هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

لیگالیون کوییدیچ

فراخوان اقلیت‌های جامعه جادویی!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۰:۱۲:۴۷ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۰۶:۳۴
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 686
آفلاین
خلاصه:

توی فرهنگستان خانه ریدل، مرگخوارا مشغول کارای فرهنگی هستن.

____________


-امروز آسمون آبی بود. خورشیدم طلایی بود. زمینم دور خورشید میچرخید. تاحالا همچین روزی دیده بودین؟
-آره. هر روز!

مرگخواران با ترکیبی از تاسف و دل بهم خوردگی، صندلی های خود را از صندلی گابریل دور کردند. گابریل برای مرگخوار بودن زیادی عجیب بود. او بر خلاف سایر ساکنین خانه ریدل ها، سوزن روی صندلی معلمان هاگوارتز نمی گذاشت. مشنگ هارا در دستگاه آبمیوه گیری نمی انداخت و گربه هارا سلاخی نمی‌کرد.

-هی هی... صندلیتو نزدیک من نیاریا! من که میدونم پشت اون لبخند معصومانت چه نقشه شومی داری! می‌خوای بغلم کنی و از پشت بهم خنجر بزنی. بعدم جسدمو قطعه قطعه کنی و بندازی تو چرخ گوشت بانو مروپ. لابد بعدشم می‌خوای به عنوان نذری ببریم بدی محفلیا تا از قحطی نجات پیدا کنن! نه؟ دیدی دستتو خوندم؟
-من فقط میخوام روباهتو بغل کنم تلما. چه نارنجی و خوشگله!

تلما روباهش را دور گردنش انداخت و به سرعت از سر میز شام برخاست. در حالی که چنگالش را برای دفاع از خودش به سمت گابریل نگه داشته بود، آرام آرام به اتاقش برگشت و در را پشت سرش بست‌.

-اینطوری نمیشه...من باید فرهنگ دوست داشتن رو بین مرگخوارا رواج بدم. مطمئنم همشون یه قلب مهربون تو وجودشون دارن، فقط باید دوست داشتنو یادشون بدم.


In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲

مالسیبر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۳ جمعه ۲۴ شهریور ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۱:۵۳ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 5
آفلاین
کمی ریز تر- شپش‌های هاگرید.

- واااااای! داریم می‌سوزییییییییییم!
- فراااااااااااااااااااااار کنیییییین!

شپش‌های موجود در سر هاگرید، به‌خاطر فشار روحی‌ای که به آن‌ها نازل شده‌بود، به سمت تخم‌هایشان حرکت کردند؛ آن‌ها هر یک از تخم‌هایی را که در روبه‌رویشان بود را خوردند، و با هرگازی که می‌زدند قسمتی از خون شپش‌های کوچولو به بیرون می‌پاشید. پس از آن‌که تمام تخم‌های موجود در سطح سر هاگرید خورده‌شد، شپش ها شروع به تغییر شکل کردند. سر شپش کوچولو‌های که خورده‌بودند، از شکمشان بیرون آمد؛ دست‌هایشان از قسمت آرنج تبدیل به یک دست کوچک بی‌انگشت و یک دست بزرگ‌تر شدند؛ انگشت‌هایی کوچک از هر یک از گوش‌هایشان بیرون آمد و پا های ناقص و عجیبی از حدقه‌ی چشمان آن‌ها در آمد.
یکیِشان قسمتی از پوست کپک‌زده‌ی سر هاگرید را کند و آن را خورد، سپس در حالی‌که دهانش پر بود، فریاد زد:
- می‌دونین تنها راه نجات ما چیه؟
- پناه بردن به باربی از شر اوپنهایمر رانده‌شده؟
- نــــــــه، شـــورش، فقط شـــورش!

