بلاتریکس به سرعت کاغذهای مورد نظر رو از دستای کراب و لودو و ریگولوس جمع میکنه و آتیش میزنه! لودو با چشم های بیرون زده از تعجب به بلا نگاه میکنه و میگه: چیکار کردی!؟ چرا اسناد رو میسوزونی؟ اعصاب مصاب نداری ها!
بلا کروشیویی به سمت لودو میفرسته و میگه: مگه اینکه از روی جنازه من رد بشین که این چرندیات رو توی زندگینامه ارباب بنویسین!
ریگولوس با پوزخند میگه:خب لازم باشه رد میشیم...
اما به محض دریافت اولین کروشیو اظهار ندامت و طلب بخشش میکنه و اعلام میکنه که همه اش تقصیر روفوس بوده و اون مجبورش کرده این حرف رو بزنه!
روفوس بعد از اینکه سرش رو از دست ریگولوس میکوبونه به دیوار و بعد از اینکه کروشیوی بلا رو دریافت میکنه خودش رو جمع و جور میکنه و میگه: خیلی خب وقتو نباید هدر داد. بشینین این سندها رو بخونین ببینین چه چیز بدرد بخوری توش پیدا میشه. اگه هم چیز نا مربوطی بود پاکشون کنین بره، وگرنه احتمالا بلا خودتون رو از صفحه روزگار پاک میکنه!
بلا با سر تایید میکنه و بعد میگه: پاک نکنین، بسوزونین که کلا اثری ازشون باقی نمونه. تا وقتی هم که شماها دارین با این ورق پاره ها سر و کله میزنین من میخوام از این زنه مصاحبه بگیرم. شاید چیزای بدرد بخوری برای تعریف کردن داشته باشه.
زن صاحب پرورشگاه که هنوز تحت تاثیر طلسم فرمانه بی تفاوت یه گوشه دیوار وایساده و حرکت خاصی نمیکنه. روفوس سرشون رو تکون میده و میگه: بلا راست میگی، اینطوری جلو میفتیم. منم کمکش میکنم. زودباشین مشغول خوندن بشین ببینم!
بلا به زن دستور میده که روی صندلی بشینه و بعد دوتا صندلی اضافه برای خودش و روفوس ظاهر میکنه و میگه: خیلی خب، میخوام از گذشته ارباب...یا همون تام ریدل کبیر...یا اون طوری که تو میشناختیش، تام ریدل بدونم. چی داری از قدیم ها بهمون بگی؟
زن با چشم های خیره به سقف شروع به تعریف کردن میکنه: تام ریدل همیشه بچه دردسر بازی بود، چندباری میز تحریر آقای مافت رو به آتیش کشید چون معتقد بود که آقای مافت دندون مصنوعی هاش رو اونجا مخفی میکنه!! همیشه اهل کتک کاری بود. هر وقت دعوایی پیش میومد میدونستیم باید کار خودش باشه. حتی مواقعی که موقع دعوا اون توی اتاق در بسته اش بود هم بر طبق عادت میرفتیم از اتاق میاوردیمش بیرون و تنبیهش میکردیم!!!
بلا:
کروشیو موجود نفهم ایکبیری! روفوس من فکر نمیکنم اگه مصاحبه به همین صورت پیش بره بتونم خودم رو تا اخر مصاحبه نگه دارم که این زنه رو به هفتاد قسمت تقسیم نکنم!! یه فکری بکن تا کاری دست خودمون ندادم!