هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: یاران لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن).
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
#31
سلام !!

لطفاً تشریف ببرید طبقه پایین



۱-هرگونه سابقه عضویت قبلی در یکی از گروه های مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهید.

رزومم رو گم کردم ، فک کنم یه موش از مرلین بی خبر جویدتش .

اما خب ، فکر نکنم داشته باشم یا فکر کنم نداشته باشم .

2-به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟


ارباب (ت) دارن ، پرفسور (ب)⁦(☞ ͡° ͜ʖ ͡°)


3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟

چندیست حیوانات جنگل تاریک سر خود شدند و دیگه از بنده حساب نمی برن ، گفتم منم بیام تاریک بشم شاید فرجی حاصل شد .⁦ʕ·ᴥ·ʔ⁩


4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

فاکس ( ققنوس خانگی دامبلدور ) : دزد آب زیر کاه


5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟

بریان نمودن ققنوس هایشان
و پیشکش گوشت آنها به ویزلی ها

6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

رها نمودن مقداری مگس در محفل ، جهت نیش زدن {مگس بود نیش میزد یا پشه ؟}
صد در صد تضمینی .

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

نگران نباشید ، با هم کنار میایم

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟

نظری ندارم .


9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید

اسکان شپش های کمیاب قرن پنجم و جلوگیری از بیخانمان شدن و انقراض آنها

بافتن آن توسط محفلی ها جهت سر نرفتن حوصله


طبقه ی همکف |

تق تق تق تتتق تق تتق (وی درحال کوبیدن مشت هایش به در عمارت ریدل ها )


سوزانا!
چیه هی تق تق تق؟ فکر کردی ما مشکل شنوایی داریم؟ وقتی در رو باز نمی‌کنیم یعنی خونه نیستیم! می‌بینی که... خونه نیستیم. برو یه وقت دیگـــ... آخ! نرو نرو... لردسیاه آنلاین شدن... بیا... بیا ببینیم چی میگی!

تاریکی خوبه. همه باید تاریک بشن... دنیا قشنگ تر میشه و در ضمن اونی که نیش میزنه نه پشه‌اس نه مگس... پیکسیه، پیکسی!
در مورد نجینی هم والا که من نگران نیستم. حقیقتا خیلی هم خوشحال می‌شم اگه همه مرگخوارا با نجینی به مشکل بخورن و ارباب همشون رو بندازن بیرون، جز من که همیشه با نجینی به خوبی رفتار می‌کنم. چی بهتر از این؟

سوزانا من چندتا از پست ها و آخرین نقدتون رو خوندم. ایراداتی وجود دارن که باید رفع بشن. اما من فکر می‌کنم این ایرادات بعد از عضویتتون در جبهه سیاهی هم قابل حل شدنن. پس اون دستتون رو بذارید رو میز که یه خالکوبی بکوبیم روش... باشد که سیاه شوید!

تایید شد!


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۴۰۱/۲/۲۳ ۲۱:۱۰:۱۹

˹.🦅💙˼



پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
#32
و برای یک صدم ثانیه نگاه وحشت زده جیانا به چشمان پشمالوی لرد گره خورد ؛
اما فقط برای یک صدم ثانیه ، زیرا ناگهان کپه ای مو به طرف لرد حجوم آورد و او را پخش زمین ساخت .
لرد درحالی که سعی می کرد خود را از زمین جدا کند ، فریاد کشید : چه کسی به خودش جرأت داده ما را هل بدهد ؟؟؟
و تک به تک به مرگخوارانی که نفسی از آسودگی می کشیدند نگاه کرد .
ظاهراً رفتار لرد تغییری نکرده بود .
لرد همان طور که داشت ، نگاهش را بین تک تک مرگخواران می چرخواند و آنها را مواخذه می کرد ، به دختری رسید که با چشمان از حدقه درآمده و دهان باز دارد به او نگاه میکند .
در این لحظه حالت صورت لرد صد و هشتاد درجه تغییر کرد .
چشمان لرد که تا آن موقع از خشم قرمز شده بود ، حالا از سرخی عشق لبریز بود !!
لرد با لبخند پهنی بلند شد و در میان نگاه های خیره مرگخواران به طرف جیانا خیز برداشت ، وقتی به او نزدیک شد خم شد و دستش را به طرف جیانا دراز کرد .
لرد تن صدایش را نازک کرد و گفت :
- افتخار میدید مادمازل ؟

