خانه ریدل:_ یک،دو،سه،چار،یالا تنبلا جون بکنین،پس ای وزیر دیگر احمق کجاست که من باید به شما تمرینات ورزشی بدم؟!
لرد در حالیکه صدایش از خشم می لرزید ادامه داد:
_ پس اون گروه تجسس مزخرف چی شد گری بک؟
فنریر هم که مدام حواسش پیش این بود که آیا رز موفق به اعتراف گرفتن می شود یا نه،بدبختانه صدای لرد را نشنید...
لرد:_ کروشیو!
گری بک از همه جا بی خبر ناگهان از شدت درد به روی زمین ولو شد و حرفی را که نباید،از دهانش در رفت:
_ آخ!وای!غلط کردم بابا تو سردابه رز داره ازش...به خدا تقصیر من نبود...تقصیر اینا بود!
ناگهان مرگخواران همگی با چهره هایی درب و داغان به لرد خیره شدند...
مرگخواران:
لرد:
کمی آنطرفتر سرداب خانه:_ وزیر به زبون ناخوش ازت می پرسم میگی چه چیزی تو اون کله پوکته یا...یا بازم تشنته؟
وزیر که در چند روز اخیر کمی بیشتر از بیست تن آب خورده بود(
)با بدبختی هرچه تمام تر گفت:
_ باشه،باشه اعتراف می کنم فقط به شرط این که...
_ به شرط چی؟پول؟
_ نه بابا به شرط اینکه...
_ ها لابد یه دست لباس نو؟
_ نه بابا به شرط اینکه بذاری برم دستشویی به خدا مثانه ام داره می ترکه...خواهش می کنم!
رز چند لحظه فکر کرد بعد گفت:خیلی خوب اما من پشت در دستشویی وایسادم که اگر خدایی نکرده فکری به اون مخت خطور کرد...
_ باشه باشه!قبول
رز او را از جا بلند کرد و دست و پا بسته او را تا در دستشویی رساند سپس خودش دم در ایستاد...
نیم ساعت بعد:رز:
_ آخیش! چه لذتی داشت! خدا از خانومی کمت نکنه...
_ خیلی خوب خیلی خوب!همین الان جریانو تعریف می کنی...زود!
_ باشه بابا جریان از این قراره که...
در همین لحظه در به نرمی باز شد و چهره آرام (
) لرد ولدمورت نمایان شد.
رز و وزیر:
همان لحظات دفتر دامبلدور:_ بابا آخه تو چرا نمی فهمی بهت میگم این یارو خیلی مشکوکه!
تانکس برای بار هزارم داشت به دامبلدور راجع به مورفین هشدار می داد،سرانجام دامبلدور به آرامی برخاست و گفت:
_ خیلی خوب نیمفادورا حالا که اینقدر اصرار داری قبول،اما باید اونو یه امتحان کنی تا ثابت بشه که اون نفوذی دشمنه،باشه؟
تانکس که دنبال این موقعیت بود بلافاصله پذیرفت و رفت تا با دیگران در این مورد بحث کند...
یک ربع بعدآشپزخانه گریمالد:بعد از کلی بحث های بی نتیجه سرانجام سیریوس بلند شد و نظری داد که همه پذیرفتند:
_ آقایون،خانوما!به نظر بنده بهترین راه استفاده از شیوه در دیزی بازه حیای گربه کجا رفته است!
همه گیج و متحیر به او خیره شدند.
_ خیلی خوب توضیح می دم!ببینید ما همه در یک عملیات اتنحاری در آزمایشگاه،اتاق دامبلدور،آشپزخونه و دستشویی(برای این که ببینیم ترک کرده یا نه
)
رو باز می کنیم و به انتظار می نشینیم تا اگه گربه حیا نداشت...
محفلی ها که تازه شیر فهم شده بودند با خوشحالی به به یکدیگر خیره شدند: