هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰
#21
1- چند مورد از عوارض دیگه معجون رو نام ببرید.


بلافاصله بعد نوشیدن معجون سرگیجه عجیبی توی سرم افتاد ولی بعد از چند دقیقه ناپدید شد و جای خودش رو به تشنگی خیلی خیلی شدیدی داد ، اونقدر شدید که طاقتم رو سر آورده بود و دلم میخواست گردن یکی رو گاز بزنم و خونش رو بجای آب بنوشم.
البته بعد از اینکه یه لیوان آب خوردم و مزه زهرمار اون باعث شد مخم سوت بکشه کامل متوجه اَتَشی که داشتم شدم و هرطور که بود باید تحملش می کردم. خارش شدیدی هم به تمام وجودم افتاده بود ، اونقدر خودم رو خارونده بودم که پوستم داشت کنده می شد. در آخر هم درمورد تقویت شدید شنواییم بگم ، شاید الان بگید که شنوایی که خوبه ولی نه نیست ، برای من نیست
من عاشق سکوتم ، ولی الان همه چیز رو میشنوم ... همه چیز


2- یک طلسم اختراع کنید و اسم و ویژگی های طلسمتون رو ذکر کنید.


اسم طلسم رو لوپوتون پیکو گذاشتم ، به معنی درد بی پایان.
طلسم اثر خودش رو به تدریج نشون میده.
از موقعی که یک فرد طلسم بشه درست نیم ساعت بعد یک قسمت کوچیک از بدنش ، اکثرا یکی از انگشت های پای فرد شروع میکنه به درد گرفتن
اینقدر درد زیاد میشه که فرد طلسم شده به فکر قطع کردن همون عضو از بدنش می افته تا از شر درد خلاص بشه. اما وقتی موفق بشه و اون عضو رو قطع کنه درد در چند دقیقه و تدریجی به عضو دیگه ای از بدن منتقل میشه.
بعد از انگشت های پا ، درد به عضله های پا منتقل میشه و بعد از اینکه فرد طلسم شده خودش رو سلاخی میکنه
میمره و بالاخره از شر درد خلاص میشه.
فرایند انتقال درد رو کامل شرح ندادم چون طلسم بیش از حد سیاهه


3-توهم هایی که میبینید رو شرح بدین.


اولین توهمی که به سراغم اومد ارتباط مستقیمی با عارضه تشنگی داره ، تشنگی بی حد و مرزی که نسبت به خون پیدا کرده بودم باعث شده بود همه رو به شکل غذای متحرک ببینم ولی خوشبختانه فقط برای یک ساعت اول بود.
بعد از اون اتفاق خیلی عجیبی افتاد ، همه جادوآموز ها رو میدیدم که داشتن فریاد میزدن:
-لطفا گلوی مارو گاز بگیر
-لطفا خون ما رو بخور


ولی خب چیزی بجز توهم نبود پس بهتره بیخیالش بشیم.
در اخر من هرموقع زیر نور افتاب می رفتم بدنم رو می دیدم که شروع به آتیش گرفتن می کرد ولی چیزی حس نمی کردم وقتی هم زیر سایه برمیگشتم آتیش خود به خود خاموش می شد



پاسخ به: کلاس «ماگل شناسی»
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰
#22
کلاس ماگل شناسی جلسه دوم


با یاد مرلین کبیر بحث داغ امروز رو شروع میکنیم.


۱- چندتا از سبک های موسیقی رو نام ببرید و درموردشون توضیح بدین.

در مبحث موسیقی سبک و صاحب سبک های زیادی وجود داره.
از اونجایی که من علاقه زیادی به موسیقی های ماگلی دارم میخوام درمورد چنتا از سبک های اون صحبت کنم. ( مثلا خودم تصمیم به این کار گرفتم )

شماره یک :

سبک گوربه اَناری: این سبک یکی از صد به توان صد سبک مورد علاقه من تو دنیای ماگل هاست ، تو این سبک شما فقط صدای ساز رو میشنوید. شاید فکر کنید این سبک موزیک کوآلایی هستش ولی نه ، مسلما نه چون از اخرین باری که یک کوآلا از جاش تکون خورده تا بتوته کمی حرکت کنه مدت زیادی میگذره چه برسه بتونه آهنگ بخونه‌. تو سبک گوربه اَناری هم خواننده لش کرده و مثل گربه خوابه برای همین فقط صدای ساز رو میشنوید.

شماره دو:

سبک اسمشو نبر: همونطور که از اسمش مشخصه این سبک مخصوص پیروان اسمشو نبره ، خواننده های این سبک موهاشون رو تا فیها خالدون بلند میکنن و تو آهنگ تا میتونن داد میزنن و جیغ جیغ میکنن که اکثرا هم نامفهومه.
خواننده های این سبک گفتن اینقدر واسه اربابشون میخونن تا اون خشنود بشه.
شاید با خودتون بگید که ماگل ها که اسمشو نبر رو نمیشناسن ولی نه دوست من اسمشو نبر رو میگم نه اسمشو نبر ، منظورم همینیه که بهش میگن شیطان


۲- موزیک های سابلیمینال چه خواصی دارن که مشنگا زیاد بهشون گوش میدن؟

رک و پوست کنده بگم ، هیچ خواصی.
هیچ خاصیتی نداره و چیزی جز دست نشانده اسمشو نبر (شیطان ماگل ها) نیست بعد از تحقیقات فراوانی که استاد سائدی پور
بر روی این اهنگ ها انجام داد به این نتیجه رسید که شیطان مستقیما این اهنگ ها رو برای به گناه کشیدن ماگل ها ساخته تا وقت با ارزش ما رو تباه کنه برای همین خیلی خطرناکه مواظب خودتون باشید.
و در رابطه با اینکه چرا زیاد گوش میدن
چون سائدی پور گفته شیطانیه بقیه لج کردن رفتن گوش دادن دلیل خاصی نداره


۳- چرا تعداد خواننده های مشنگ عینو باکتری درحال تکثیره؟

چند دلیل برای این اتفاق وجود داره
داستان از اونجایی شروع شد که یک سری خوش صدا اهنگ خوندن و اهنگاشون رو نشر دادن.
بعدش ماگل های خر صدا موقعی که اهنگ به اوجش می رسید هد میزدن و هم خونی میکردن با خواننده و فکر میکردن زیبا ترین صدای زمین رو دارن ، قافل از اینکه تاحالا صدای ضبط شده خودشون رو نشنیدن. یه عده هم کلا واسه اینکه صدای بلبل به گوش نرسه میزنن زیر آواز و یه صدای منزجر کننده تر خلق میکنن.
بقیه هم دلیل خودشون رو دارن ولی دلیل اصلی ، اختراع عجیب ماگل هاست که باهاش میشه با صدای بلبل ریتم ساخت و یه ترانه بیس دارِ خفن مخصوص دوبس دوبس پارتی تحویل جامعه داد.



پرفسور فکر کنم کافی باشه
مرسی که تکلیفم رو تا اخر خوندید
به امید دیدار



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۱۶ جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰
#23
درحالی که همه به اطراف نگاه می کردند و اسم آنانیو را فریاد می زدند و با نگرانی به دنبالش می گشتند کتی دوباره جیغ دهشتناکی کشید:
- نههههههه ... خو ... خون ... بیشتر ... شد ... در ... خون

پیتر که از جیغ های کتی خسته شده بود با کلافگی به سمت کتی چرخید ، زبانش را چرخاند و دهانش را باز کرد. میخواست ناسزا هایی زیبا روانه کتی کند که با دیدن خون سبز رنگی که از زیر در جاری شده بود زبانش بند آمد.

