس دوربین رو چهره هری:

-ادامه بده عزیزم.
-همه ش با سیم سرور منو میزد. مدام منو کتک میزد. تو خونه ش مثل یه کلفت بودم که حق هیچ گونه اظهار نظری نداشتم.همیشه و در همه حال حرف اول و آخر رو تو خونه اون میزد.تنها باید میسوختم و می ساختم.

خفه شو ...

آنیا:آقای عزیز لطفا خودتونو کنترل کنید.برنامه زنده س.مردم در مورد شما چه فکری میکنن.
-عزیزم سر من داد بکش. حقمه . بیا بزن منو بکش .حق داری .من همسر خوبی برات نبودم. چقدر التماست کردم چقدر!!....(هق هق گریه نمید).پسرم چند شبه داره تو پارک می خوابه. طفلک 17 سالشه!! با این وضعیت از دست میره.. آخه من دردمو به کی بگم.

ای باب!ببینید خانوم کارشناس شما که حرف ایشونو باور نمیکنی....کدوم بچه ؟جالبه من و پسرم هم سن و سالیم . حتما چند روزهم با هم اختلاف سنی داریم... اون سیم سرور من کجاست .

آنیا- اوا چتونه آقا برنامه رو آنتنه...
هری به سمت نمید حمله میکنه .
(چند دقیقه قطع برنامه و پخش آگهی های بازرگانی به خاطر بد آموزی.....)
- آقای گراوپ! آقای گراوپ !! لطفا ایشون رو به بیرون استودیو راهنمایی کنید...
گراوپ:عله کجاست؟ من عله خواست...

-خب بینندگان عزیزپخش زنده س دیگه چه میشه کرد. صحبتهای دو طرف! رو شنیدیم. واقعا خودتون قضاوت کنید...دیدین؟ در یک طرف یه ساحره مهربون و راستگو رو داریم که از زندگیش خیری ندیده بود و در طرف دیگه یه جادوگر معلوم الحال که کارش تو خونه شده کمربندتو هوا چرخوندن و مبارز طلبیدن. قضاوت روبر عهده شما میگذاریم
-------------------------------
خب همه عوامل خسته نباشید.
نمید: چطور بود آنی؟
آنیا:عالی بود نمید. خوب آتشفشانشوخاموش کردی.



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
مستند انجمن ها !
( نکته کنکوری : با صدای راز بقا نخوانید )

از بالا به پایین !
در چت باکس :
اصغر پاتر : سلام ... کسی هست ؟
دامبل : سلام نکن برادر ! می دم بلوکت کنن ها
حیدر لوپین : تو کی هستی که بخوای بلوک کنی ...
سرژ : دامبوله شبا می زنه به سرش جدی نگیرید
دامبل : خیلی هم جدی ام !
سرژ : حالا که این کارو کردی از سایت می رم !
دامبل : نه سرژ .. من و تو هشت ماهه با هم دوستیم !!
( حالا یادش نیست شش ماهه هم نیست تو سایت عضوه )
سرژ :نه دیگه رفتم
--
نحوه ی برخورد :


سرژ :
خب وقتشه که من برم از سایت
I am go in the site u
Ba ye kole bar az khatere
Gitar ,man monde pishet
Ama paham mosa fere
( آهنگ از سیستم اوف ا دووون )

من باید بگم فقط و فقط به خاطر دامبل رفتم از سایت
خداحافظ ! من و ... ( اسم زن سرژ چی بود ؟؟؟) از سایت رفتیم .

--
دامبل :

نه سرژ تو نباید بری ... من به گدا های نیویورک قول دادم ! ( حالا چه ربطی داشت و از خودش بپرسین )

سرژ من و تو که با هم دوستیم !!

ببین
Miladdambeldor: serj man to ro dost daram
(شکلک بقل ): Miladdambeldor
Wake_up_to_die :manam to ro dost daram ama az site miram jigar

--
سرژ :
راست می گی ها
خیلی خوب نمی رم

ناظر اگه این پست هارو پاک نکنه بلوکش می کنم !
گفتگو با مدیران :

شناسه ی 8 ام ویلیام ادوارد :
- منو ناظر کنید ... منو ناظر کنید ...
من سی پنل سایتو دارم ها ... سایتتون رو هک می کنم ها
ناظر ناظر

شناسه ی نهم ویلیام :
بله این کاربر رو من می شناسم تموم پست هاشم خوندم حقشه ... من بهش رای می دم که ناظر باشه

شناسه ی دوازدهم ویلیام :
من چند نکته رو بگم
اول این که منم موافقم این یارو ناظر بشه
دوم این که من می خوام به سایت کممک مالی بدم !

شناسه ی سوم ویلیام :
آقا توجه کنید !
ناظر هاتون خیلی بی ادبن ... من می گم ما چهار نفر که پشت سر هم تو این تاپیک پست زدیم رو ناظر کنید تا ببینید کارمون چطوره ! ما با هم دوست هم هستیم و با هم تفاهم داریم .

شناسه بیستم ویلیام :
اقا چرا عکس های من تایید نمی شن ؟
بعدش هم راست میگم اینا ناظراتون بی ادبن !!

--
مقایسه ی ویدا اسلامیه و سمیه گنجی:


Nenill5 :

دوشیزه سرکار خانوم ویدا اسلامیه ! : هری بوی نمک را چشید و فهمید که نمک در نزدیکیست !
گنجی !!! : هری نمک را خورد و به چو هم داد !!

