هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: چه كسي باعث مرگ سيريوس شد؟!!
پیام زده شده در: ۸:۱۰ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۲
#21
سلام


برای پاسخ به این سوال، ما باید مشخص کنیم که دقیقا منظورمون قاتل سیریوس بلک هست یا کسی مسبب قتل سیریوس شده؟

البته وقتی همچین سوالی مطرح میشه، منظور فقط ایجاد چالش و درگیری ذهنی برای پاسخگر هست، که سخت بتونه بین این دو یکی رو انتخاب کنه و در حقیقت بین بلاتریکس و هری پاتر، قاتل اصلی رو جدا کنه.

اما چیزی که مسلم هست اینکه عوامل متعددی باعث شدن که سیریوس بلک بمیره، هری، بلاتریکس و لرد ولدمورت و احساسات و افکار همه این ها باعث قتل سیریوس شد. به طور مثلا در پاسخ یکی از دوستان، قاتل اصلی عشق مطرح شده بود و احتمالا تا حدود زیادی همین پاسخ درسته؛

به این دلیل که، اگر هری پاتر قصد نجات سیریوس و در حقیقت عشق به اون رو نداشت، و یا سیریوس قصد نجات هری رو با اومدنش به سازمان اسرار نداشت، هیچ وقت، هیچ مرگی رخ نمی داد.

و چون احساسات افراد بودن که سبب قتل شدن، می تونیم پاسخ عشق رو هم به عنوان پاسخ درست بپذیریم.

اما همونطور که گفتم، مسلما، قاتل، بلاتریکس لسترنج هست. انتخاب سیریوس حضور در سازمان اسرار بود و انتخاب هری هم همینطور و این انتخاب ها بودن که هر لحظه سیریوس رو به مرگ نزدیک تر می کردن، تا اینکه بالاخره، بلاتریکس موج مرگ رو در آخر، به سمت سیریوس فرستاد و سیریوس رو کشت.

اما مسبب قتل سیریوس هم، احساسات و هم ذهن و خود هری بودن؛ اگر ذهنش اون ارتباط رو نداشت، اگر کمی عجله نمی کرد، اگر به حرف دوستاش گوش می داد و کلی اگر دیگه ...

فکر می کنم بحث جمع بندی شده باشه، یه چند روزی تاپیک باز هست، تا اگر بازخوردی نسبت به پست من بود، زده بشه، اما این تایپک و سوال، به بخش پرسش و پاسخ منتقل شد.



دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۱:۰۵ جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۲
#22
همون موقع :
استادیوم صدهزار میلیون نفری المپیک آفریقا (جادوییش البته )




- خب، من تونستم شما ها رو با سرویس فرس کلسِ تمام VIP ِ فوق اتوماتیکِ بخش فیل داری فدراسیون با سرعت باد به اینجا بیارم

یک عده از افرادِ خوش سیما با لباس های کوییدیج و رنگِ آبی که احتمالا بازیکنان تیم ترنسیلوانیا می شدن، روبروی رئیس فدراسیون کوییدیچ ایستاده بودن و با چشمانی که عطش مسابقه در اون ها موج می زد، رئیس رو نگاه می کردن.

- من فقط به خاطر ریونکلا، این خطر رو قبول کردم. حالا هم شاید برنده اید، چون اونا به بازی نمی رسن، احتمالا الان فقط چند صد کیلومتر از چند صد هزار کیلومتر رو پیمودن، اونم با اتوبوس مش ممدلی!

همه بازیکنا پوزخندی زدند و باز هم به رئیس خیره شدند.

- بیاید از این طرف ...

و در حالی که به ساختمان شیک کنار استادیوم اشاره می کرد، به ساعتش نگاه کرد. چند دقیقه دیگه بازی شروع می شد و خبری از اتحاد ارغوانی نبود!

- بوم ... بوم ... بوم .. بوم !

صدای بوم بوم ها، هر لحظه تند تر می شد. زمین داشت ویبره می رفت و صدای بلندی هم از خودش در می آورد. رئیس فدراسیون و تیم ترنس، رنگی جز سفید در اجزای صورتشون دیده نمی شد.

تیم ترنس :

- ( )

رئیس فدراسیون :
- ( )

با افزایش صدا، اون ها هم بیشتر ترغیب شدن اون سکونِ مجسمه وار رو ترک کنن و با تمام وجودشون ... فقط بدون! و بالاخره، عامل صدا نزدیک و نزدیک تر شد و الان دیگر رئیس فدراسیون و تیم ترنس هم در حال فرار به سمت ساختمان و در جهت آمدن آن زمین لرزه بودند.

اما زمین لرزه ای در کار نبود. این صدای پای انسان ها بود! هزاران انسان کم کم بدن های لخت و پتی خودشون رو نمایان کردند و بر همگان واضح شد که اونها کسانی چیز آدم خواران افریقایی نیستند! :hungry1:

و حالا، ترنس بدو، آدم خوارا بدو ....! این دو گروه از پی هم با چنان سرعتی می دویدند که تا چندین کیلومتر از خواب عصرگاهی محروم شدند.

تیم ترنسیلوانیا و رئیس فدراسیون معلوم نیست تا کجا دویدند ولی آخرین مشاهدات، حاکی از وارد شدن آن ها به یک جنگل انبود در چند صد متری استادیوم است که همه مسیر را خودشان دویده بودند!

آدم خواران نیز از استادیوم بیرون رفتند؛ اما تیم اتحاد ارغوانی بالاخره پس از رسیدن ده ها امداد غیبی و ساعت ها گم شدن در صحرای برهوتِ آفریقا، بالاخره پس از چندین ماه، به استادیوم رسید. پس از رسیدن اتحاد ارغوانی، ملت آستکبار سیتزِ جادوگران، مرگ بر آستکبار سر دادند و بر هر مآستکباری لعن فرستادند!

در این بازی هیچ تیمی برنده نشد اما تیم ترنسیلوانیا و رئیس فدراسیون، مفقود الاثر شد!


دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۰:۳۶ جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۲
#23
امتیازات جلسه سوم کلاس ورد ها و طلسمات جادوگری

زمستان 92

پرفسور فلیت ویک



اسلیترین : 9

1. پرنل فلامل : 8 + 7 + 5 + 7 = 27

رولت کوتاه بود.


گریقیندور : 28.3 = 29

1. جسیکا پاتر : 8 + 7 + 5 + 10 = 30

لذت بردیم.

2. دابی : 8 + 7 + 5 + 6 = 26

3. گودریک گریفیندور : 8 + 7 + 5 + 9 = 29

راونکلا : 29.6 = 30


1. لودو بگمن : 8 + 7 + 5 + 10 = 30

بسیار خوب بود.

2. لینی وارنر : 8 + 7 + 5 + 9 = 29

لذت بردیم.

3. فلور دلاکو : 8 + 7 + 5 + 9 = 29 + 1 = 30

امتیاز اضافی رو به خاطر ابتکارت برای سوال سوم، بهت دادم.


هافلپاف : 10

1. پرفسور تافتی : 8 + 7 +5 +10 = 30



پرفسور فلیت ویک از تمام دانش آموزانی که در این کلاس شرکت کردند، سپاسگزار است.

موفق باشید.





ویرایش شده توسط پروفسور فلیت ویک در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۱۸ ۹:۲۵:۰۴

دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۰:۰۷ جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۲
#24
امتیازات جلسه سوم کلاس ورد ها و طلسمات جادوگری

زمستان 92

پرفسور فلیت ویک




اسلیترین : 9

1. پرنل فلامل : 8 + 7 + 5 + 7 = 27

رولت کوتاه بود.


گریقیندور : 28.3 = 29

1. جسیکا پاتر : 8 + 7 + 5 + 10 = 30

لذت بردیم.

2. دابی : 8 + 7 + 5 + 6 = 26

3. گودریک گریفیندور
: 8 + 7 + 5 + 9 = 29

راونکلا : 29.6 = 30


1. لودو بگمن : 8 + 7 + 5 + 10 = 30

بسیار خوب بود.

2. لینی وارنر : 8 + 7 + 5 + 9 = 29

لذت بردیم.

3. فلور دلاکور : 8 + 7 + 5 + 9 = 29 + 1 = 30

امتیاز اضافی رو به خاطر ابتکارت برای سوال سوم، بهت دادم.


هافلپاف : 10

1. پرفسور تافتی : 8 + 7 +5 +10 = 30


دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۰:۰۶ جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۲
#25
اتـــــــــــــــــــحــــــــــــــاد ارغــــــــــــــــوانــــــــــــــی


پست اول

{ پرفسور فلیت ویک ؛ مدافع }



- واویلا لیلی ، دوسِت دارم خیلی، مــو لیلی تو مجنون ، تو شادی مــو دلخون ... ( :hungry1: )

چند ثانیه بعد ...