آرتور جمعیت را کنار زد و راهش را به جلو باز کرد وقتی به در رسید و خون سبز رنگی که از زیر در جاری شده بود را دید نفس عمیقی کشید و گفت:
- با همه دوستانی که این کرفس عزیز رو میشناختن احساس همدردی میکنم ... آنانیو کرفس خورشی خوبی بود ، شاید کسی خورش هاش رو دوس نداشت اما چیزی از ارزش های غذایی اون کم نمی کرد اون مقوی ، سالم ، لذیذ و ...


پیتر دادی زد و باعث شد حرف آرتور نیمه کاره بماند:
- خدااای من! این حرف ها خیلی ناراحت کنندست جناب اقای آرتور ویزلی چون باعث شده من بابت مرگ آنانیو به خودت شک کنم.
-به من شک کنی؟ به من؟ اگر قرار به شک کردن باشه من هم به تو مشکوکم.


در حالی که آرتور و پیتر هم دیگر را تهدید می کردند
و جادوآموزان هم با لذت تمام به تماشای دعوای آن دو نفر می پرداختند لاوندر در اتاق را باز کرد و وارد اتاق شد.
همه جا تاریک بود و چیزی دیده نمی شد.
کمی بیشتر دقت کرد ... کمی بیشتر تر ... و در همین حین که دقتش را بیشتر می کرد شکی که داشت به یقین تبدیل شد.
لاوندر شلوارک و لباس پاره پوره آنانیو را گوشه اتاق یافت برگشت و فریاد زد:
- بیاید تو اتاق ، باید این رو ببینید.

آرتور و پیتر از خدا خواسته جهشی زدند و به داخل اتاق رفتند.
-متاسفانه ما واقعا آنانیو رو از دست دادیم

میوکی درحالی که دستش را به سمت دیوار کنار لباس ها دراز کرده بود گفت:
- وای خدای من ببینید اینجا چی نوشته

روی دیوار با خون سبز آنانیو خیلی کوچک و ظریف نوشته شده بود :
( آنتونی گلدشتاین ، قاتل رو دستگیر کنید. )
در اخر هم بسیار ریز تر نوشته شده بود از طرف آنانیو

همه شکه شده بودند و با خواندن پیام روی دیوار بیش از پیش گیج شده بودند


ویرایش شده توسط آنتونی گلدشتاین در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱۵ ۱۳:۱۹:۳۸


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۰۸ پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰
#24
به نام خداونگار مرلین و آفریننده جهان هستی.

من آنتونی گلدشتاین عضو جدید گروه ریونکلاو هستم و خیلی از دیدار با شما خوشحالم
چوب دستی من از نوع چوب بیچ هستش و مغزش از قلب اژدهاست 13 اینچ طول داره و بسیار انعطاف پذیره
پاترونوس من هم گربه قطبیه ، درواقع گربه نیست زیر مجموعه راسوئا قرار میگیره هرچند بگذریم.

مشخصا من هم مثل همه افراد خط قرمز ها و علایقی دارم ولی چیزی که الان اهمیت داره آیندست دوست من ، آینده...
درحال حاظر گذشته من هیچ اهمیتی نداره مهم اینه که چطور میخوام قدم بردارم. قوی و پر انرژی به هاگوارتز اومدم تا بتونم مایه افتخار خانوادم و صد البته ریونکلاو و همکلاسی هام بشم.
روز های سختی رو پشت سر گذاشتم و روز های خیلی سخت تری در انتظار منه
در پناه مرلین


معرفی شخصیتت خیلی کوتاهه، لطفا بعدا حتما برگرد و تکمیلش کن. مثلا راجع به ویژگی‌های ظاهری و اخلاقیش بگو.
تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱۴ ۰:۲۲:۳۴


