هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۴۵ دوشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۶
#1
مدیر دیگه ای جز کوییرل تو این سایت نیست؟
باید من از هفت خان رستم رد بشم تا بیام وارد رول بشم!!!
بابا عله نیلی به من گفت بیا شناسه فنریر و تئودورت رو مخلوط میکنم بازم کوییرل گیر داد!!!
گفتم شناسه تئودور رو باز کن بازم یه ماه پیچوند!!!
گفتم وارد ایفای نقشش کن بازم داره میپیچونه بابا به کی بگم؟
به من تهمت سوپرگرل بودن رو زدن!!!

بلیت بسته شدن شناسه شما رو میخوام. اگه میتونی بفرست. ممنون


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۶ ۱۸:۲۲:۰۴


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۳۹ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
#2
خب پرفسور عزیز!!!
این شناسه من یه 8 تا پست داره و چون فنریرم بلاک شده بود!!!و میخواستم بیام سایت مجبور شدم یه شناسه جدید بسازم!به کالین هم گفتم که اونو باز کن و کالین گفت کوییرل منو میکشه!!!
واسه همین مجبور شدم اینو بسازم!!!
الانم میخوام شناسه قبلی تئودور من رو بفرستین ایفای نقش!
درک مطلب شد یا بازم ادامه بدم؟!!!


الان یه سوال برای من پیش میاد: به چه علت شناسه شما بسته شد؟
لطف کن لینک بلیت بستن شناسه رو برام بفرست تا رسیدگی بشه. در هر صورت من باید یادم بیاد چرا شناستون بسته شده و چرا شما دوباره یه شناسه دیگه با همون نام ساختید و وارد ایفای نقش شدید. ممنون


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۲ ۹:۰۷:۳۱


Re: جشن تولد چهار سالگی سایت جادوگران
پیام زده شده در: ۲:۰۰ سه شنبه ۴ دی ۱۳۸۶
#3
دیدم میتینگتون نور نداره دلم واستون سوخت گفتم بیام نورانیش کنم!!!
منم هستم!!!
ولی پول زور به کسی نمیدم اگرم بدم یه چیزی زورکی ازش میگیرم!!!



Re: مدیریت جلسات حضوری سایت (غیر رسمی)
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۶
#4
ما هم شاید بیایم و مجلستون رو نورانی کنیم!
پس احتمالش هست بیام!


(آقا من فنریرم ها)


ویرایش شده توسط تئودور نات در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۲۴ ۲۲:۱۵:۱۱


Re: ..::ستاد انتخاباتی ايگور کارکاروف::..
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۶
#5
همی من از ایگور حمایت به عمل میاورم و همینجا میگویم که من همیشه و همه جا پشت برادران هستم و پشت انها را خالی نخواهم کرد!
ایگور به امید شکست رغیبان!



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۸۶
#6
اسم:تئودور
فامیل:نات
سن:27
جنسیت:مرد
رنگ چشم:قهوه ای
رنگ مو:قهوه ای
ظاهر کلی:پسری قد بلند با جدیت خاص و عام!
گروه:اسلیترین
کوییدیچ:دروازبان
چوب جارو:اژدها سواران
چوب جادو:موی گرگ و ریشه درخت بید مجنون
علاقه مندی ها:تنهایی ،سکوت ،نظاره گر جنگ و درگیری
توانمندی ها:نیدونم!
مقداری از زندگی شخصی:
تئودور نات در سال اولی که وارد هاگوارتز شد و وقتی کلاه را بر روی سر گذارد کلاه او را به اسلیترین فرستاد و او همانجا در کنار پسری که اسمش دراکو مالفوی بود نشست ،دراکو در ان زمان کلاس پنجم را شروع کرده بود.
تئودور با دراکو دوستی عمیقی را شروع کرده بودند که هری یکبار انها را در کتابخانه مدرسه دیده بود.
پدر تئودور فردی به نام نات که یکی از مرگخوارهای لرد سیاه بود که در حمله به وزارتخانه شرکت نمود و با محفلی ها جنگید و توسط آلبوس دامبلدور دستگیر شد و به آزکابان فرستاده شد.