- اتوبوس مش ممدلی، نه بووق داره، صندلــی ... ( :hungry1: )


***

فلش بک



دو روز قبل از مسابقه ؛

- چی؟ آفریـــقا؟ یعنی چی که می خوایــم بازی رو توی آفریـــقا برگزار کنیم؟ هان؟

- گفتم که ؛ رئیس فدراسیون به دلیل سرمای شدید بریتانیا، مسابقات رو در آفریـــقا برگزار می کنه ...

- البته سود های دیگه ای هم براش داره، ملت جادوگر دارن میرن آفریقا تا المپیک مشنگی رو ببین و باعث میشه به این مسابقه هم بیان.

- هووم! خب کاریش نمیشه کرد، مسابقات در آفریــقا برگزار می شه!

این های گفتگوی چند بازیکن تیم اتحاد ارغوانی بود که سر مکان برگزاری مسابقات با هم جر و بحث می کردند و هر یک از دیدگاه خودش، مکان بازی، یعنی آفریــقا را آنالیز می کرد!

***
پایان فلش بک



***
فلش بک


یک روز قبل از مسابقه


- مگه نمی فهمی چی میگم عـــامــــــــــــــو ؟

- چی می گید؟

ویلبرت دیگر داشت از عصبانیت منفجر می شد. دود قرمزی از سر و کله اش بیرون زده بود و از چشمانش خون می بارید؛ برای درک بهتر چهره ویلبرت بهتر است، چهره بلاتریکس یا لرد ولدمورت را پس از شکست تصور کنید؛ از آن تصاویر مناسب برای مجلات فکاهی !! ( )

- من شصت و پنج ساعت اینجا دارم به گوش تسترال، ضحیفه مرلینیه می خونم، شایدم سوگ پس از مرگ مرلین ـه ؟

- اِ ... عاقا شمایید هنوز؟ گفتم که، مسابقات در آفریقا بر گزار می شود ...

- باشه، در درون زمین برگزار شود، مشکل ما نحوه رفتن به مسابقات است؟

- درباره اون هم گفتم، شما باید با اوتوبوس بروید، خط های آپارت شلوغ است و در ضمن گرفتن مجوز برای آپارات برون کشوری هم چندین هفته طول می کشــه ... !

- ( ... :vay: )

- همین که گفتم.

ویلبرت دست از پا دراز تر، نا امید و با حسی سرشار از بدبختی و فلک زدگی از دفتر فدراسیون کوییدیچ بیرون اومد.

- آه مرلینم ... باید با اتوبوس بریم آفریـــقا! من مامانمو می خوام

ویلبرت به سمت پارکینگ فدراسیون کوییدیچ رفت. باید اتوبوس رو از پارکینگ تحویل می گرفت و در عرض یک روز از بریتانیا به آفریـــقا می رفت ... !


ویرایش شده توسط پروفسور فلیت ویک در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۱۸ ۰:۱۸:۳۰

دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۵۵ پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۲
#26

تدریس جلسه چهارم کلاس ورد ها و طلسمات جادویی

زمستان 92

پرفسور فلیت ویک



پرفسور فلیت ویک بسیار شگفت زده بود؛ بعد از مدت ها بالاخرخ کلاس و تکالیفش با اقبال روبرو شده بود و همین سبب خوشحالی بیش از اندازه او شده بود. به آرامی راهرو های هاگوارتز را، حدود یک ساعت قبل از شروع کلاس ها، می پیمود تا هر چه سریعتر کلاس را برای تدریس آخرین جلسه اماده کند.

***

- خب، شاگردان عزیز من، امروز، مروری خواهیم داشت بر تدریس های جلسات گذشته و همینطور یک تدریس جذاب رو هم برای امروز خواهیم داشت.

فلیت ویک با ذوق و شوق به دانش آموزان بی حالش که بر روی صندلی ها وا رفته بودند کرد و سپس به سرعت چندین ورد را اجرا کرد؛ او دیگر در کلاس نبود، کسی دیگر او را نمی دید!

یکی یکی به شاگردان نزدیک می شد، با انجام انواع شیطنت های مختلف آن ها را چندین سکته ناقص میهمان می کرد.

