هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۱۶ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵
#1
اگه ممکنه این شناسه ی منو ببندین و شناسه ی قبلی منو باز کنید
شناسه ی اناکین مونتاگ
http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=1415

در ضمن من ناظر انجمن زیر سایه علامت شوم و همچنین ناظر انجمن مطالب اشتراکی هستم

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۷ ۱۷:۱۶:۴۴



Re: ماجراهای دامبل و خانواده!!
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵
#2
چند روز گذشت

دراکو و انیتا هر چی بیشتر وصیعت نامه ی دامبلدور رو میخوندن بیشتر گیج میشدن یه چیزیش ناقص بود
یه شب که دراکو تک و تنها توی اتاق پذیرایی خوابش برده بود یه صدای عجیبی شنید
درین درین درین
با تعجب از خواب بیدار شد . صدا خیلی آزوم بود ولی از طرف آشپزخونه میامد. دراکو خیلی آروم رفت به سمت آشپزخونه ولی چون خوابش میامد بین راه پاش خورد به یه چیزی و صدا داد
پاق
یه نفر خودش رو غیب کرد. دراکو دوان دوان رفت تو آشپزخونه. در یخچال باز بود بقایای قرمه سبزی دیروز ظهر هم که توسط فردی مشکوک خورده شده بود روی زمین جلوی یخچال دیده میشد
دراکو با تعجب به یخچال نگاه کرد . یه تار موی سفید بلند روی ظرف قرمه سبزی بود
دهن دارکو از تعجب باز مونده بود . کم مونده بود فکش ولو بشه رو زمین
خلاصه یه صدای گریه ی بچه دراک رو به حال طبیعی برگردوند

آنیتا در حالی که تامالبی رو بقل کرده بود وارد آشپزخونه شد تا یه چیزی بده بچه کوفت کنه صداش خفه شه
دراکو رو سر صحنهی جرم دید و یه فکر بده بده بده بد کرد

فکر آنیتا: دراکو قرمه سبزی رو خورده

خواست یه چماغ تو سر دراکو خورد کنه که دراکو به یه چیزی نو یخچال اشاره کرد. آنیتا شروع کرد به جیغ زدن . یه تار ریش باباش تو یخچال بود

آنیت همینطور جیغ میزد و میگفت : بابای بابای بابای

دارکو هنوز تو کف بود. دامبلدور مرده . موقع دفنش هم دارکو خودش اونجا بود. تک تک ریش هاش رو هم شمرده بود همه سر جاشون بود. چند تا کاراگاه هم که از قبر دامبلدور محافظت میکردن. امکان نداشتکسی بتونه به ریش دامبلدور دست پیدا نه غیر خودش. دامبلدور هم که مرده بود. آیا واقعا مرده بود؟ اون ریش چیز دیگه ای میگفت
ولی دراکو خودش مرده ی دامبلدور رو دیده بود. اون زمان که تو قبر میگذاشتنش 100% مرده بود ولی حالا... زنده شده بود؟ چطوری؟ این که غیر ممکنه.... نه غیر ممکن نیست.
دراکو شانس آورده بود که اون شب داشت قبل از خواب کتاب 6 هری پاتر خونده بود و رسیده بود به فصل هروکراکسس ها

دامبلدور هروکراکسس داشت؟ یه تیکه از روحش رو توی چیزی گذاشته بود؟ تو چی؟ دامبلدور که کسی رو نکشته بود پس چطور روحش رو دو تیکه کرده بود؟ یه تیکه از روح رو تو چی قرار داده بود؟

دراکو تو عالم خودش بود که یهو صدای تامالبی بلند شد . بچه از دست آنیتا خته شده بود . چون آنیتا همش دات جیغ میزد و گریه میکرد

دراکو به تامالبی نگاه کرد . تنها چیزی کهبه دامبل ربط داشت از یه گوشت و خون بود . پس ممکن بود یه روح هم داشته باشن؟

آیا تامالبی هروکراکسس دامبلدور بود؟



Re: ستاد انتخاباتی زاخاریاس اسمیت
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۵
#3
ای جغد ای ارزشی
بدان و آگاه باش با این حرکات و این حرف ها نمیتوانی رابطه ی حسنه بین جادوگران و جن ها رو خراب کنی
چه فکر پلیدی در سر داری که کفتر و سگ را هم سطح جن و هیپوگیریف قرار میدی؟
چه نقشه ای کشیدی؟
ننگ بر تو باد
ای توی که دست نشانده ی اون پاتر ئ و اون دومبل محفلی تروریست هستی
نکن این کار ها رو بده زشته جیزه بچه ها میبینن یاد میگرن و منحرف میشن