شپش‌های جهش یافته به سمت آتش هجوم بردند، در آن آتیش گرفتند و به سطح جدیدی از شپشیت رسیدند و تبدیل به شپش‌های جهش یافته آتشی شدند. شپش‌ها داشتند به سمت صورت پیتر هجوم می‌آوردند.
***


سر هاگرید می‌سوخت، جزغاله می‌شد و هاگرید با هر فریاد شیر بسته‌بندی پاستوریزه از ریش دامبلدور می‌خواست.
- مواَاَاَاَاَاَاَاَاَ مواَاَاَاَاَاَ! من شیر بسته‌بندی از ریش دامبلدورو می‌خوامممم! چرا این‌جا هیچ عشقی احساس نمی‌کنم؟ من عشق می‌خواممم، مواَاَاَاَاَاَاَ!

پیتر می‌خواست نازش کند، اما کله‌اش و به ویژه موهایش زیادی داغ بود. او به مقادیر زیادی مغزش پیچ در پیچ شده‌بود و مقداری دود نیز از چشم‌هایش بیرون زده‌بود. او مثل مجسمه‌ای در جایش ایستاده‌بود که شپش‌های جهش‌یافته‌ی آتشی از قسمت‌های مختلف صورت او داخل رفتند، صورتش را کندند و شروع به خوردن ادامه‌ی بدنش کردند. خون از سوراخ‌های صورت پیتر مانند فواره بیرون می‌زد؛ اما مغز پیتر سوخته بود و عصب‌هایش کار نمی‌کردند و او فقط لبخندی ملیح بر صورتش داشت.

کتی مضطرب و بهت‌زده شده‌بود؛ نه به‌خاطر پیتر، بلکه بخاطر این‌که در بالای نام گروه آن‌ها "مدل موی آتشین" را نوشته‌بودند و به امتیازشان نهصد و دو امتیاز اضافه کرده‌بودند؛ آن‌ها هم‌اکنون مقام اول را در اختیار داشتند.



پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۹:۱۳ شنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳:۲۹ سه شنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
- هی رفیق آتیش داری؟...پیس پیس...خانم شما آتیش نداری؟...ای بابا این وسط همه سبک زندگیشون سالمه؟ یه معتاد پیدا...

دستی که در میان تماشاگران بلند شده بود باعث شد کتی ادامه جمله اش را نادیده بگیرد. فردی که دستش را بلند کرده بود شبیه عصاره خالص تمام موادهای مخدر سنتی، صنعتی و جادویی جهان بود! کتی با خوشحالی به سمتش دوید و به آرامی گفت:
- میشه دو دقیقه فندک یا کبریتت رو قرض بگیرم؟

مرد لاغر مردنی دستش را توی جیب ردایش کرد و فندکی فلزی و زنگ زده را از آن بیرون کشید و کف دست کتی گذاشت. بر روی بدنه فندک نام مورفین حک شده بود!
کتی با تعجب به مرد نگاه کرد و گفت:
-مورف...تویی؟!

مورفین نگاه عاقل اندر صفیحی به او انداخت و به ارامی گفت:
- هیششش...شدات در نیاد، من ممنوع الورودم! برو به کارت برش بژار منم به کارم برشم!
کتی خوشحال از اینکه توانسته فندک پیدا کند شلنگ تخته کنان به پیش پیتر برگشت.

- بیا پیتر یه فندک گیر آوردم.
پیتر فندک را از دست کتی قاپید و به پشت انبوه موهای هاگرید پناه برد و زیر لب گفت:
- هیچ مویی حریف من نمیشه، الان ظرف چند ثانیه یه جوری موهات رو کوتاه میکنم که اسمم توی گینس ثبت بشه! میخوام برات مدل موی سموری بزنم!

فندک با اولین تلاش روشن شد و شعله اش به جان موهای هاگرید افتاد. موها با سرعتی دلچسب میسوختند و هر لحظه به امتیاز پیتر و کتی اضافه میشد. پیتر هم الکی ادای قیچی کردن در میاورد تا کسی شک نکند. چند لحظه بعد صدای کتی پیتر را به خودش آورد:
-پیتر...پیتر خاموشش کن!

پیتر با نارضایتی گفت:
- هنوز زوده، صبر کن یکم دیگه اش بسوزه!