چندین دقیقه همین طور گذشت. بعد از اینکه پرفسور فلیت ویک تقریبا مطمئن شد همه حالا می توانند جای او را حدس بزنند و یا به عواملی مثل صدا و ... حساس شوند، خودش را دقیقا همانجایی که بود، ظاهر کرد.

سپس به سمت تخته رفت و رئوس مطالبی را روی تخته نوشت :

- ذره جادو، تکامل ورد ها، مقابله با خون آشام ها در دنیای جادوی باستانی، ورد ارکیدیوس و کاربرد هاش ...

- اینا چیز هایی بود که من بهتون یاد دادم. تکالیف رو تا چند ثانیه دیگه خواهید دید. اونها در ذهنتون حک می شن تا بهونه فراموش کردم رو به هیچ کس ندیم. دیــ:

- درباره تدریس امروز هم، من تدریس رو با استفاده از اتفاقی که سر کلاس افتاد، به شما می سپارم.

پرفسور فلیت ویک رو به دانش آموزان کرد و با قدم هایی شمرده از درب کلاس خارج شد. البته قبل از آن یک تعظیم طولانی نیز رو به دانش آموزان کرد.


تکالیف:

1. چیز هایی که تا به حال بهتون یاد دادم رو به صورت جزوه کوتاه دربیارید. { 10 امتیاز }

2. تدریس کنید ؛ اتفاقی که براتون افتاد رو و درسی که ازش گرفتید، کمی تحقیق کنید و به من بگید، عایا این فقط برای بیدار کردن دانش آموزا از خواب بود یا ... ؟ { 8 امتیاز ؛ در صورت ارائه مطالب درست و خلاقانه، نگاه ویژه استاد روی شما خواهد بود!} *

3. ابراز ارادت کنید. بالاخره جلسه آخر هست و جلسه بعدی امتحانات برگزار می شه، ابراز ارادت کنید ... { 2 امتیاز ؛ این امتیاز رو جدی بگیرید! }

4. اون کاری که من سر کلاس کردم رو بار ها در تاریخ، افراد مختلف تکرار کردن، کی و چرا و کی این اتفاق دوباره افتاده؟ به صورت یک رول تجربه خودتون و یا دیگران رو (اگر مخاطب شیطنت بودید) و یا خودتون و دیگران رو (اگر انجام دهنده شیطنت بودید) بنویسید. * { 10 امتیاز }


* راهنمایی : این کاری که من انجام دادم از یک ورد سرچشمه می گیره، اینم راهنمایی که بدونید من الکی انجام ندادم.

* راهنمایی : بالاخره، غیب شدن این هم شیطنتی است دیگر ....



موفق باشید!

شــــــ ـ ـ ـ ـــبـــــ ـ ـ ــخـــــوشـــــ ـ ـ ـ ــ !


ویرایش شده توسط پروفسور فلیت ویک در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۱۸ ۹:۲۲:۲۷

دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۲
#27
1. تصور مشنگا از مرلین درسته یا غلط؟ مرلین با دست جادو میکرده یا چوبدستی؟ چرا؟

یحتمل، که البته ما پس از تحقیق و تفحص، بازجویی و گشتن در کمد شلوارک های مرلین (!) به این یحتمل رسیدیم، بعـــــله، یحتمل که احتمالا ممکنه شاید یه وقتی مرلین با نوعی چوبدستی خاص جادو می کرده ؛ شواهد رو در زیر ارائه می دیم، باشد که اون نباشد(چه ربطی داشت؟)

شواهد مربوطه ؛

1. وجود خس و خاشاک به جای مانده از یه نوع چوبِ بلند، که الیاف چوب به ما نشون می داد "ممرز و ملچ" و شایدم "صنوبر" باشه...

این الیاف رو ما یواشکی از روی شلوارکِ 2678 سال پیش مرلین که براش خیلی بزرگ هست الان پیدا کردیم، الیاف نشون می دن که این چوبدستی بسیار بلند بوده.

2. شاهد دیگه ما شصخ شصخی مودی چشم باباغوری هست ؛ پس از دیدن سریال مشنگی و آبکی بسیار مزخرف و مضحکِ "باغِ نمی دونم کی" و بازم پس از تحقیق و تفحص در شجرت نامه باباغوری به این نتیجه رسیدییم که این جد مدّش می خوره به این مرلین!