حالا نوبت مرگخواران بود که چشمانشان از حدقه در بیاید !
لرد به یک نفر تعظیم کرده بود ؟
آن هم یک محفلی ؟

بلاتریکس با بغض گفت : ارباب ؟
- الان چیکار کردین ارباب ؟

اما لرد به هیچ یک از مرگخواران توجه نمی کرد و فقط با نیش باز به جیانا خیره شده بود .
دیدن لرد از آن زاویه جیانا را بیشتر از پیش ترسانده بود ، پس جیانا جیقی بنفش (شاید هم صورتی ) کشید.

حتی او هم میدانست که در مقابل این همه مر‌گخوار شانسی ندارد .
لرد با شنیدن صدای جیغ جیانا چشمانش را بست و لبخندش را پهن تر کرد .
- به به ، چه صدای خشن و گوش خراشی ، خوشمان آمد !

دلفی با نا امیدی گفت : پدر شما الگوی من بودید .

جیانا ساکت شد ، باید روی راه فرارش متمرکز میشد ، با همان دهان باز لبخندی زورکی زد و به دلفی که شش دنگ حواسش به لرد بود ، خیره شد ، باید مثل برق و باد ، پای دلفی را می گرفت و به اداره سحر و جادو تلپورت می کرد ؛
اما تا چوبدستی اش را بیرون اورد لرد آن را قاپید .
- آه ، چه چوب دستی خوش تراشی

مرگخواران که دیگر از آه کشیدن های لرد خسته شده بودند ، دنبال راه حلی بودند ، اما آیا کاری از دستشان برمی آمد ؟

لرد دست جیانا را گرفت و کشید ، اگر چشم غره های مرگخواران نبود جیانا حتما دست لرد را گاز می گرفت.

- ما حتما باید به محفل برویم ، باید از دامبلدور جهت تربیت چنین محفلی شرور و نمونه ای قدر دانی کنیم !

اخم های جیانا در هم رفت ؛ لرد به چه کسی گفته بود شرور ؟

لرد به طرف مرگخواران برگشت .
- زود باشید راه بیوفتیم ، آه ، در ضمن مرگخواران ما حق ازدواج با غیر محفلیون را ندارند .

صدای فین فین مرگخواری به گوش رسید ، مرگخواران ماتم زده باید جداً فکری به حال اربابشان می کردند .


ویرایش شده توسط سوزانا هسلدن در تاریخ ۱۴۰۱/۲/۱۶ ۱۶:۲۷:۴۲

˹.🦅💙˼



پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۲۰:۵۰ شنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۰
#33
ایوا بهت زده به اطراف زل زد ، امّا به جای کتی و لینی با چند مرگخوار عصبانی رو به رو شد .
او همان طور که با سردرگمی مردمک چشمانش را به طرف مرگخواران می چرخواند ، دید که یکی از آنها نامه ای که لینی ، محض احتیاط قبل از بلعیده شدن توسط او نوشته بود را ، به‌ سمتش گرفته .

- قرار بود عادت آدم خواری رو ترک کنی !

- به این فکر نکردی ، چقدر طول می کشه تا این دو تا رو از شکم تو بکشیم بیرون ؟

ایوا تازه یادش آمد دو نفر به نام کتی و لینی اکنون دارند در شکمش پیچ و تاب می خورند .

- ببینین ! شما دارین یه ذرّه زود قضاوت می کنین.

