-دارم مياما...
دامبلدور كه نمي خواست جيمز با صحنه هاي دلخراش(از اونا
) روبه رو شود او را صدا كرد:
- جيمر؟ بابايي بيا اين دو گاليونو بگير برو قاقا ليلي بخر.
جيمز هم پس از نقد شدن پول ها صحنه را ترك كرد.اما آيا واقعا آن دو مرده بودند؟
خانه شماره 13لرد كلامي حرف نمي زد،به فكر فرو رفته بود.
در ذهن لرد- اينطوري همه نقشه هام خراب مي شه.هر لحظه امكان داري اون ريشي پاشه بياد اينجا.منم حوصله ندارم...صبر كن ببينم.چطور ممكنه يه روح كسي رو بكشه؟ ارواح فقط مي تونن ديگرانو آزار بدن.فك كنم اين روح شماره 13 توهم زده.
- آهاي روح شماره 13
- بله لرد
- تو مطمئني اونارو كشتي؟
-نه
-پس چرا حرف بيخود تحويل من دادي؟
-خب من اونارو بيهوش كردم.اين با مردن خيلي فرق داره؟
- معلومه احمق.
-منو به خاطر اين اشتباه ببخشيد.
- بعدا به حسابت مي رسم.بايد قبل از اينكه گندش در بياد خودم برم حافظشونو پاك كنم.شما ها هم با من مياييد تا تو اين مدت سر بقيه رو گرم كنيد،من كارمو انجام بدم. راستي.رز بيا اينجا بايد حافظه تورم پاك كنم.قرار بود مرگخوارا از اين موضوع بويي نبرن.
لرد پس از پاك كردن حافظه رز وارد خانه شماره 12 شد!
خانه شماره 12در طبقه بالا آرتور وارد اتاق بيل شده بود.
- چرا جوابمو نمي دي بيل؟ من يك ربعه دارم ازت مي پرسم اما جواب نمي دي.
- رون.
- رون چي؟ درست حرف بزن بفهمم چي مي گي.
...