آخه نگاه کنید ترجمه ی سرکار خانوم اسلامیه بهتره یا گنجی !؟
در ضمن کور هم خودتی !! بی ادب گیس بریده !

کرام :

اولا که من نگفتم تو کوری ... گفتم چرا شما کورید !!!
دوما مگه من از مترجمی حمایت کردم !
سوما طبق تبصره ی شماره ی بیست و هفت سایت جادوگران ! سایت جادوگران از هیج جا پول نمی گیره !!
چهارما هیچ خوشم نمی یاد از این اعضا تو سایت ببینم




گفتگو ناظران با مدیران:


پاتر :آقا جان زوره ! تاپیک تو قدح بفرستید در جا بلوکید ( حتی شما دوست عزیز !!)
کوییرل :من یه ایده ی جدید دارم !!
دامبل : آقا چرا ویرایش رو برداشتین ؟
جیمیز : آخ جوون ! یه مشکل جدید کشف کردم .
سالازار : این مربوط به وبمستر میشه
دالاهوف : بابا به خدا از رول خسته شدم !



یاهو!:
کوییرل : ای بابا بره چی مجوز دادی ؟
من : مجوز کجا رو ؟
کوییرل : مجوز تاپیک اشیا جادویی
من : من همچین مجوزی ندادم !
کوییرل : پس کی داده ؟؟؟؟
کوییرل : آهان اصلا تو ناظر دیاگون نبودی !!

دامبل : تو باید پست بزنی !
من : نمی زنم !
دامبل : باید تو رول پست بزنی !!!
من : نمی زنم !!
دامبل : باید بزنی !



انتخاب جادوگر ماه:


شناسه ی ویلیام : من به خودم رای می دم
ویرایش لوپین : این رای باطله

هرماینی گرنجر : طبق تبصره ی شماره ی 17 ی قانون کار نوشته ی دکتر جلیلی من به ریموس رای می دم !
ویرایش لوپین : باطله !



و اینک تولد سایت جادوگران:


سالازار : هر کی میاد باید پول خودشه و بقل دستیشو و اون یکی بغل دستیش هم بده !

ممد بلک : آخ جوون منم میام یکی از دوستام هم میارم اسمش مریمه !!
کرام : ممد بلک رو را نمی دیم ! می خواد فرندشیپ کنه ! تازه هیچ خوشم نمی یاد تو سایت ببینمت

ممد_ بلک !!!: منم میام با یکی از دوستام که اسمش ستارس !




دفتر ناظران تالار اسرار (مجوز تاپیک را از اینجا بگیرید(:


من یه تاپیک می خوام بزنم به نام : چرا اون ماگلی که ظاهرا سپور بود به یه مغازه ی ماگلی مشکوک نیگا می کرد ؟
IP : 123456789
---------
ویاریش ناظر : همچین آIPقبلا بوده ! عمرا مجوز نمی دم بهت !



مدیریت هاگوارتز:


دامبل :
مایکل کرنر چون یه غلط املایی تو تدریست داری از استادی برت می دارم !


گفتگو با مدیران :



بلا : آقا باید فرهنگ سازی کنیم تو پست ها ! ویلا من می رم ... راستی این نکته رو بگم ( برا هزارمین بار )
بلا یه شخصیت جدی بود
مودی یه شخصیت طنز بود
آمبرج یه شخصیت آموزشی بود !


دژ مرگ:
اسنیپ :
اسنیپ : آواداراکودرا
و یک جادوگر سفید میوفته می میره

ویرایش ولدی : خیلی عالی بود ... آفرین ... از این بهتر نمی شد ... شحنه سازیت خیلی عالی بود همین طور پردازش ات !


ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي:


کریچر :
آقا منم ثبت نام منم ثبت نام !
من وبمستر خیلی دوست دارم !

ویرایش دالاهوف : قبول نیستی ... تو باید از وبمستر بدت بیاد ! باید ازش نظار زور وگیری !!



نحوه ی برخورد:


سرژ : خب من می خوام از سایت برم
دامبل : نه نه نه ... تو نباید بری از سایت
سرژ : نه دیگه دامبلی اون دفعه ریش سفیدت روگرو گذاشتی ما نرفتیم ... اندفه رو بزار بریم !!

----

توجه داشته باشید این پست به استکبار دامبل زده شد !


شک نکن!


جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۰:۵۷ پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
*راز بقا*
برنامه اين هفته:ناظرين آنجمن

(نكته حياتي:لطفا با صداي راوي برنامه راز بقا خوانده شود!)

**جنگلهاي براتيسلاوا-رودخانه مي سي سي پي!!**
اينجا جنگلهاي براتيسلاواست.به كنار رودي رفتيم كه موجودات عجيبي در آن مشاهده ميشود.نام اين جانور "ناظر" است.اين جانوران كه هر يك دو دست و دو پا دارند در جهت آب شنا ميكنند.به عبارت ديگر ضرب المثلي قديمي را به ياد ما مي آورند:باد از هر طرف بره همون ور ميرم!

به بالاي آبشاري ميرويم كه رود از آن به سمت پايين جاري ميشود.آبشاري كه گذر از آن همانند گذر از تپه هاي عضويت در ايفاي نقش است.تپه هايي كه در برنامه هاي بعدي به آن اشاره خواهيم كرد.اين جانور نيز به مانند وب مستر و مدير كه قبلا آنها را شناخته ايد بر روي چيزي كه نام آن را سايت گذاشته اند افتاده است.

