هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: نظر خود را درباره انكه ايا جادو وجود دارد يا نه بنويسيد.لطفا
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۳
متین عزیز.
من نظرات بچه ها رو نخوندم وفقط سوال شما رو خوندم.
بله جادوگری وجود داره.
در دنیایی غیر از دنیای رولینگ جادوگر ها وجود دارند.البته در دین اسلام اون ها بد معرفی شدند.که البته هم بد هستند.



پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۳
کلاه جان
من دارم یه فن فیکشن در مورد شخصیتم می نویسم و لازم دارم که به گریفیندور برم.با این که ریونکلاو رو خییییلییی خییلییی دوست دارم اما اگه می خوای به نظرم اهمیت بدی:
اول گریفیندور بعد اگه نشد ریونکلاو.
اما شاید یه چیز دیگه بگی ومن بخوام در اون لحظه خفت کنم،آتیشت بزنم،.......(به علت خشونت بالای 61 سال از گفتن آن معذوریم و آن سانسور می گردد)یا...........................
اما خب...
من با تمام توان به گروهم خدمت می کنم و سعی می کنم که بهترین عضو بشم.


خب، به نظر من توی هر تالاری بری چندان تفاوتی نداره و می تونی خیلی خوب باشی. اما الان هافلپاف به تو نیاز داره و در ضمن می تونه خیلی هم بهت کمک کنه.
تو هم همراه با دوستانت برو به هافلپاف.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۱/۱۰ ۱:۵۹:۳۷
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۱/۱۰ ۲:۰۳:۱۱


پاسخ به: کجای کتاب واقعا اشکتون در اومد؟
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۳
کینگزلی عزیز
یعنی می خوای بگی تو ناراحت نشدی که همه مردن؟
خوب یه نفر،دونفر،نه ده نفر اونم همش شخصیت های اصلی کتاب.وقتی دامبلدور مرد دلم می خواست یکی اسنیپ رو خفه کنم یکی رولینگ رو.



پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۳
سلام کلاه عزیز حالت چه طوره؟
خوب من می خوام اینجوری شروع کنم:(البته شخصیتی که می خوام انتخاب کنم خیالیه)



پروفسور لانگ باتم معاون مدیر هاگوارتز نامم را فریاد زد.من با دودلی به سمت کلاه رفتم.باری ادوارد رایان کلاه را به من داد.لبخند ملیحی زد وبه سمت میز هافلپاف شتافت.پس از دقایقی مکث،پروفسور لانگ باتم مرا از خیالات بیرون کشید و من با وحشت کلاه را روی سرم گذاشتم.کلاه تا روی چشمانم می رسید.کلاه با صدای بلندی که فقط من می شنیدم گفت:هوووووووووووووم!یه مشنگ زاده.چشمانی آبی و موهایی سیاه و لخت که هر پسر و دختری را به خود جذب می کند.(من سرخ میشوم)اون بچه هایی که بیرونن خیال می کنن تو یه پریزادی.خوب دختر خانوم!از خودت بگو.