حالا چه ربطی داشت ؛ ربطش اینکه بازم پس از تحقیق و تفحص فراوان* به این نتیجه رسیدیم تمام پدران مودی از همین نوع اعصای بلند استفاده می کنن.

3. اخرین مدرک اثبات این قضیه که چوبدستی مرلین بلند و مخصوص هست اینه ؛ ما به دلیل اینکه خودمون دایره و مربع و مثلث و متواضی الاصلاع معارف تاریخ هستیم، به این نتیجه رسیدیم که در عصر مرلین که مشنگا می گن عصر حجر و بر می گیرده به چندین میلیون سال پیش، رسم نبوده که چوب رو بتراشن چون هنوز نمی تونستن چوب یا چیزای مختلف رو ترزاش بدن...

مخصوصا چوب های جادو که در مقابل آسیب بسیار بسیار بسیار تدافعی عمل می کنند.

اینم چکیده ای بود از تحقیقات ِ جامع ما ؛

در آخر نتیجه می گیریم مرلین نیز همانند ما دارای چوبدستی بوده با وجود اینکه می تونسته به راحتی با دست جادو کنه اما با چوبدستی بلند و کلفت و قطوری شاید همانند مال باباغوری جادو انجام میداده.

* (اوستاد، ما هِی می گیم تحقیق کردیم، نمره ه داره که، یعنی ما برای نمرش نمی گیما، اصلا، ولی نمره که داره مسلما ؟ )


2. تاریخچه تحول چوبدستی رو از گذشته تا آینده توضیح بدین. (15 نمره)

اوشتـــــــــایود، می فرمودیوم که ...

ما تاریخ جادوگری رو پس از تحقیق (!) به اعصار مختلفی تقسیم کردیم و سیر تحول رو اینجوریــــک بیان می کنیم ... ما چقد باهوشیم نه استاد ... ؟

عصر پیش از مرلین : در این عصر با وجود این که « مرلین همیشه بوده است و همیشه خواهد بود!!! » ، ما مرلین رو به صورت فیزیکی نداشتیم، مرلین فقط در قلب و ســک و سینه ی ملت به صورت معنوی جا داشت

اما چوبدستی های جادوگران اولیه پیش از مرلین به صورت «رشته های نازک از ریشه های درختان» بوده .. این جادوگران اولیهف این رشته ها رو به صورت کاملا حرفه دور دستشون می پیچدوندن و با پرتابش ورد ها اجرا می شد و فقط کافی بود به اون ورد فکر می کردن ولی چون این نوع تلفات بسیاری داد ...

عصر مرلین : ... ورد ها بر زبان آورده شد. بله در عصر مرلین که چوبدستی ها، حالا واقعا چوبدستی بودن و به صورتتکه ای چوب بلند و قطور و چوبدستی شکل دراومده بودن، ورد ها هم زیر لب زمزمه می شد. این ابتکار مرلین برای رفع مشکلات فکر کردن به جادو بود؛ چون یهویی وسط کار، طرف به چیز غیر آسلامیک و یا حتی آسلامیک ولی غیر مرتبط با جادوش فکر می کنه و معلوم نیست سر طرفی که قراره فقط شیشه عینکش پاک بشه چی میاد ... و به همین دلیل در عصر مرلین ما شاهد ظهور مرلین، چوبدستی های مرلینی و نوع جادو کردن مرلینی بودیم.

عصر فرا مرلین : در این عصر هم ماشاالبابای مرلین، مرلین بود. بـــعـــله اما این بار هم به صورت معنوی در همون مناطق و جوارح حضور داشت!

در این عصر، چوبدستی های مرلینی کمی کوتاه تر شدن ولی به این عصر، عصر مدیسم هم می گن، چون جادوگرا، چوبدستی هاشون رو به اشکال مختلف می تراشیدن و گاهی نتیجه افتضاح بود و گاهی هم در اثر شکل دهی مناسب، جادو در بهترین نقطه مترکز می شد که بازدهی رو بالا می برد.

عصر پسا فرا مرلین : در این عصر، نوادگان مرلین بودند که بالاخره حضور پیدا کردند، بله چهار موسس در عصر پسا فرا مرلین اومدن و کلا جادوگری رو متحول کردن.