کتی سیخونکی به پیتر زد و با دستپاچگی گفت:
- لعنتی موهاش داره دود میکنه! الان همه متوجه میشن!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱:۰۴ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۳۲:۳۰
از ما گفتن...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 6961
آفلاین
کتی و پیتر بسی زحمت می کشیدند، ولی به جایی نمی رسیدند. هاگرید بسیار بسیار انبوه بود!

پیتر رقبایش را بررسی کرد. یکی از آن ها داشت از موی مدلش لانه عقاب درست می کرد. حتی یک عقاب واقعی به همراه جوجه هایش منتظر بودند که در پایان کار به مو ها اضافه شوند.
یکی دیگر در حال طراحی قلعه هاگوارتز بود و سومی مدل بید کتک زن را انتخاب کرده بود.

- فایده ای نداره. خیلی از ما جلوترن. آبرو و حیثیت تجاریمون در خطره. باید یه کاری کنیم کتی.

کتی در حال بافتن مقداری از موهای هاگرید، برای کمتر کردن حجم آنها بود.
- از یه قیچی بزرگتر استفاده کنیم؟ یا مثلا ساطور! تبر! اره برقی؟

پیشنهاد های بدی نبودند. ولی پیتر فکر بهتری کرده بود.
- مقداری از مو و ریششو آتیش می زنیم. مو سریع می سوزه و کسی متوجه نمی شه. اینجوری حجمشون کمتر می شه و کارمون راحت تر می شه.

کتی تایید کرد. پیتر زیر چشمی تماشاگران را از نظر گذراند.
- با چوب دستی که نمی شه. یه وسیله آتش زا برای من پیدا کن. ببین کسی سیگار نمی کشه؟

کتی برای یافتن فندک یا چیزی شبیه به آن، به میان تماشاگران نفوذ کرد.




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۰

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۰۲:۳۶ جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
جـادوگـر
پیام: 436
آفلاین
- خانم‌ها و آقایان! این شما و اینم از آخرین شرکت کننده‌ها، تیم پیتر و کتی!

در برابر تشویق پرشور و پرحرارت تماشاگرای حاضر توی استادیوم آرایشگری، پیتر و کتی همونطور که با افتخار مشت‌هاشونو توی هوا به اینطرف و اونطرف تکون می‌دادن، به جمع شرکت کننده‌ها اضافه شدن.

جلوی هر کدومشون یه صندلی به چشم می‌خورد که ملّت با موهایی با ارتفاع 20 متری روشون نشسته بودن. جلوی پیتر و کتی، صندلی گنده‌ای وجود داشت که هاگرید روش نشسته بود و کیک می‌خورد.

تشویقات تماشاگرا کم‌کم خوابید و صدای ناظر مسابقات به گوش رسید:
- هرچی بیشتر اصلاح کنین، امتیازی که روی اسکوربورد مشاهده می‌کنین، بیشتر میشه. برنده‌ی مسابقه اونیه که زودتر از همه 1000 امتیاز کسب کنه!

پیتر و کتی اول به اسکوربورد و بعدش به شرکت کننده‌ها که داشتن خودشونو گرم می‌کردن، زل زدن. بعدش زاویه به زاویه‌ی موهای بیش از حد پر پشتِ هاگرید رو بررسی کردن. جفتشون سعی کردن وانمود کنن که چیز خاصی نیس و سه سوته اصلاح میشه.

- هی کتی، تو موهاشو با شونه بگیر، منم قیچی می‌زنم. اوکی؟
- اوکی.
- خوبه. ابزار آرایشگری! لتس گووو!

چند دقیقه بعد

- میگم... هن هن... کتی... هن هن... فعلاً امتیازمون چقده؟
- 5 از 1000.
-

موهای هاگرید خیلی تسترال تو تسترال‌تر از این حرفا بودن و ابزار آرایشگری، هر کدوم داشتن یه گوشه نفس نفس می‌زدن و در حال ریکاوری بودن.

- با این روال که تا فردا هم تموم نمیشه!

تقریباً همه‌ی شرکت کننده‌ها از 500 امتیاز رد شده بودن، به جز پیتر و کتی 5 امتیازی!