از این حرف ها پند بگیر و متحول شو بیا به سمت سیاهی اون پر های ارزشیت رو هم بده یه رنگ مشکی متالیک بزنن که ملت میبینن صفا کنن

آخه تو خجالت نمیکشی رفته از یه کفتر حمایت میکنی
همین حرکاته که باعث میشه تو رو هم سطح کفتر و سگ و این جور جک و جونور ها قرار بدیم
بیا به سمت سیاهی باشد که پیشرفت کنی ترقی کنی و هم سطح جادوگران و ساحره گان و جن ها و سانتور و هیپوگریف ها

چرا با استفاده از کلمهی سانتور قصد بر هم زدن جور رو داری؟
ننگ بر تو باد بوق بر تو باد چکش بخوره تو سرت

نکن این کار ها رو ا این نوشته عبرت بگیرو متحول شو بیا در آغوش وزیر مردمی باشد که رستگار شوی

به پیشرفت فکر کن نه به پسرفت




Re: ستاد انتخاباتی زاخاریاس اسمیت
پیام زده شده در: ۹:۲۰ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۵
#4
واقعا عجیبا قریبا
چه زمونه ای شده یادم اون قدیما کفتر جماعت حق رای هم نداشتن ولی جدیدا نمیدونم چی شده کفتر ها هم کاندیدا میشن هم اینکه یه سگ میفرستن برای رای جامع کردن
ای خدا من دردم رو به کی بگم؟
ای سگ ای توی که با اون کفتر معلوم الحال بوقی دستت تو یه کاسس و معلوم نیست از کجا رفتین لباس سوپر من بدبخت رو کف رفتین
این چه حرکاتیه بابا والا ما هی میگیم وزیر مردمی شما هی میگین کفتر سگ آخه یکی نیست بگه کفتر و سگ و جغد و این جور جک و جونور ها چه ربطی به مردم دارن؟ بزنم با این چکش تو سرت؟ بدم آرشام با پتک برنه لهت کنه؟ بدم اون اژدها که توی زریزمین خونهی ریدل داریم اول سوخاریت کنه بعد بخوردت؟ ببریمت تو دز مرگ شکنجت کنم؟
حیف که ارباب گفته خودم هر کی به زاخی رای نده میکشمش وگرنه بد حالتو میگیرفتم

آخه یکی نیت بگه کفتر و سگ و ... رو چه به لباس سوپر من اون کفی که اینقدر بیناموسی نوشته فکر کرده شده سوپر من تو دیگه چرا؟ تو هم بیناموسی نوشتی؟ نکنید این کار ها رو بده زشته جیز بوق

آخه چرا میاین با این حرکات ارزشی و فراارزشی مفهوم واژه خوف بیناموسی رو تغییر میدین

خوب بسه دیگه من دیگه حرفی ندارم
ولی نکنید این حرکات رو بده




Re: مجله شايعه سازي!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
#5
آرشام فراری شد
عصر روز گذشته مامورین وزارتخانه برای دستگیری آرشام به مدرسه ی جادوگری هاگوارتز هجوم بردند اما وی را پیدا نکردند و با تخریب تالار عمومی به وزارتخانه بازگشتند.
یکی از مسئولان وزارتخانه در پاسخ به این سوال"جرم آرشام چیست؟"پاسخ دادند:«در مجله ی شایعه سازی نشر اکاذیب کرده»
هنوز مشخص نیست که آرشام در کجا مخفی شده و عده ای بر این باورند که او تغییر چهر داده و در کوه های هاگزمید مخفی شده است.عده ای نیز میگویند که در میان بومی های ّ بوآ بوآ مخفی شده.

دو عکس نیز از او به دست ماموران وزارتخانه رسیده که اثبات این گفته است.در این دو تصویر آرشام در چهره های مختلف دیده میشود.
عکس اول:http://i4.tinypic.com/25zm15u.gif

عکس دوم:http://i5.tinypic.com/25zm1py.gif




Re: ستاد انتخاباتی زاخاریاس اسمیت
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
#6
میشه لطف کنی و در مورد سازمان اسرار که به من گفتی یه مقدار توضیح بدی؟




Re: ستاد انتخاباتی زاخاریاس اسمیت
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
#7
میشه لطف کنی و در مورد سازمان اسرار که به من گفتی یه مقدار توضیح بدی؟