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰
#25
سلام و درود فراوان
از اینکه الان اینجا هستم و دارم توسط تو ، مورد ذهن خوانی قرار میگیرم خیلی ناراحتم
اخه یعنی چی ذهن یه جای شخصیه که چی تو ذهن من میچرخی
بگذریم مهم نیست
شما ذهن منو کنکاش نکنی کی بکنه نه؟
همونطور که تو افکارم مشخصه
آدمی هستم که علاقه زیادی به مطالعه داره و در رفاقت هم هیچ چیزی رو واسه دوستاش کم نمیزاره حتی جونش رو ، همیشه دنبال امتحان کردن کار های جدیدم و سرم برای بحث کردن درد میکنه
دعوا نه ها بحث کردن.
عاشق موسیقی و گربم ، شاید بگی چه ربطی داشت ولی داره خیلیم زیاد داره.
به هر حال به نظرم نکات اصلی رو گفتم ، خودم گریفیندور رو دوس دارم ولی هرچی کلاه عزیز تصمیم بگیره


----

این کلاه پیر راز نگه‌داره، پس نگران نباش و فقط به گفته‌هاش اعتماد کن. ویژگی‌های تو منو به سمت یک گروه سوق می‌ده...

ریونکلاو

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱۳ ۱۶:۱۷:۴۴
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱۳ ۱۶:۱۸:۲۹


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۲ چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰
#26
^ تصویر شماره ۱۱ ^

نسیم دل نشینی از پنجره وارد اتاق می شد و صورت پسر را نوازش می کرد.
هیچ ابری در آسمان نبود ، ستاره ها در دیدنی ترین حالت خود شب را به روزی خاطره انگیز تبدیل کرده بودند. پسر در تاریکی مطلق اتاق بر روی تختش نشسته بود و در کمال تعجب مسحور آسمان نشده بود.
در همین حین که پسر در حال دست و پا زدن در اقیانوس افکارش بود صدایی نجوا کنان از انتهای اتاق او را از آب به بیرون کشید:
- زیادی فکر کردن هم خوب نیست هری!

پسر با شنیدن صدا جا خورد ولی سریع افکارش را مرتب کرد و پاسخ داد:
- مثل اینکه هیچ وقت دست بردار نیستی ، نه دابی؟

دابی از سایه انتهای اتاق خارج شد و خودش را در معرض دید قرار داد ، حال نور آسمان محبتش را بر صورت دابی میتاباند ، بر خلاف همیشه این بار دابی اضطراب نداشت ، دابی با لحن پر از آرامشش ادامه داد:
- لازم نیست اینقدر نگران باشی ، مسیر مشخصِ نیازی هم به فکر کردن نیست.
- ببین دابی من اصلا حوصله این رو ندارم که باهات بحث کنم چه کرونا باشه چه نباشه من امسال هم به هاگوارتز میرم.

دابی پوزخندی زد ، سرش را به سمت نامه ای که در دست هری بود چرخاند و گفت:
- منظور من نه کرونا بود نه هاگوارتز ... من درمورد اون نامه صحبت میکنم نامه ای که این همه ذهنت رو درگیر کرده.
-دابی دابی دابی ، اخه تو چی میدونی ؟ ها؟ چی...

ناگهان دابی حرف هری را قطع کرد و گفت:
- موقعی که داشت نامه رو مینوشت من کنارش بودم

هری چشمانش از تعجب گرد شد:
-چی ؟ حالش چطور بود؟ میتونست راحت نفس بکشه؟
-اره هری حالش خوبه بهترم میشه ، البته فقط موقعی که تو هم با یه نامه جوابش رو بدی. نه نگران باش نه شرمسار فقط جواب نامش رو بده و مطمئن باش میری به دیدنش.

هری دوباره نگاهش را به نامه ای که رون برایش فرستاده بود دوخت و چیزی را در دلش زمزمه کرد.
از هرچه بگذریم هری مقصر اتفاقی بود که برای رون افتاده است ، باید خودش را سرزنش می کرد.
هری سریع کاغد و قلمی به دست گرفت و شروع به نوشتن نامه کرد.



جن‌های خونگی اینطوری حرف نمی‌زنن که. آدم فکر می‌کرد دامبلدوری کسی اومده داره با هری صحبت می‌کنه. با این حال قرار نیست اینجا متوقفت کنم.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱۳ ۱۳:۰۵:۱۴






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.