-------------تصاوير صامت-----------
جيييير(صداي پرنده ها!).....فيييييش(صداي پايين ريختن آب از آبشار!)......غوووووور(صداي قورباغه اي در همان نزدكي ها!)
به ناگاه قوباغه توسط ناظر انجمن خورده ميشود!
----------------------------------------

همان طور كه ديديد.اين جانوران بسي خطرناك هستند.اجداد اين جانوران امكانات زيادي براي زندگي كردن نداشتند.اما نسل تازه ي اين جانوران داراي منويي در جلوي شكم خود! هستند كه بر اثر جماع دو جانور خطرناك يعني وب مستر با مدير انجمن به وجود آمده است!!!
اين جانور خطرناك است آما در تحقيقات پژوهشگران مشاهده شده است كه اين جانوران هميشه سعي در فرار از دست مدير و وب مستر دارند تا يك موقع توسط آنها خورده نشوند.
تنها وسيله دفاع اين جانور از جان خود چيزي به نام"منوي مدير ناظر انجمن" ميباشد.اين جانور هر چند ماه يك بار از ناظر بودن خود خسته ميشود و پوست ميكند و به يك عضو معمولي تبديل ميشود.البته نوعي از اين جانوران هيچ گاه اين طور نميشوند و هميشه در حال تكاپو هستند.

------------تصاوير صامت---------------
يك عدد وب مستر به نزديكي رودخانه مي آيد و با نوك منقار خود بر روي گزينه حذف كاربر كليك ميكند و ناظر ميتركد!
يك عدد مدير آنجمن به مبارزه با وب مستر مي آيد و از ناظري كه تركيده دفاع ميكند و خود نيز توسط وب مستر مبتركد!
وب مستر از كارش پشيمان است ولي غرور اجازه معذتر خواهي را به او نميدهد.
چند متر آن طرف تر يك عدد قورباغه در حال تبديل شدن به ناظر آنجمن است!!!

(برنامه بعدي:دره ي عميق رول پليينگ-غار گفتگو با مديران)
===============================
يك پست كاملا طعنه آميز!
به كلمات دقت كنيد!


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۵:۲۰ چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۴

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
راز بقا : این داستان مدیران آنجمن

(تذکر مهم :با صدای گوینده راز بقا بخونین)

در این برنامه از سری مجموعه های شیرین راز بقا میخواهیم طی سفری اعجاب انگیز موجودی خطرناک و خش خشی را به شما معرفی کنید . . . این جانور موذی که مدیر آنجمن نام دارد بسیار نادر میباشد و انواع خاصی دارد . . . یک نمونه از این موجود کاملا مضر در بیابانهای بکر و بارون ندیده آفریقا به سر میبرد، خزنده بزرگ و بد شکل که روی این <یک سایت خفن!> چنبره زده و با منوی مدیریت ور میرود . . . این جانور خطرناک علاقه زیادی به گروه شناسه های بسته شده دارد .. شایان ذکر است در صورت گرسنه بودن به سراغ حذف شناسه هم خواهد رفت .

کیلومتر هاا آنطرف تر در محیطی در بسته که تمام دیوار هاش رو دود پوشانده نوع دیگر این موجود زندگی میکند. . . از کنار ظرفهای تلنبار شده بر روی هم رد میشویم و نگاهیی به پیکره کوچک او که تنها برگی به عنوان لباس! به تن دارد می اندازیم .. این جانور موذی بسیار سریع تر از همنوعان دیگرش است و آنهم به دلیل اینست که رگه هایی از اجنه در او وجوود دارد .

اما در میانه شب داخل جنگل تاریک در زمانی که قرص ماه کامل میشود به نوع آرامتر ولی خطرناک این موجود برخورد میکنیم که در صورت نخوردن معجونش صدای زوزه گرگ مانندی از او بر میخیزد و ممکن است خورده شوید ...
کمی آنطرف تر نوع زیبا تر این مخلوق در موزه لوور پاریس آویخته بر دیوار به شما لبخندی ابلهانه و بی معنا میزند که نشانه خوی درنده این موجود است.. پس به او نزدیک نشوید

ببندگان عزیز تا برنامه ی دیگر از مجموعه راز بقا خدا .... نگه دار

(برنامه بعدی ناظر انجمن سایت منتظر باشید!!)


نمایشنا


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۸:۵۹ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۴

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
برنامه راز بقا رو با صداي گوينده اون مجسم كنيد!!!

اينك در جنگلهاي تاريك جادوگران به دنبال موجوداتي هستيم كه انها را وب مستر نهادند!!...اين موجودان بسيار خزرناك و وحشي ميباشند...گفته ميشود كه زندگي بسيار آستكباري دارند

براي شروع به بالاي كوهاي جادوگران ميرويم

جايي كه پر از آتشفشان و گدازه هست....اينجا پر از سيم سرورهايي است كه اكثران زير پاهاي فردي نا معلوم له شده و همچنين پر از شلاقهاي يك بار مصرفي كه استفاده شده!!....اندكي كه جلو ميرويم با جنازه ساحره اي به اسم نميد مواجه ميشويم....و جلوتر از ان ،مواد مخدر هاي استعمال شده و سرنگهاي الوده به ويروس استكباري!!!

در كنار يك دهنه اتشفشان فردي را ميبينيم كه منوي مديريت و سي پنل در دست مشغول نوشتن اخبار و طراحي شخصيتهاي سايت ميباشد...لازم به ذكر است كه تمام شخصيتهاي سايت ساخته و پرداخته او هستند
هنگامي كه اين كار را تمام ميكند به سراغ نوشتن پست ميرود..در همان حال اتشفشان كنار او فوران ميكند و مواد مذاب ان روي دارك لرد و چرچيل(( كه زير اب هستند و زيرابي ميروند)) ميپاشد!!!