اما مرگخواران گوششان بدهکار نبود ، از همان لحظه به دستور بلاتریکس جماعتی داشتند به طرف ایوا می رفتند تا عملیات خارج نمودن دو مرگخوار را به انجام برسانند .
ایوا عقب نشینی را ترجیح داد ؛ امّا درحالی که عقب عقب می رفت ، یک دیوار از نا کجا آباد پشتش سبز شد و او محکم با آن برخورد کرد .

خلاصه اینکه در چشم به هم زدنی دونفر فک ایوا را باز نگه داشته بودند و یک نفر هم داشت دست خود را آماده می کرد ، که آن را درون حلقش فرو کند .

- برین کنار !

این صدای هکتوری بود که با کاسه ای در دست به طرف ایوا می آمد .
همه از سر راه هکتور کنار رفتند و ایوا را با وحشتش تنها گذاشتند .

آیا دیدن چهره عصبانی مرگخواران به اندازه کافی ترسناک نبود که میبایست سر و کله هکتور با آن معجون حال بهم زنش پیدا شود ؟
خودش بود حال بهم زل !
همین که هکتور کاسه را زیر دماغ ایوا گرفت ، یکدفعه چهره رنگ پریده الکساندرا به سبز لجنی تغییر رنگ داد ( اصلا دیدن چهره ایوا در آن حالت به خودی خود باعث ایجاد حالت تهوع می شد ) و دو عدد مرگخوار را به همراه یک عدد گیاه لرد مانند ، بالا آورد .
- واااااااااااااااااای !
این صدای جماعت مرگخوار بود ، که همزمان نشان دهنده ی این حالات بود : ، تعجب ، بهت ، عصبانیت و جمله ی وای به حالت .
میان لب گزیدن ها و چشم غره رفتن های مرگخواران، بلا فریاد کشید :
- پس تمام این مدت که ما داشتیم مثل بدبخت بیچاره ها دنبال گیاه می گشتیم ، تو داشتی از خوردنش لذت میبردی ؟؟؟؟؟؟
چیزی نمانده بود جنازه ایوا روی زمین پخش شود ، که لینی و کتی او را عقب کشیدند .

- اممم حتما برای این کارش دلیلی داشته دیگه ، بزارین ما یه ذره باهاش مذاکره کنیم .

و در حالی که سعی داشتند بزاق دهان ایوا را از روی لباس هایشان پاک کنند ، او را از جمعی که با چشم غره هایشان بدرقه راهش بودند بیرون کشیدند .

- چی شد ؟ مگه قرار نبود چوبدستی لرد رو برامون بیاری ، پس این چیه ؟
انگار صدای لینی هم به اندازه صدای مرگخواران عصبانی بود .

- توهمیه یا واقعی ؟

کتی که به جای ایوا سعی داشت عاقل به نظر برسد ، دست به سینه روبه‌رو ی او ایستاده بود .

- توهمیه ، البته فکر کنم .

- خب چرا الان بجای چوب دستی توهمیه ارباب ، باید یه گیاه توهمی روبه‌رومون باشه ؟

- یه کم فکر کن لینی ! می تونیم بعد از خوابوندن همهمه مرگخوارا ؛ گیاه اصلی رو پیدا و سربه‌نیست کنیم ، ببین به نظرت این می تونه حرف بزنه و در خواست های عجیب غریب کنه ؟

و به گیاه لزج کنار مرگخواران اشاره کرد .

من به جای کتی و لینی جوابتان را می دهم ، شک نداشته باشید : نمی توانست !

- فکر بدی نیست ، اما دردسر داره .

داشت ، اما دردسرش از دردسر کش رفتن چوبدستی لرد که بیش تر نبود ، بود ؟
با صدای سرفه بلاتریکس به جلسه شان خاتمه دادند و به سوی دیار غربت ، اهم نه منظورم همون جمع مرگخواران بود ، رهسپار شدند .