تاييد شد برادر باشد که سر فراز باشي چه نويسنده توانايي به به لذت برديم...مرلين ياريت کند...با تشکر کالين


ویرایش شده توسط تئودور نات! در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۱۷:۳۷:۰۲
ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۱۷:۴۰:۱۸
ویرایش شده توسط تئودور نات! در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۱۷:۵۴:۲۲
ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۱۸:۱۰:۲۸


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۶
#7
صدای زوزه گرگهای وحشی،که از دل جنگلی تاریک با درختانی کهن،وحشتی غریب را در دل افراد بوجود می آورد.
هری پاتر به سوی قلب جنگل حرکت میکرد و هر از گاهی برای ثانیه ای می ایتاد تا بفهمد کسی او را تعقیب میکند یا نه؟
چند روز پیش یکی از افراد مورد اطمینان به وی گفته بودند که در جنگلهای آلبانی یکی از جان پیچهای ولدمورت قرار دارد،بهمین دلیل هری اکنون در این جنگل تاریک به سوی مقصدش که تنها چند متر با آن فاصله نداشت حرکت میکرد.تنها چند متر دیگر تا بدست اوردن یکی دیگر از جان پیچهای ولدمورت.
از درون جنگل میشد کلبه کوچکی که توسط چند درخت محاصره شده بود را دید.
هری از هیجان نتوانست خود را کنترل کند و با سرعت بسوی کلبه رفت،درون کلبه خالی بود و هیچ چیز جز یک صندوقچه قدیمی که بر روی چهار پایه ای قدیمی تر قرار داشت دیده نمیشد.
هری صندوقچه را که کمی بزرگتر از یک توپ بیس بال بود را در دست گرفت،بدون هیچ فکر در آن را گشود.
ناگهان نور شدیدی از درون صندوق کوچک به بیرون تابید،نور انقدر زیاد بود که هری مجبور شد چشمانش را ببندد.
سرمایی عجیب،وحشتی قدیمی،بوجود امدن حس نا امیدی در درون افارش تنها به یک چیز اشاره میکرد.و انهم دیوانه سازها بود.
در افکارش خود را میدید که وقتی چشمانش را باز میکند دور تا دورش را دیوانه ساز ها فرا گرفته اند و میخواهند روح او را از وی جدا کنند.
هری در دلش آرزو میکرد که اشتباه فکر کرده باشد،به ارامی چمانش را باز کرد،تعجب اولین چیزی بود که در چهره اش بوجود امد.
او از جنگل به بیرون رانده شده بود،به جای اولش.
به درون صندوقچه که دیگر نوری نداشت نگاه کرد،درونش یک گردنبند بود .هری به ان دست نزد زیرا ممکن بود دارای تلسمی مرگبار باشد.تا اینجا هم شانس اورده بود که صندوقچه دارای طلسمی مرگبار نبود.
اینک میتوانست به خانه دوازده میدان گریمالد آپارت کند و در آنجا به کمک دیگر دوستانش این جانپیچ را نابود کند.

خب خب خب!
ببین پستت خوب بود ... سوژه جالبی داشت و خوب هم پرورش یافته بود.
غلط املایی زیا داشتی همینطور غلط گرامری ... مثلا به این جمله نگاه کن:
صدای زوزه گرگهای وحشی،که از دل جنگلی تاریک با درختانی کهن،وحشتی غریب را در دل افراد بوجود می آورد.
این جمله اول رولت بود و خوب از نظر جمله بندی مشکل داشت ... همینطور تلسمی : طلسمی . و این در حالیه که باز هم طلسمی رو نوشتی و این بار درست نوشته بودیش ... در کل این مشکلات همش با یک بار خوندن پست برطرف میشه.
توصیف صحنه ات هم خوب بود ... و چون قبلاً عضو ایفای نقش بودی یکم ارفاق میکنم ولی این پست جای کار زیادی داشت و معلوم بود که با عجله نوشته شده.
تائید شد.


ویرایش شده توسط آراگوگ در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۱۳:۳۹:۳۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۶
#8
ورمیتل از آشپزخانه بیرون امده بود و در حال حرکت به سمت اتاق مطالعه اسمشو نبر بود.ردایش در پشتش به احتزاز در امده بود و در دست نقره ای رنگش سینی قرار داشت.
در جلوی در اتاق اسمشو نبر یک نگهبان قل چماغ ایستاده بود،اما ورمیتل از افرادی بود که به راحتی میتوانست وارد اتاق شود،بعد از در زدن وارد اتاق شد.در اتاق لرد گنجینه های قدیمی وجود داشت که بهترین ان از نظر ورمیتل یک زنجیر طلایی بود.
لرد با صدای سرد همیشگی خود گفت:چرا دیر کردی؟
ورمیتل با لرزشی که در صدایش موج میزد جواب داد:سرورم داشتم دنبال قوری میگشتم.لطفا منو عفو کنید،لرد منو ببخش


همانا صد احسنت بر تو باد که از هم اکنون مي دانم که عضو خوبي خواهي شد باشد که مرلين ياريت کند...تاييد شد...با تشکر کالين


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۳:۰۳:۴۳






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.