حال به سمت مركز شهر ميرويم ...خيابانها اين اطراف همگي داراي چاله چوله هستند!!..اندكي بعد در ميابيم كه اينا چاله نيست!!بلكه سوراخه!!!
اين نشونده اينه كه به يك وبمستر ديگر داريم نزديك ميشويم...صداهاي نابهنجار تنفسهاي مصنوعي به گوش ميرسد :bigkiss:
فردي كه موهايش را بيگودي پيچيده با تعدادي ساحره در حال حال!!!ميباشد...او همچنان لبخند ميزند!!..در همان حال به تاييد شخصيتها ميپردازد.....در نبود كينگزلي او مسئوليت نيروهاي نوشابه اي را عهده دار شده است...اما از انها دل خوشي ندارد...با يك دست منوي مديريت رو گرفته و هي بلاك ميسازد و با دست ديگرش هي ماژول دانلود ميكند..در كنار او جاسم و نورممد به او در ساخت و ساز سايت كمك ميكند

از اين وبمستر جدا ميشويم و اينبار به هالي ويزارد ميرويم..يك وبمستر ميبينيم كه دارد مگس ميپراند و هي در حال نوشتن جوابيه به ننيل عضو ارزشي سايت ميباشد...در عين حال در اين فكر است كه چطور جواب دهد تا ضايع نشود!!!!....او به مترسك سايت مشهور است و كار او فقط حذف شناسه و پاك كردن پستهاي افراد است!!آنهم بدون دليل!!...منوي مديريت رو در اورده((از كجاش؟من نميدونم..ولي هر چه هست هر چي شنيديد دروغ بوده!!)) و هي روي ان كليك ميكند..نقاط روشن روي نقشه سايت پيوسته در حال خاموش شدن هستند...اينها كاربراني هستند ك هاو از ريختشان خوشش نميايد....خيلي ها او را خشنترين ميدانند..در حالي كه از قلب رئوف او خبر ندارند..قلبي كه فقط براي هرمايني ميتپد...او اينك چكار ميكند؟خودش هم نميداند..همچنان در حال پرادند مگس و پاك كردن شناسه افراد هست...تا بيگانه اي نباشد او و هالي ويزارد فعاليتي ندارند

برنامه بعدي مديران انجمن سات!منتظر باشيد!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ یکشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۴

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۴۰ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 560
آفلاین
ترين شدن يا ترين نشدن...! مسئله اين نيست...! جور ديگر بايد ديد(ترين=بهترين هاي سايت)

به گزارش خبرگذاري سياه_كه از چندي پيش شروع به فعاليت كرده_ مرحله معرفي نامزدهاي ترين ها در جامعه جادوگري به پايان رسيد و نظر سنجي ها در «مكان»هاي مختلف شهر پخش شد...!

به ظاهر هيچ مشكلي در اين اقدامات پيش نيامده است...ولي مسئله اين نيست...! به آن سوي خبرها بايد مراجعه كرد

اختلافات بسياري در بين نامزدها وهمچنين طرفداران اين نامزد ها پيش آمده...!

به گزارشي كه خبرنگار ما«زاخارياس اسميت» و دوستانش گرفته اند دقت كنيد...!:
___
دوربين روي يك قصر سوخته و منفجر شده زوم كرده...چهار عدد دختر و يك عدد پسر با موهاي بلند و چهره رنگ پريده جلوي دوربين در حال خاله بازي هستند

كتي:زاخي..اون دوربينو ول كن بيا خاله بازي...
زاخي:نميشه..من مسئوليت دارم...قراره در آينده آلبوس دامبلدور بشم...بايد 7 تا فروم رو بگردونم...مدرسه هاگواترز رو فعال كنم...روزي 20 تا رول و 10 تا پست غير رول بزنم و به همه جا فضولي...چيز..رسيدگي كنم...من به خودم افتخار ميكنم...بچه ها...شما هم بيايين مثل من پيشرفت كنين...شايد سال بعد من شدم ملكه انگلستان...!
كتي بل را جو پيشرفت زاخارياس ميگيرد و كله عروسك خود را تبديل به ميكروفون ميكند و جلوي دوربين شروع به حرف زدن ميكند:سلام بينندگان عزيز...چندي پيش شايعه شده بود كه اسمشو نبر براي پيروزي در راي گيري ترين هاي جامعه جادوگري به لوسيوس مالفوي(اون پسر مو بلند كه گوشه تصوير بود با شنيدن اين اسم با خشانت به كتي بل نگاه كرد) دستور داد كه نارسيسا بلك يا همون نارسيسا مالفوي(رگ گردن اون پسر مو بلند زد بيرون) را سر به نيست كند...!چند مدتي است كه خبري از نارسيسا بلك نيست...ما براي پي بردن به واقعيت جريان مشكوك به قصر خانوادگي او آمديم و شاهد منظره متاثر كننده اي بوديم...بله...قصر مالفوي با خاك يكسان شده و علامت شوم بالاي آن در هواي در حال عربده كشيدن است...! اسمشو نبر كه خود را بهترين نويسنده در رول ميدانست و حتي در آخر سالي كه مسابقات سه جادوگر برگذار شد با عله_معروف به آتشفشان_دست به يقه شده بود كه ايا او بهتر مينويسد يا او ،براي رسيدن به اين مقام دست به هر كاري ميزند و هر مانعي را از سر راه برميدارد...!حالا ميخواهيم با پسر نارسيسا بلك مرحوم كمي تا مقداري چت كنيم...!دراكو جان..نظرت در مورد اين حركت اسمشو نبر چيست؟
دراكو مالفوي(همان پسر موبلوند) با گريه به جلوي دوربين ميايد:حتي..حتي..براي ما هم ارزش قائل نيييييست.....اهواهو..(گريه)...من ديگه قهرم...من به نمايندگي ملت قهرم...اهو اهو...كنفرانس بزار (_____)....
ناگهان لوسيوس مالفوي جلوي دوربين ظاهر ميشود و دراكو را بلند ميكند و با تنبيه بدني قصد دار خارج شود
كتي:بخشيد جناب مالفوي..ميشه چند كلامي با شما صحبت كنيم؟
لوسيوس:اخ جييون...معروفيت...قدرت...چرا كه نه؟
كتي:خب..نظر شما در مورد اين حركت اسمشو نبر چيه؟راستي...
رنگ صورت كتي مثل كچ شد...پاهايش لرزيد
كتي:فكر كنم اسمشو نبر به شما دستور داده بود...اين كار شما بود؟
لوسيوس با چهره اي مغرور و داركو به دست:بله...من براي قدرت هر كاري ميكنم...فقط ميتونم بگم كه من در تمام دوران مرگخواريتم هيچ وقت لرد سياه رو اينگونه خشمگين نديدم كه الان به خاطر داشتن رقيب خشمگين شده بود...واي به حال ملت...
دراكو در دستان پدر وول ميخورد:پدر..پدر بگو كه اصلا براي ما ارزش قائل نيست...
لوسيوس:هييسس...لردسياه تا تا دو هفته ديگه بيشتر نيست...صداشو در نيار خودم ميشم لرد...موهاهاها...
دراكو:موهاهاها...چي؟ببينم..قرار بود من بشم لرد...
كشششششششششششششش