-من...من...من یه مشنگ زادم.تا قبل این که نامه ای دریافت کنم حتی نمی دونستم چنین مدرسه ای وجود داره.من در مورد گروه ها تحقیق کردم.تمام کتاب های درسیم رو خوندم.می دونی چیه؟!من نمی خوام از خودم تعریف کنم.اما خوب:من شجاعم تا حالا به یه مار کبری دست زدی یا دوازده قاشق فلفل خوردی البته اگه من بودم چنین کاری نمی کردم اما خوب مجبورم کردن،تا حالا دستت رو تو تنگ یه ماهی گوشت خوار کردی؟؟؟ای وای...معذرت می خوام حواسم نبود که یه کلاهی.آخه من وقتی گرم صحبت میشه همه چیز از یادم میره.من شاگرد اول کلاسمونم.درسم خیلی خوبه.از کلاس اول تا حالا همیشه شاگرد اول شدم.حافطه ی خیلی خوبی هم دارم.چون کلی شعر حفظم .من شعر رو خیلی دوست دارم.خوب من این دوتا گروه رو از همه بیشتر دوست دارم.گریفیندور و ریونکلاو و به نظرم بهترین گروهان.
دلم نمی خواد به اسلیتیرین برم چون اونوقت بچه های اون جا مسخرم می کنن که یه مشنگ زادم.
هافلپاف هم گروه خوبیه.راستی می دونستی دستور پخت غذاهای هاگوارتز برای هلگا هافلپاف بوده؟اوه این چه سوالیه که می پرسم معلومه که می دونستی.تو کلاه گروه بندی هستی و قدمتی باستانی داری.خوب سرت رو درد نمیارم اما من رو به یکی از گروه های گریفیندور یا ریونکلاو بفرست.خواهشا.اوه نمی دونم آلبوس و رز رو به کدوم گروه می فرستی.اونا دوستای منن توی قطار با هم آشنا شدیم.

کلاه گفت :خوبه فهمیدم تو رو به کدوم گروه بفرستم.





لحظه ای بعد کلاه فریاد زد:



پاسخ به: کجای کتاب واقعا اشکتون در اومد؟
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۳
با نظر مرلین کاملا موافقم.رولینگ تو کتاب آخر نمی دونست با شخصیتاش چی کار کنه زد همرو کشت.کلا کشتارگاه راه انداخته بود.
رون عزیز می خوای نظر بدی خواهشا اول نوشتت رو بخون بعد نظر بده.ازش غلط املایی می چکید:دی



پاسخ به: بازگشت به هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۳
ببخشید دستم خورد نظر ارسال شد:دی
و حالا ادامه ی نظرم رو میگم:
به نظر منم کار درست روکری.چون نویل و لونا بیشتر به هم میومدن تا لونا و اون پسره رالف که هیچکی به جز رولینگ نمی شناستش:دی



پاسخ به: بازگشت به هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۳
پویا جان
اول این که ورودت به ایفای نقش رو تبریک میگم.(با اینکه خودم هنوز وارد ایفای نقش نشدم)
و اما هر چی جلوتر میری تجربت بهتر میشه و بهتر مینویسی.داستانت خیلی بهتر شده.فقط باید یه کم داستانت رو محکم تر بکنی
اما یه ایراد:توی فیلم به ما نشون دادن که نویل از لونا خواستگاری می کنه و ما هم حدس میزنیم که لونا پذیرفته باشه.در صورتی که تو کتاب این چنین نبوده و خود رولینگ میگه که لونا با پسری به نام رالف ازدواج می کند.(والا من خودمم نمی دونم که این پسره از کجا سبز شد!)متاسفانه اینجور که از نوشته هات هم می شد فهمید گفته بودی نویل ولونا...



پاسخ به: کجای کتاب واقعا اشکتون در اومد؟
پیام زده شده در: ۱۵:۴۷ شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۳

اینا اشک منو در آورد:مرگ سدریک،مرگ سیریوس،مرگ دامبلدور،خاطرات اسنیپ که باهممون کولاک کرد،مرگ اسنیپ،مرگ دابی،مرگ فرد،مرگ تانکس،مرگ لوپین...
اما از مرگ بلاتریکسم ناراحت شدم.آخه می خواست با ولدمورت ازدواج کنه بچه به دنیا بیاره.........



پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۵:۱۰ شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۳
سلام بر و بچ.

قبل از اینکه معرفی کنم میگم:
1-باورم نمی شد هرماینی گرنجر پسر باشه.
2-واقعا لازمه یه جایی باشه که بچه های سایت خودشون رو معرفی کنن.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خودمم معرفی نمی کنم:دی
ولی بعد ایفای نقش معرفی می کنم.




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۲
ببخشید اینجامعلوم می کنید؟







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.