ایوا : ببخشید دیگه ، مم من وقتی تو هپروتم اختیار اعمالم دست خودم نیست ؛ اص اصلاً ، اصلاً تقسیر هکتوره ، معجوناش خیلی توهم زان .

چشم غره ها از روی ایوا برداشته شدند و به طرف هکتور چرخیدند . ( ناگفته نماند که سرشان هم کمی گیج رفت)
اما خب ، قبل از این که شروع به سین جین کردن هکتور کنند ، اسکورپیوس صدایشان زد :
- بیاین گیاه رو چک کنین ، اگه یه برگ از ساقه ی این کم بشه ارباب پدرمون رو در میاره !

مرگخواران نگاهی با مفهومه : بعداً به حسابت می رسیم - حوالی هکتور کردند و نگاهشان را به طرف گیاه چرخواندند . ( که این نگاه ها هم سرشان گیج رفت البته )

وسط ظهر ، همون جایی که دلبر خونه داره

گیاه اصلی ، حوصله اش داشت قُل‌قُل می کرد و الان بود که سر برود .
با برگ هایش شبنم روی پیشانی اش را پاک کرد ( البته اگر گیاه ها هم پیشانی داشته باشند ) ، اگر کمی دیگر جلوی نور مستقیم آفتاب می ایستاد ، بدون نیاز به زحمت کتی ، ایوا و لینی ، خود به خود جزقاله می شد ؛
پس درون خانه ریدل ها رفت تا سر و گوشی آب بدهد . ( البته اگر گیاه ها هم سر و گوش داشته باشند )
وقتی به گلخانه رسید ، مرگخواران را دید که دور گیاهی جمع شده بودند و آثار و وقایع جرمی را پاک می کردند ، البته که خودش هم نمی دانست چه جرمی !

او از عصبانیت قرمز شده بود ، ( البته اگر گیاه ها هم قرمز شوند ) مرگخواران خائن حق نداشتند به گیاهی غیر از او توجه نشان دهند !
او می بایست یک درس درست حسابی به گیاه تقلبی می داد .
بعد از اینکه آنقدر صبر کرد تا زیر گلدانش علف سبز شد ، مرگخواران بالاخره از اطراف گیاه پراکنده شدند .
او فرصت این را پیدا کرد بود که یک گوشمالی حسابی به گیاه بدهد .
- هی متقلب ، اگه جرعت داری بیا جلو !
گیاه توهمی به سمت صدا برگشت .
یک دفعه با دیدن او چشمان گیاه لرد قلب قلبی شد و تصویر گیاه توهمی با سرعت آهسته و پس زمینه صورتی برای او نمایش داده شد .
در روایاتی آمده ، از آن لحظه به بعد بود که گیاه لرد به عشق در نگاه اول اعتقاد پیدا کرد .


ویرایش شده توسط سوزانا هسلدن در تاریخ ۱۴۰۰/۱۲/۲۸ ۲۰:۵۷:۵۰
ویرایش شده توسط سوزانا هسلدن در تاریخ ۱۴۰۰/۱۲/۲۹ ۰:۱۳:۴۰

˹.🦅💙˼



پاسخ به: جادوگر فصل
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۰
#34
رای بنده لرد ولدمورت
دلایل : فعالیت مداوم ، کیفیت خارق العاده


˹.🦅💙˼



پاسخ به: فعال‌ترین عضو
پیام زده شده در: ۱۸:۲۶ چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۰
#35
رای من کتی بل
آفرین کتی خیلی خوب فعالیت می کنی ، امیدوارم از این به بعد هم همچنان بکنی



ویرایش شده توسط سوزانا هسلدن در تاریخ ۱۴۰۰/۱۲/۲۵ ۱۸:۳۷:۱۸
ویرایش شده توسط سوزانا هسلدن در تاریخ ۱۴۰۰/۱۲/۲۵ ۱۸:۳۸:۱۹
ویرایش شده توسط سوزانا هسلدن در تاریخ ۱۴۰۰/۱۲/۲۵ ۱۸:۳۸:۴۸