كتي بل اين بار در مغازه اي ايستاده...گوشه مغازه هوكي و هرمايني گرنجر با هم سخت وارد گفتگو بودند...!
كتي:خب...بيندگان عزيز..همانطور كه ميبينيد اين دو در بهرتين عضو تازه وارد با هم رقيب هستند...ولي همانطور كه ميبينيد در كمال آرامش كه چه عرض كنم..فوق آرامش با هم گفتگو ميكنند و رقابت صميمانه دارند...(كتي قدم زنان به هوكي و هرمايني گرنجر نزديك ميشه)...سلام...
هرمايكي(ورژن در حال صميمي شدن هرمايني و هوكي): سلختلوم..!
كتي:تورو خدا از هم جدا بشين(و با دستش جدا ميكند)..خب..حالا خوب شد...دوشيزه گرنجر نظر شما در رابطه با اين رقابت صميمانه چيست؟
هرماين:اه..تازه داشتيم وارد جزئيات ميشديم...خروس بي محل...خب...من چون به جنهاي خانگي علاقه وافر از نوع «ويفر مينو» دارم برايم فرقي نداره كي برنده شه..!
كتي:و نظر شما اقاي هوكي؟
هوكي:خب..من هم بخاطر سياست هاي خاص همين عقيده رو در حال داشتن هستم...!(ستاد حمايت از جمله هاي غير مترقبه)
كشششششششششش
كتي بل در خيابان شلوغ هاگزميد در كنار كلبه اي كوچك و محقر كه تابلوي« انجمن مديران سايت وزين و سنگين و كلا وزنه 120 كيلويي جادوگران و ساختمان اصلي انتشارات نشر زهره » به چشمم ميخورد...
ببر پيري در گوشه پياده رو در حال دستفروشي كتاب«هري پاتر و پرنس نيمه اصيل» ترجمه خانوم گنجي
بپر پير:بيا بيا بخر و ببر...اتيش زدن به مالم...اگر ميخواهيد احساس پوچي در چاه شكمتان تجربه كنيد بياييد بخريد...بيا بيا..سه تا صد...اقا بيا بخر..تورو خدا...زن و بچه گرسنن...
يكي از مديراي سايت جادوگران از در خروجي اون كلبه با چهره اي عصبي و قرمز خارج ميشه
مدير:ببر پير...پول ما چي شد؟اين همه تبليغ كرديم تو سايت وزينمون...پول بده...
ببر پير با چشم هاي معصوم به مدير نگاه ميكند و دست در جيبش ميكند و مقداري خاك اره بيرون مياورد...!
ببر پير:به ارواح خاج جدم الان به اندازه يه گربه تازه بلوغ شده هم پول ندارم...!
كاربري جو زده در جلوي انها قرار ميگيرد:سلام من ننيل 15 هستم...دارم بهترين نويسنده در بحث هاي هري پاتري ميشم..براي كسب مقامم ميخوام چند تا فحش بدم...اي بوق...بوقيانوس...بوقليشن...شما مگه بوقين نميفهمين كه كپي رايت چه بوقيه؟...بوق..بوق
مدير دست در (____) ميكند و منوي مديريت را جلو مياورد:اه..اعصاب ندارم...حذف كاربر...
كتي بل رو به دوربين:فكر نكنم احتياجي به توضيح باشه...! اتفاقات ديگر نامزدها را در برنامه هاي بعد به نميدونم چيچي شما ميرسانيم...!...حالا زاخي...بيا دير شد...تو نقش داماد رو بگير....
زاخي دوربين رو پرتاب ميكند:اخ جون...خاله بازي...!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۲۱ ۰:۱۶:۴۰


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۴

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
جادوستازی
در این برنامه سعی شده است از صحبتهای اساتید و مصرف کنندگانی که به حق بهترین کارشناسان در این ضمینه هستند استفاده شود لیکن بعضی از قسمتهای صحبتهای آنان برای حفظ شئونات اخلاقی با بوق سانسور شده است .