نخست چوبدستی ها فرم های مشخصی پیدا کرد و کوتاه شد و تقریبا اندازه الان شد. خاندان الویندر پس از اینکه از اسپانسری حمایت روونا و دیگر موسسان مطمئن شدند، به همراه چند خاندان دیگه قطب چوبدستی رو در دنیا ایجاد کردند در کوچه دیاگون ... اینجوری شد که عملکرد چوبدستی ها یکسان شد وچوبدستی ها چون سازنده ثابتی داشتند، خب مسلما یکسان بودند.

از اون موقع تا الان ما در عصر پسا فرا مرلین زندگی می کنیم. البته عصر جدیدی در سالهای آینده به وقوع می پیونده و اونم عصر مرلین هست، بله دوباره بر خواهیم گشت به هزاران هزار هزار میلیون سال قبل و البته در ظاهری جدید و با حضور افتخاری مرلین پس از خروج از ســـک و سینه ها و قلوب ملت !!

3. چوبدستی رویایی(!) خودتون رو شرح بدین و یکی از بزرگان تاریخ که مغز چوبدستیش با شما یکی بوده رو نام ببرین و مختصری در موردش توضیح بدین. (10 نمره)

جنس چوبدستی : چوب درخت گردو
نقوش چوبدستی : رگه هایی از رنگ آبی در سرتاسر چوبدستی به طور نامنظم وجود دارد.
اندازه چوبدسی : چوبدستی من به طور عجیبی، بلند و دقیقا مشابه چوبدستی های عصر مرلین است. بلند و در حدود هشتاد تا صد سانتی متر !

مغز چوبدستی : اتم های اذرخش زئوس (!!!) موی تک شاخ، تندیه شده در ریسه قلب اژدها همراه با چند پر ققنوس با نمک اضافه (!!!)
قدرت چوبدستی : یک وردیاردوم بر ثانیه (واحد اندازه گیری قدرت چوبدستی ها)


چوبدستی فرد مورد نظر :

شصخ شصخی خودمان ... مگر می شود ما، به این بزر گی و عظمت و این شوکت و جلال، که همه نباشند و ما باشیم، پرفسور فلیت ویک، کس دیگری را به عنوان مرد رویاهایش بزرگ تاریخ معرفی کند؟

اما چون ما هنوز زنده هستیم و نور سپیدی را چون نور افکن بر اتم های سازنده شما پراکنده می کنیم، یکی از بزرگان را یک دار فانی را وداع گفته اند را معرفی می نوماییم ...


البته فرد مذکور، متاسفانه چوبدستی اش با چوبدستی عجیب الشکل ما یکسان نیست و ما هم دوست نداریم که یکسان می بود، چون چوبدستی ما بسیار هم عالی است.

پرفسور آلبوس پرسیوال و ... (به دلیل حجم زیاد کوتاه شد) ... دامبلدور


ایشون، خیلی خوگشل بودن و می تونید برای آشنایی بیشتر و مراسم پس از آشنایی به خونشون مراجعه کنید. برای اطلاعات بیشتر هم اینجا رو برید، معرفی کامل داره ... !


خب خوب بود اوشـــــتـــاودیو ! خوب فرمووودیوم ...؟



دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
#28
اتـحــاد ارغـــوانــــــــی


پستِ شماره 2 :


پرفسور فلیت ویک (مدافع)



ویلبرت لحظه ای به طور عجیبی لرزید؛ بقیه اعضای تیم هم همین احساس را داشتند. پرفسور فلیت ویک به عنوان یک مدافع در وسطِ مثلثِ تیمشان ایستاده بود. همراه با ویلبرت و دیگر بازیکنان از زمین بلند شد و به آرامی در هوا به پرواز در آمد.

تیم اتحاد ارغوانی شامل بابالنگ دراز و ویلبرت اسلینکرد و پرفسور فلیت ویک و بیدل نقال، دایره ی کوچکی تشکیل دادند و مثلِ تیم حریفشان، برنامه هایشان را مرور کردند.

- خب بچه ها، بازی سختی رو در پیش داریم؛ اون چارتا از بهترین بازیکنای کوییدیچن و ما هم تازه کار محسوب میشیم ولی می ریم که بترکونیم.

مشخص نیست این دقیقا چه شباهتی به مرور برنامه ها داشت ولی به هر حال آن ها پس از چند بار پرتاب کردن دستشان در هوا و فریاد کشیدن نام تیمشان متفرق شدند و هر یک از بازیکنان در مکان اصلی اش قرار گرفتند.