˹.🦅💙˼



پاسخ به: بهترین نویسنده
پیام زده شده در: ۱۸:۱۹ چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۰
#36
سلام
اومدم که رایم رو بدم به تام جاگسن ،
خب چون از طرز نوشتنش خوشم میاد .
بدرود


˹.🦅💙˼



پاسخ به: بهترین تازه‌وارد
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ یکشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۰
#37
خب منم می خوام به مورگانا لی فای رای بدم ، که توی مدت کمی سایتو رول بارون کرد .


˹.🦅💙˼



پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۴:۰۲ یکشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۰
#38
کتی نگاه متأثرش را بین قارقارو و آگهی تبلیغاتی رد و بدل کرد .
یعنی به قدری خار و ذلیل شده بود که می‌بایست از دو تا ویزلی مو قرمز کمک بگیرد ؟

حق انتخاب دیگری هم نداشت ، او حالا بیش از هر موقع دیگری تحت فشار بود ، فشاری که اگر ادامه پیدا می کرد ، مطمئنا کتی را ، از مرز له شدن هم آن طرف تر می برد .

پس با صدایی که از اضطراب می لرزید ، در حالی که با دستان دوبرابر لرزانش آگهی را به طرف مرگخواران گرفته بود ، گفت :
- ش...شاید ، امتحانش ضرر نداشته باشه !

لینی که معلوم نبود کی به هوش آمده ، به طرف آگهی خیز برداشت ؛ درست مثل دیگر مرگخواران .

او با چشمان گردش که آنها را همان لحظه به کاغذ پر چین و چروک رو به رویش چسبانده بود ، به علامت های روی آگهی زل زد و با صدای بلند شروع به خواندن حروف روی کاغذ پوستی کرد ؛
باز هم دقیقا مثل دیگر مرگخواران . { با این تفاوت که آنها زمزمه می کردند }

واکنش مرگخواران هم همان گونه ای بود که کتی انتظار داشت ؛

- عمرا بذارم ابهت ارباب رو به دو تا جوجه محفلی بفروشی .

- یعنی می گی دو تا ویزلی لیاقت اینو دارن که ازشون برای ارباب خرید کنیم!؟

- غرور مرگخواریت کجا رفته ؟!

کتی که چیزی تا له شدنش میان آن همه فشار نمانده بود ، سعی کرد همهمه مرگخواران را بخواباند .

- من که برای اونا مرگخوار نیستم ، یه مشتری سادم ، تازه می خوام لباس مبدل هم بپوشم .

- یعنی می خواهی بگویی که به جای خالی کردن مغازه آن دو ملعون و دستبرد زدن به کار و کاسبیشان ، جوانمردانه برویم و به آنها گالیون گالیون ، پول پیشکش کنیم ؟

کتی که سعی می کرد تا حد ممکن لرزش دستانش را پنهان کند ، آب دهانش را قورت داد و جواب لرد را هم به او تقدیم کرد :

- فکر نمی کنین با دزدی زیادی توجه جلب می شه ؟ مگه نمی خواین سریع تر از شر این چهره خلاص شین ؟
_________

فعلا آبروی لرد به یک تار موی نارنجی بند بود ، تار موی ویزلی ها .


˹.🦅💙˼



پاسخ به: ضرب المثل های جادویی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰
#39
سوپ پیاز دامبلدورته ، بخوری پاته ، نخوری پاته .
(آش کشک خاله اته بخوری پاته نخوری پاته)

چندتا ردا بیشتر پاره کرده
(چند تا پیراهن بیشتر پاره کرده)


˹.🦅💙˼



پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۰
#40
سلام ارباب
خوبین ؟ خوشین ؟ سلامتین ؟
دماغتون چاق.. اِ چیز نه هیچی
ایشون رو نقد کنین لطفا


˹.🦅💙˼







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.