مجری: کتابها , بازی ها , فیلمها و به ویژه سایتهای هری پاتر چیزی هست که امروزه به داخل فرهنگ کشور ما نفوذ کرده و روز به روز دامنه ی نفوذ خودش رو بیشتر میکنه و جوان های زیادی رو به سمت خودش میکشه . ما در این برنامه سعی داریم با استناد به سخن کارشناسان و همچنین تنی چند از مصرف کنندگان معایب و مضرات این پدیده ی نو ظهور در جامعه رو نشان بدیم. پس با ما همراه باشید


اورانوس _ دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: مضرترین مقوله در زمینه ی هری پاتر سایت های هری پاتری هستند چرا که به واسطه ی سهل الوصول بودنشون افراد زیادی وارد این سایتها شده و افراد دیگر رو به واسطه ی دوستی به اونها میکشونن

ستاره پاتر _ مصرف کننده _ : من خودم به واسطه ی یکی از دوستام وارد این سایتها شدم

اورانوس _ دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: افراد پس از آشنا شدن با این سایتها ترغیب میشن که در اونها عضو بشن و این اولین گام برای سقوط به منجلاب الافیه

آلبوس دامبلدور _ مصرف کننده _ : من یک مدت به عنوان مهمان داخل سایت رفت و آمد میکردم اما دیدم با عضویت دسترسی های بیشتری خواهم داشت پس بدون معطلی عضو شدم

مایک لوری _دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: عضویت به تنهایی عطش افراد رو خاموش نمیکنه پس فعالیت در فروم به وجود می یاد که این کار لازمش گذاشتن وقت بسیاره

مرلین _ مصرف کننده _ : من در روز 12 ساعت برای سایت وقت میگذاشتم به طوری که زندگی من به دو بخش هری پاتری و غیر هری پاتری تقسیم شده بود

زاخاریاس _ دکترای الاف شناسی از دانشگاه ماساچوست _ رفته رفته فرد به قدری جذب سایت میشه که دل کندن از اون برای فرد مشکل میشه

بلا _ مصرف کننده _: من بارها خواستم برم ولی هر دفعه بعد از چند روز با یک شناسه ی جدید برگشتم


فلور _ مصرف کننده _: من همیشه میگم دلبستگی من به جادوگران بیشتر از اون چیزیه که فکر میکردم

برادر حمید _ دکترای طنز شناسی از دانشگاه لیبرات دموکرات و عضو فرهنگستان ادب فارسی_ :افراد با فعالیت در این سایتها کم کم با ادبیات اونها آشنا میشن و انس میگیرن به طوری که در زندگی روزمره هم از این ادبیات استفاده میکنن

ایلیدان _ مصرف کننده _: من تو خونه قبل از هر حرفی یک هوم میگم


کرام _ مصرف کننده _: عادت کردم به هر کی که باهاش حال نمیکنم میگم ارزشی , یک بار تو یک پارتی این کار رو کردم سر همون دعوای بدی درست شد که دونفر سر همون دعوا مردن

حاجی _ دکترای ناموس شناسی از حوزه علیمه ی قزوین _ :مشکل اساسی اینه که در این سایتها مسائل اخلاقی نیز زیر پا گذاشته میشه

السامور _ مصرف کننده _: تاپیکی به نام شکنجه گاه بود که عشق من بود راستش رو بخوای بارها اونجا پستهای بی ناموسی و بوـــــــــــــــــــــــــــق زدم همین کار باعث شد شناسم رو ببندن

حاجی _ دکترای ناموس شناسی از حوزه علیمه ی قزوین _ : افراد به تدریج با هم آشنا و صمیم میشن و چه بسا دیدارهای فرا مجازی نیز صورت بگیره

ممد بلک _ مصرف کننده _: یک میتینگی بود ما هم رفتیم خیلی حال داد توش پر بــــــــــــــــــــــــــــــــــوق بود که من و رفیقم نیما بلک هی بـــــــــــــــــــــــــــوق میکردیم اما هیچ کس بـــــــــــــــــــــــوق

اورانوس _دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: استمرار فعالیت در سایتها علاوه بر آسیب های اجتماعی به روح و روان شخص هم آسیب میرسونه

هری پاتر_ مصرف کننده ی اعظم و سرویس دهنده _ : من همیشه فکر میکنم خدای رول و آتشفشانم


ویلیام ادوارد _ مصرف کننده _: بعضی وقتها میشد تا لاگین میکردم حس چیز بلیدم گل میکرد و میرفتم پیشنهاد همکاری میدادم سر این موضوع بارها حذف شناسه شدم

اورانوس _دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: و گاهی افراد از این ور پشت بوم می افتن و احساس یس تمام وجودش رو میگیره

سرژ _ مصرف کننده _: من همیشه معتقدم که رولام مفت نمیارزه و هیچ کس من رو دوست نداره

مایک لوری _دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: خیلی وقتها توهمات باعث به خطر افتادن جوون افراد میشه

گودریک _ مصرف کننده _: یک روز تو سایت ول میچرخیدم یک کاربری رو دیدم با 120 تا پست داشت به کارش ادامه می داد که چشمش افتاد به تاپیک شخصیت خودتون رو معرفی کنید به دوستاش گفت من برم خودم رو معرفی کنم بیچاره سر همین شناسش بلاک شد