Re: ستاد انتخاباتی زاخاریاس اسمیت
پیام زده شده در: ۱۲:۴۶ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
#8
سلام وزیر جیگر
ببنم اون سازمان اسرار که صحبت کردیم چی شد؟




Re: ستاد انتخاباتی زاخاریاس اسمیت
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
#9
زاخی در جستجوی ارزش ها

روزی روزگاری در زمان های قدیم ( مقصود دقایقی قبل است) فردی ارزشی با ظاهری ورزشی که پوشیده بود یه جوارب کشی تصمیم میگره از خونشون بیاد بیرون بره تو شهر بگرده یه هوای بخوره چهار تا ساحره ببینه دلش باز بشه .
میاد میاد میاد میاد تا میرسه به یه رستوران . یه رستوران معمولی نه ها یه رستوران زنجیره ای به اسم بوق . این یارو بوقی هم مثل بوق سرش رو میندازه پایین میره تو رستوارن بوق . در اولین نگاه عده ای کار بر ارزشی مشغول بحث های ارزشی که همه از دم زده بودن یه تیریپ ارزشی و مشغول خوردن غذا ها ی ارزشی مورد رایت این فرد ارزشی قرار میگیرن
وچون از قدیم گفت گفتن : ارزشی چو ارطشی ببیند خوشش آید این فرد ارزشی هم با دیدن اون ملت ارزشی خوشحال شده و با کمال میل به جکع آنها ملحق میشود

دقایقی بعد همهی ملت ارزشی در حال گفتگو با هم هستن اون چه گفتگویی . یه سوژه جور کردن ارزشیه ارزشی . میخوان از بین خودشون وزیر انتخواب کنن برای اداره ی امور ارزشی زندگی روزمرهشون

این بادر ارزشی که از این به بعد بهش میگیم زاخار ارزشی داشت گوش میداد حرف ملت رو . یهو جو میگیرش . دقت کنید کاملا یهویی حتی دوهو هم نشده یهوی یهو

خلاصه جو میگیرش و بلند میشه اون وسط میگه : من میخوام بشم وزیر

ملت ارزشی دو گروه میشن . یه گروه و یه گروه
یه نفر از اون وسط پامیشه میگه: زاخارت جان عزیزم تو بیا بشو نماینده ی من در این انتخوابات

زاخارت:

یه سری از ملت کخ قبلا بودن تبدیل میشن به من هم

گذشت و گذشت و گذشت و گذشت
تا زاخار تصمیم گرفت برای انتخوابات یه برنامه ای جور کنه به چند تا از دوستاش زنگ زد ( با موبایل ها) همه رو دعوت کرد که با هم برن به جستجوی برنامه ها

ملت سواره و پیاده جلوی در خونه ی زاخار (ترجیحا اون کوچه تنگه) جمع شدن تا برن به این شهر و اون شهر حرف دل ملت ارزشی بشنون و از اون طرف برن به این ستاد و اون ستاد ایده های بقیه کاندیدا ها رو بدزدنن و با تشکیل گروه های فشار از ملت به زور رای بگیرن و ....

در این لحظه صفر آغاز شد



Re: ستاد انتخاباتی زاخاریاس اسمیت
پیام زده شده در: ۰:۳۳ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۵
#10
میز گرد سیاسی

با شرکت ارباب لرد ولدمورت کبیر و آناکین استبنز و زاخی

تماشاچی ها: جمعی از مرگخواران و هافلپافی ها

مجری: با سلام خدمت بینندگان عزیز امروز از کاندیدای مردمی زاخار دعوت کردیم تا در جمع ما حاظر بشه

ملت مرگخوار و هافلی همه با هم شروع میکنن به بوق زدن و دست زدن و ...

مجری:خوب زاخی جان مهمترین برنامه ی تو چیه؟

زاخی: رواج دادن خاله بازی و بیناموسی نویسی در سایت

مجری : فکر میکنی کیا بهت رای بدن؟

همهی مرگخوار ها و هافلپافی ها

مجری رو به لد میکنه و میگه: کاندیدای مورد نظر شما کیه؟

لرد: من و تمام مرگخوار ها به زاخار رای میدیم

مرگخوار ها:

مجری از آناکین میپرسه: شما به کی رای میدی؟

آناکین: من و تمام بچه های هافل به زاخار رای میدیم

ملت هافلی

مجری از لرد میپرسه: اگه کسی به زاخی رای نده چه بلایی سرش میاد

لرد:

مجری:







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.