تیم حریف نیز پس از چند ثانیه و در جهتِ تقویتِ روحیه شان، خندیدن به قیافه مضحکِ پرفسور فلیت ویک هنگامی چماغ به دست گرفته است، متفرق شدند و بازی شروع شد.

ولی در همان زمان بود که قطراتِ باران شروع به سرازیر شدن کردند. ابر هایی که تا لحظات پیش هر کدام به کاری مشغول بودند اکنون دوباره کنار هم قرار گرفته بودند.

تمام بازیکنان و تماشاچیان و حتی لودو بگمن، آهی از سر راحتی کشیدند ؛ نزدیک بود به خاطر این آب و هوا به مرلین بپیوندند ولی با وجود آن باران دیگر انتظار هوای بدتری را نداشتند.

ولی دوباره آسمان کنفیکون شد و همه چیز بهم ریخت و نوعی ماده نامشخص باریدن گرفت. کم کم دانه های برف و تگرگ نیز به همراه باران به آن اضافه شد و حال مخلوطی شبیهِ سس کچاپی که زیادی رقیق باشد از آسمان بر سر مردم سرازیر شد.

در میان تماشاچیان هم عده ای کنجکاو و اکثرا شکمو به امید سس گوچه دهن هایشان را چون غار باز کردند و خواستند از آن ماده میل کنند و بعد متوجه شدند، به به، چه خوش مزه!

ملت دیگر هم به آن ها ملحق شدند و بر سر خوردن موادی که از آسمان می ریخت با هم دعوا می کردند.

- بکش کنار چاقالو

- خودت بکش کنار نی قلیون ! هر کی زورش می رسه می خوره ...

و از طرف دیگر هم فریاد های دیگری به گوشش می رسید. ...

- اوی، عمو، خودتو خفه کردیا، بذار به ما هم برسه ...

- بابایی چرا مامانو له کردی؟ این آب قرمزا چیه که داره از آسمون میاد؟

{ این فرد به جرمِ کشتنِ زنش در هنگامِ خوردنِ سس، دستگیر شد! }

سالازار با یک دست بر سر خود می کوفت و با دست دیگر بر سرِ ممد! اما لحظه ای دوباره لجاجتش را شروع کرد. صدایش را بلند کرد و به بازیکنانی که خشکشان زده بود، فرمان داد :

- دِ بازی کنی ـو، تنبلای بی سوادیــو!

بازکنان :

- دِ شروع کنین دیه ؛ چرا بر و بر منو نیگا می کنیو ؟

اما تد ریموس لوپین که کلا زیر بارِ زور نمی رفت، به نشانه اعتراض استدیوم المپیک را ترک کرد اما لحظاتی بعد با قیافه ای این چنینی ( ) مجبور شد بازی اش را ادامه دهد.

هوا هر لحظه وخیم تر می شد. نزولات آسمانی هم کم کم به فضولات و خوراکیجات و حتی پولیجات و موارد دیگر تبدیل شد و حال در زمین بلوایی آسمانی بر پا بود.

ملت هم دوباره جو زده شده بودند و از ستون های استودیوم بالا می رفتند تا سهم بیشتر از نزولات داشته باشند.

و دوباره صدای گزارشگر به گوش می رسد؛ یک صدای کلفت و نارنجی (!) که در آن رماتیسم مغزی به وضوح به گوش می رسد!!

- وای ... اوضاع رو ببینید؛ اینجا استادیوم هست یا بازارِ لندن! تماشاچیا رو ببینید؛ اونا از سر کله هم دارن بالا می رن و سر غذا ها و حتی اسکناس هایی که از آسمون می افته با هم جر و بحث می کنن.

و ناگهان یک کیسه پر از گالیون و با وزن چند کیلو بر سرِ لارتن می افتد. رماتیسم مغزی اش اوت می کند اما شاد و خوشحال از اینکه پولدار شده و نیازی به گزارشگری کردن ندارد، اتاقک مخصوص گزارشگر را ترک می کند!



دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۰:۳۹ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
#29
تدریسِ جلسه سومِ کلاس طلسمات و ورد های جادویی


زمستان 92



پرفسور فلیت ویک با دیدن دانش آموزانی که گله گله دسته دسته واردِ کلاس می شدند، لبخندی زد و از روی صندلی اش بلند شد تا از آن به عنوان نردبان استفاده کند.