لوپین _ مصرف کننده _ : تو یک کنفرانس با بچه ها نشسته بویدم که یکی توهم زد امپراطور رو اخراج کرد امپی هم بهش برخورد خودش رو از سایت انداخت بیرون ممل که پر زدن امپراطور رو دید گفت من باهاش خداحافظی نکردم برم ببوسمش سر همین خودش رو پشت بند امپی از سایت انداخت بیرون

مایک لوری _دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: در مواردی مشاهده شده افراد فکر میکنن دارن در مورد اونا بدگویی میکنن و در واقع افراد بد بین و شکاک و زود رنج میشن

ونوس _ مصرف کننده _ : سر یک موضوعی احساس کردم داره بهم توهین میشه خیلی بهم برخورد برای همین قهر کردم رفتم البته بعدا بهم گفتن اصلا منظورمون تو نبودی


مرلین _ مصرف کننده _ : از روز اول یک آفتابه چسبوندن بهمون ولی من کم نیاوردم باهاشون مبارزه کردم گر چه خیلی ناراحت شدم و چند باری میخواستم سر این موضوع از سایت برم

اورانوس _ دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: از توهمات شایع دیگه اینه که فرد احساس کمبود میکنه و همش به دنبال مطرح کردن خودشه

ققنوس _ مصرف کننده _: من همیشه گفتم تشنه ی قدرتم و هر کی رو که سر راهم باشه بر میدارم


ویلیام ادوارد _ مصرف کننده _ : من بارها با شناسه های مختلف در جواب خودم پست زدم و خیلی مواقع خودم رو وبمستر انواع و اقسام سایتها معرفی کردم

آهنگ ملایم پخش میشه

الستور مودی _ مصرف کننده _ : از جوون ها میخوام عمرشون رو با این چیزا طلف نکنن و هرگز به طرف این سایتها نرن به خدا همین که بری کوه
یا پارک یا بری تو سایتهای مفید مثل صیغه دات کام خیلی بیشتر خوش میگذره


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱:۲۳ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۴

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
گزارش و نقدی بر سقوط هلیشوفتر های ماگولی