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۳۲:۳۰
از ما گفتن...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

پیتر یه سالن مد و زیبایی تاسیس کرده و منتظر مشتری های عجیب و غریب با درخواست های عادی و غیر عادیشونه.
ولی قبل از اومدن مشتری ها تصمیم می گیره به همراه دستیارش کتی، سری به مسابقه آرایشگری بزنه.

..................

پیتر و کتی در آخرین لحظه خودشان را به داخل اتاق شرکت کننده ها پرتاب کردند.
-ما شرکت می کنیم!
-حتما می کنیم!

و اسمشان ثبت شد.

پیتر در گوشه ای نشست و سرگرم صحبت با قیچی طلایی اش شد.
-ببین... خوب دقت کن. نوک موها رو مورب می زنی که تیز تیز بشن. اگه صاف کوتاه کنی بی ریخت می شه. یه کمی هم خودتو برق بنداز. لکه داری. شونه کو؟

شانه فلزی خمیازه ای کشید و سر بلند کرد.
-کی رو شونه کنم؟

پیتر شانه را تکان داد.
-کسی رو شونه نکن. حواستو جمع کن. مسابقه الان شروع می شه، تو گرفتی خوابیدی. پاشو خودتو گرم کن. اگه بلاتریکس رو بیارن و بگن موهاشو شونه کن، قراره چیکار کنی؟

شانه وحشت کرد. بلاتریکس، کابوس ثابت شب هایش بود. تنها موهایی که هیچ شانه از عهده باز کردن گره هایشان بر نیامده بود.

شانه و قیچی سرگرم در جا زدن شدند.





پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ جمعه ۲۵ تیر ۱۴۰۰

رابرت هیلیارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۲ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۷:۲۲ یکشنبه ۲ آبان ۱۴۰۰
از بغل ریش بابا دامبلدور!
گروه:
مـاگـل
پیام: 80
آفلاین
-خب دیگه! مطمئنا اینجاست!
اما آنجا هم نبود!
-وااااا! چرا خلوت منو ابزار آرایشگری ام رو به هم زدین! برین بیرون، بیرون...
و بعد کتی با حالتی عصبانی گفت:
-اوووف! پیتر اون یکی بغلی اتاقه!
-خب باشه حالا! ببخشید...
-ببخشید و ...
-بهتره ادامه اش ندی کتی و وقت رو تلف نکنی!
-من وقت رو تلف نکنم؟! برو گم شو بابا!
-کتی جان؟!
-بگو!
-فکر کنم مسابقه شروع شده ها!
و بعد کتی با چشمانی پر از خشم و تعجب به در اتق اونور بغلی نگاه کرد و دید دارن درش را قفل می کردند!
-دااارییید چی کار می کنید؟! ما شرکت کننده ایم! نبندید نبندید!


بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ سه شنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۰

مایکل رابینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۲ دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۴۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 66
آفلاین
+باشه بیا بپرسیم.

-سلام جناب...

●بگو کارتو.

-خب ما...

●زودتر...

-خب اگه اجازه...

●بگو...

بعد کتی با حالتی عصبانی و اخمی تو هم رفته گفت:

+مردک یک لحظه ساکت شو! بخش شرکت کننده ها کجاست؟

●خب باشه... از اول می گفتین!

+تو جواب بده ما می خواستیم بگیم اما اجازه ندادی!

●خب... دعوا نداری که... طبقه پایین... دقیقا زیر اتاق بغلی!

بعد کتی با خشم و غضب بهش نگاه کرد...

-ممنون جناب!

و بعد کتی و پیتر سریع پله ها را دو تا یکی طی کردند و به طبقه پایین رسیدند....

+اوف. چقدر پله داشت نفسم بند اومد!

-زود باش اینجاست!

و بعد پیتر و کتی در اتاق را باز کردند و رفتند داخل...

●واااااااااااااااااااا. بری بیرون...

کتی و بل خشکشان زد...

+اه پیتر اتاق بغلیه.

-خب ببخشید ندیدم!



پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ سه شنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۰

آلانیس شپلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۹ چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 128
آفلاین
- بیا بریم سمت قسمت شرکت کنندگان.

پیتر این را گفت و دست کتی را کشید .

1 دقیقه بعد در رختکن

- اینجا قسمت شرکت کننده هاست ؟

- فکر نمی کنم . تو از بس عجله داشتی که نوشته های روی در ها را نخواندی.

سپس کت قرمزی را از سرش کنار زد.

- مگه روی در ها نوشته هم داشت ؟ چرا زودتر نگفتی ؟بیا بریم کتی .

سپس از انجا بیرون رفت ، کتی هم به دنبالش راه افتاد.

3 دقیقه بعد ، جایی در آن ساختمان.

- ما کجاییم کتی ؟

- نمی دونم ، اما اگه می خواهی به مسابقه برسی باید عجله کنی چند دقیقه ی بعد شروع میشه.

- یعنی ما گم شدیم ؟

- شاید . اما نگران نباش پیدا میشیم و به مسابقه میرسیم.

- آره . بیا از اون اقاهه بپرسیم . به نظر میاد اون میدونه قست شرکت کننده ها کجاست.










پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۹:۵۹ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰

مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۵۸:۳۵ جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 234
آفلاین
پیتر همیشه به فکر موفقیت بود، سال‌های سال بسته‌های موفقیت دکتر موفقیزوس رو می‌خرید، سال‌های سال تمرین می‌کرد و همانطور که انتظار می‌رفت، به نتیجه‌ای نمی‌رسید و اینکه بعد از آن متوجه شده بود موفقیزوس یک کلاهبردار است، هیچ کمکی به ماجرا نمی‌کرد.
ولی بالاخره، فهمید که پول و موفقیت توی چه‌کاری است، این که آرایشگاه بی‌صاحب یک آرایشگر دستگیر شده را صاحب شوی و سعی کنی از آن پول در بیاوری و بعد از ورود کتی به آرایشگاهش به عنوان یک دستیار، پیتر خوشحال‌تر شد.

-کتی! اهم، منظورم اینه که.. خوش اومدین!

و مدرک کتی را گرفت و بدون بررسی کردنش، آن را روی میز انداخت. مگر مدرک مهم بود؟ او مدرک نداشت ولی حالا صاحب یک آرایشگاه بود. پیتر همان‌طور که کتی را به داخل دعوت می‌کرد شروع به خیالپردازی برای آینده‌اش با آن آرایشگاه کرد.
کتی روی صندلی نشست و به پیتر خیره شد، پیتر به نقطه‌ای نامعلوم خیره شده بود و لبخند محوی زده بود.
-پیتر؟
-بله؟
-خوبی؟

پیتر با شنیدن صدای کتی به خودش آمد، بلند شد و تلویزیون ماگلی آرایشگاه را روشن کرد، همان موقع برنامه پر از زرق‌وبرقی پخش شد و مجری با لبخند بزرگش وارد کادر شد، با لبخند به دوربین نگاه کرد و میکروفون را جلوی صورتش گرفت.
-سلام خدمت شما آرایشگر بااستعداد! آیا خسته شدین از اوضاع اقتصاد دنیا ؟ آیا فکر میکنین که استعدادای شما چیزی فراتر از جاییه که هستین؟ شانستون اینجاست! اگه میدونین که استعداد آرایشگری دارین همین حالا ثبت نام کنین و برنده یه عالمه پول بشین!

صفحه محو شد و رنگ‌ها و نورها با هم ترکیب شدند و در آخر کلمه‌ای صفحه نمایش تلویزیون را گرفت.
-مسابقات آرایشگری!

پیتر به کتی نگاه کرد و گفت:
-دیدی؟! این نشونه موفقیتمونه!

و دست کتی را گرفت و از آرایشگاه بیرون و به سمت محل مسابقات دوید. کتی همانطور که سعی میکرد هماهنگ با سرعت پیتر بدود فریاد زد:
-مگه تو مدرک آرایشگری داری؟!
-مگه مهمه؟! من آرایشگاه دارم!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.