چهره های بسیاری از دانش آموزانی که حاضر بودند برای گروهشان از خواب شبشان بزنند مشخص بود؛ افرادی که خواب آلودگی تقریبا جزئی از اجزای صورتشان شده بود.

پرفسور فیلیوس فلیت ویک هنگامی که همه ساکت گرفتند و عین پسر و یا دختر آدم و حوا روی صندلی هایشان نشستند، از صندلی اش بالا رفت و بر روی یک کپه کتابِ روی میز ایستاد.

- از تکالیفتون راضی بودم ؛ منتظر شرکتِ دوبارتون و حضور پرشورتون در صحنه هستم.

سپس لبخندی به شاگردان می زند و به آرامی از روی میز پایین می آید. دانش آموزان با چهره های خواب آلود و به هم ریخته به دبیرشان زل زده بودند.

فلیت ویک به دانش آموزانش نگاه کرد؛ بسیاری خواب بودند و یا در شرف خوابیدن بودند.

لبخندی زد و تند تند روی تخته چیز هایی نوشت.

" وردِ ارکیدیوس یکی از ورد های جالب ولی کمتر شناخته شده در بین جادوگران هست. این ورد که یک دسته گلرو ظاهر می کنه و جالب اینجاست که این دسته گل متناسب با هر فرد هست. "

سپس بی صدا بیرون رفت و آن ها را با تدریس و تکالیفشان تنها گذاشت.


تکالیف :

1. این ورد چگونه اختراع و توسط چه کسی اختراع شده؟ (8امتیاز )

2. چنتا از کاربرد های این ورد رو نام ببرید. (7 امتیاز )

3. 2 مورد از استفاده خودتون از این ورد رو بنویسید. (5 امتیاز)

4. در یک رول، استفاده خود و یا هر کسی را از این رول بنویسید. {طنز و یا طنزوجد }



مرلین فظ






دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۰:۲۴ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
#30
لیستِ نمرات و امتیازاتِ دانش آموزانِ شرکت کننده در دومین جلسهِ کلاسِ طلسمات و ورد های جادویی




پرفسور تافتی :

4 + 4 + 21 = 29

اول اینکه شوما جادو اموزان اصلا به فکر نمره 30 نباشید ؛ این نمره از قدیم الایام در اختیار تامِ استاد بوده و بس.

یه سری اشکالات تو رولت بود اما بسیار از رول + اون نت برداری ها لذت بردیم.


پرنرل فلامل :

3 + 4 + 19 = 26

نمره خوبیست، دوشیزه فلامل!

اما رولت اشکالاتی داشت و البته پرفسور تافتی که همون ورد های مارا نوشته بود، یک علت نیز برای آن ذکر کرده بود و طنزِ کار حفظ شده بود. اما شما ... البته فقط 1 نمره کم کردم.

لینی وارنر :

4 + 4 + 22 = 30

رولتون عیب خاصی نداشت و برای تکلیف مناسب بود. امتیاز اضافه هم تاثیر داده شد که بهتون 30 دادیم !

هلگا هافلپاف :

4 + 4 + 22 = 30

دروغ گفتم! اصن کی گفته 30 مال استاده، گاهی مال بعضی دانش اموزا هست.

گلرت گریندوالد :

4 + 3 + 22 = 29 + 1 = 30

تکلیف خوبی بود. 2 امتیاز اضافه در نظر گرفته شده بود که یکیش رو بهتون دادیم و دیگری رو هم بهتونن ندادیم !

مروپی گانت :

4 + 4 + 22 = 30

لذت بردیم !


نمرات به تفکیک گروه :


اسلیتیرین : 9

26 تقسیم بر 3


ریونکلا : 20 + 3 (امتیاز اضافه) = 23
60 تقسیم بر 3 به علاوه 3


هافلپاف : 30 + 4 = 34 امتیاز

* استر، من امتیاز اضافی رو به کل هم اضافه کردم. اگر میشه که همین رو وارد کن و گرنه برای بالای 30 ها، همون 30 ...


ویرایش شده توسط پروفسور فلیت ویک در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۴ ۱۹:۱۷:۲۲
ویرایش شده توسط پروفسور فلیت ویک در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۴ ۱۹:۳۹:۰۲

دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.