صحنه : مردی با ردای قرمز در کنار ساختمان در حال سوختن !
با سلام خدمت بینندگان عزيز شبکه جهانی جادوگر تی وی !
امروز ظهر به ما خبر رسید که حدود 120 نفر از خبرنگاران جادوگر تی وی که قصد سفر به ساحل ستوبال رو داشتن تا برای شما بینندگان عزيز گزارش دوئل دو غول جادوی سیاه رو به نمایش بذارند در برخورد با یک ساختمان ماگولی جان خود رو از دست دادند .
--- پخش تصاويری از سوختن ساختمون و آتشی که داره زبانه میکشه ----
زير صدا ---» سبک بالان چه غريبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
گزارشگر با ردای قرمز رنگ خودش ظاهر میشه !
امروز حوالی ساعت ده صبح بود که به کادر خبری جادوگر تی وی خبر رسید که لوسیوس مالفوی و آلبوس دامبلدور در ساحل ستوبال قصد دارند که با هم دوئل کنن و بلافاصله خبرنگاران ما عازم شدن تا خودشون رو به این صحنه تاريخی برسونن !
در منزل خانواده ويزلیها که دارن برنامه رو تماشا میکنن .
فرد : ببینم بابا این آلبوس مگه تا ظهر پیش شما نبود ؟؟
آرتور : چرا !! این چه خبری بوده که به دستشون رسیده ! من تا ساعت سه ظهر پیش آلبوس بودم و داشتیم در مورد مرگخوارا صحبت میکردیم .
فرد : هوووم ! خاک بر سرشون که هر کس هرچی میگه باور میکنن . حقشونه ... آخه پروفسور با لوسیوس دوئل میکنه ؟ اون پیر خرفت جراتش ر...
آرتور نگاه سردی به فرد میکنه و هردوشون ساکت میشن .
خبرنگار : بله ... همون طور که میگفتم بعد از شنیدن این خبر ما تصمیم گرفتیم که به ساحل بریم تا پخش زنده ای داشته باشیم از این حادثه تاريخی و 120 نفر از همکاران ما عازم شدند ولی یک مشکلی پیش اومده بود و اون نبودن پرتکی و همچنین غیر قانونی بودن ظاهر شدن در اونجا بود و برای همین تصمیم گرفتیم با یک هوشکوپتل که یکی از وسایل پروازه ماگولیه بريم ولی در آخرين لحظات زن من اجازه نداد و من خوشبختانه نرفتم .
فرد : اصلا مگه این شبکه چند نفر کارمند داره که 120 نفر رو فرستادن برای پوشش خبری؟؟
آرتور : تو وزارتخونه اسم 122 نفر رو رد کردن و فکر کنم جيم جکسون هم پارسال تو یه دوئل مرد و الان کلا 121 نفر هستن .
خانم ويزلی در حالی که از پله ها پایین میاد یه دفعه با دیدن جسد چند نفر از تو تلوزيون همون جا خشکش میزنه و به قدری تحت تاثیر قرار میگیره که اشک از چشماش جاری میشه .
موزيک : یاران چه غريبانه ....
خبرنگار سريع از پشت دوربین میاد بیرون و شروع میکنه به توضیح دادن ...
بله این هشکولوپتر های ماگولی جان 120 نفر از بهترين و زحمتکش ترين یاران این شبکه رو گرفتن . این ماگولهای بی .... ( سانسور خبری )
نکته : همه کادر شبکه مردن و فقط همون یه نفر همه کارا رو میکنه .
---------
بعد از خبر !! برنامه تفسیر روز !
تصوير یک صندلی خالی در حال پخشه و سريع یک نفر میره روش میشینه .
خوب بینندگان عزيز باز هم این حادثه جان گداز رو تسلیت میگم به همه شما داغداران عزيز !
در این ساعت در کنار دو تن از مهمانان عزيز هستیم که همه شما اونها رو میشناسید .
مجری که هنوز ردای قرمز بر تن داره از صندلی بلند میشه و میره دوربین رو میچرخونه به سمت یکی از مهمانها .
صدا از پشت دوربین : جناب فیلسیوس مامور مخفی وزارت در سرویس هوایی ماگولها در فرودگاه مهرآباد و ( دوربین میچرخه ) ويکتور کرام پرنده افسانه ای بلغارستان .
فرد : این پسره رو چرا اوردن اینجا ؟؟
مالی : خوب پسرک خنگ کارشناس امور پروازيه دیگه !!!
( نکته : سر هر چیز نامربوطی یه کارشناس پیزوری و چرتکی میارن که فقط برنامه ها پر بشه وگرنه هیچ کدوم کارشناس نیستن . )
تصوير روی صندلی خالی میاد . مجری سريع جاش میشینه .
- خوب همون طور که در گزارشها دیدید که خودم گرفته بودم و تنظیم و صدا و تصويرش هم کارخودم بود حادثه واقعا دلخراش بود و کادر شبکه جادوگر تی وی به کل مثل خود هوشکوفتر ماگولها منحدم شد . ( خوشحالی رو میشه در ظاهر مجری دید که همه کاره شبکه شده )
جناب اولدمن شما گفته میشه که در موقع حادثه تو برج مراقبت فروشگاه بودید ! میشه در مورد این حادثه توضیح بدید تا من برم تصاوير حادثه رو میکس کنم روی حرفهای شما ؟
- صندلی خالی برای ده ثانیه و اولدمن در حال صحبت که یه هو تصاوير روی صدای اون پخش میشه -
اولدمن : البته من تو فرودگاه بودم نه فروشگاه و خلبان هوفکیشگر به برج مراقبت خبر داد که یکی از بالهای هواپیما به کل کنده شده و من بلافاصله به موبایل یکی از همکارانتون تو کوفتر زنگ زدم ولی فقط صدای دعوا میومد و گوشی روی زمین افتاده بود و صدای دوئل دو نفر به گوش میرسید که به نظر یک زن و مرد بودن که به خاطر مسائل غیر اخلاقی که مرد قصد داشته انجام بده با هم دعواشون شده و به درگیری کشیده و یه هو یکی از وردها به بال راست هیتنیشتر میخوره و کلا بالش کنده میشه و علت حادثه این طور که من فهمیدم این بوده ولی خلبان نقص نمیدونم چی چی رو اعلام کرده که خودشون میدونن چیه !
تصاوير قطع میشه و مجری با عجله به سمت صندلی خالی میره و میشینه .
- خوب ممنون از توضیحات کاملتون . به خوبی شما وظیفه جاسوسی تو وزارت امور پروازهای کوپیشفرهای ماگولی رو انجام دادید و علت حادثه رو اعلام کردید . حالا شما آقای کرام این پرواز رو اصلا صلاح میدونستید ؟؟
- مجری از صندلی بلند میشه و تا برسه تصاوير حادثه رو پخش کنه ده ثانیه همون صندلی پخش میشه و یه هو تصاوطر ادامه پیدا میکنه اما صدای کرام نیست و فقط تصاوير پخش میشه و دو دقیقه به همین منوال میگذره تا بالاخره مشکل رو میفهمه .
مجری از پشت صحنه داد میزنه : ببخشید کرام جووون صدات پخش نمیشده اصلا !! یه بار دیگه میشه از اول نقد کنی ؟؟ قربونت ...
کرام : مسخره کردیا ... ده دقیقه حرف زدم پشمکی ؟؟؟ دهن ما .... اون وقت میگی پخش نشده ؟؟
مجری : کرام جون شما الگوی جوونایی این حرفا چیه میزنی ؟
( نکته : اشاره به خوش دهنی الگوهای معروف )
کرام : از نظر من این پرواز کلا ایراد داشته چون باید توی بالهای سمت راست از شاخ اژدها و توی بالهای سمت چپ از پر ققنوس استفاده بشه تا بهتر این کومینیفشتر های ماگولی پرواز کنن و اصلا این پرواز و این وسیله ماگولی ایراد داره از نظر من که گنده پروازهای جهان و دارنده بهترين پرنده سال 2005 میلاد و دارنده اسنیچ طلایی جام جهانی و جزو سه کوييدیچ باز برتر تاريخ هستم ( خودنمایی که کار همیشگی همست ) .
مجری روی صندلی میرسه و هنوز ردای قرمز روی دوشش مونده و مشخصه که داره حال میکنه که همه مردن .
خوب بینندگان عزيز این هم نقدی بود از حادثه دلخراش سقوط هوشرهای ماگولی که باز هم جاداره جوووون ! ببخشید ... جاداره جای همه این کادر زحمت کش رو خالی کنیم و بگیم یادشون شاد و روحشان گرامی باد . ... ببخشید روحشاشون شاد و یادشون گرامی باد .
صندلی خالی برای ده ثانیه و موزيک : یاران چه غريبانه ....



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.