هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: بررسی پستهای محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
#1
سلام!

ببخشید که بازم مزاحم میشم!
میشه این پستم رو هم نقد کنید؟:pretty:


ققنوس؛ نماد سفیدی؛ باری دیگر پر می گشاید!


محفل ققنوس تا ابد پیروز است.
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
#2
1- نظرتون درباره ی محفل ققنوس و انتظارتون از محفل ؟

محفل ققنوس که از اسمش پیداست؛ مال منه، هر چی هم که مال من باشه، خوبه!
دامبلم رو به من برگردونه.


2- چقدر به سرانِ محفل اعتقاد داری ؟ به چیشون اعتقاد داری دقیقا ؟

به قدرتشون؛ به درایت و هوشیاری و این چیزاشون؛ اصلا یه وضعیه! باید ببینی خودت.

3- اگر یک طرف نجینی ( مار محبوب تام ) و طرف دیگه فوکس ( ققنوس محبوب دامبلدور ) باشه و در خطر باشن ، کدومشون رو نجات میدی ؟ چرا ؟

من هیچوقت در خطر نمیفتم که بخوام نجات پیدا کنم، اگرم اون خزنده ی بی دست و پا رو دیدم، یه نوکی، چنگی بهش میزنم که مستقیما نابود بشه.

4- به نظرت قداست دامبلدور شکسته شده ؟

نخیرم! البته از وقتی با اون گلرت سبک مغز این پاتر میگرده، یکم بهش مشکوک شدم، هر روز هم جیبش رو میگردم، ولی هنوز چیزی پیدا نکردم که بهش گیر بدم.

5- حدس میزنی اسم رمز ورود به دفتر دامبلدور چی باشه؟

پرسیفیت!

6- انقدر شجاع هستی که تام رو ولدمورت صدا کنی یا هنوز هم بهش میگی اسمشو نبر ؟

قاااااار... چیز، [صدای ققنوس] ینی آره!



جون بچه هات تاییدم کن، بارون میباره، این بیرون ایستادم، سرده!



امم ، الان مجددا پست رولی که زدی رو خوندم ، اگر بتونی به همین صورت پیشرفت کنی و فعالیتت هم کم نشه ، مشکلی نیست ... ولی خب ، دلیل اصلی اینکه میخوام تاییدت کنم این بود که اولین نفری بودی که رمز دفتر دامبلدور رو درست حدس زدی خوش اومدی به محفل

تایید شد
پرسی ویزلی


ویرایش شده توسط فاوکس در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۲۲ ۱۲:۰۶:۳۰
ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۲۴ ۱۵:۲۷:۲۳

ققنوس؛ نماد سفیدی؛ باری دیگر پر می گشاید!


پاسخ به: پادگان ققنوس
پیام زده شده در: ۲۲:۵۳ شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
#3
پست پایانی:

- ارباب! چه اتفاقی افتاد؟ چرا اینطوری میشین؟ به من تکیه بدین ارباب. من نگهتون میدارم.

- آلبوس؛ انرژیت داره تموم میشه، باید یه فکر دیگه ای بکنیم، نمیشه تا همیشه اینطوری جلوشونو گرفت.

دیوار آتشین لرد به دلیل اصابت بیش از حد گلوله های آتشین از هم پاشید، دیوار آتشین آلبوس نیز به آرامی در حال ناپدید شدن بود. وحشت در چهره تک تک محفلی ها و مرگخواران دیده میشد، هیچکدام نمی دانستند چه سرنوشتی با ناپدید شدن دیوار آتشین در پی خواهند داشت.
لرد در حالیکه رمقی برایش نمانده بود، به سمت آلبوس برگشت و گفت: ریش دراز! فکر کنم بهتر باشه هر دو بیخیال قلعه بشیم، با این وضع نمیشه جلوشون رو گرفت. مگه اینکه تو نقشه بهتری داشته باشی.

- من هم ایده ای ندارم، در ضمن؛ دیگه طاقت ندارم بیشتر از این دیوار آتشین رو نگه دارم، زود یه تصمیمی بگیرین تا از دست این موجودات جهنمی خلاص بشیم.

مرگخواران و محفلی ها به چهره ی لرد نگاه کردند، اضطراب را به خوبی میشد در چهره ی تک تک آنها دید.
لرد بعد از مکثی کوتاه و همزمان با ناپدید شدن دیواره ی آتشین دامبلدور گفت: همگی به سمت خانه ریدل ها آپارات کنید تا نابود نشدیم.

شترق...

خانه ریدل ها:

- نظرت در مورد اون موجودات چی بود ریش دراز؟ چی بودن؟

- مانتی کور های جهش یافته در باسکرویل با هوش سرشار! یه منطقه تحقیقاتی خطرناک.

با شنیدن این اطلاعات از زبان دامبلدور، موجی از ترس اعضای هر دو گروه را در برگرفت ولی آلبوس بدون توجه به جو حاکم و قبل از عوض شدن تصمیم ولدمورت مبنی بر اتحاد گفت: ممنون از کمکت تام؛ خیلی مفید بودی؛ یه نمره مثبت واسه تو.

و بدون اینکه منتظر جواب لرد یا اقدامی از سمت مرگخواران باشند؛ به سمت خانه گریمولد آپارات کردند.

- نــــــــــــــــه! من تازه اونا رو گیر آورده بودم!

پادگان ققنوس:

مرد ناشناس در حالیکه چوبدستی اش را به شکل حرکت های دایره وار تکان میداد با لبخندی به دروازه ورودی قلعه نگاه کرد.
پادگان ققنوس اکنون صاحب جدید داشت، پیرمردی از گذشته با شمشیری در دست!


ققنوس؛ نماد سفیدی؛ باری دیگر پر می گشاید!


پاسخ به: بررسی پستهای محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۲:۱۳ چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲
#4
درود!

یا ویزلی کبیر، ممنون میشم این پست منو هم نقد بکنی. تقریبا اولین پست رول منه!

ممنون.


ققنوس؛ نماد سفیدی؛ باری دیگر پر می گشاید!


پاسخ به: کافه محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲
#5
محفلی ها برای باز کردن کافه بعد از مدت ها تصمیم به تمیز کردن کافه گرفتند و با کمک هم این کار را انجام دادند. در زمانی که اکثر محفلی ها از شدت خستگی جایی پهن شده بودند و خواب شکست دادن لرد سیاه را میدیدند استرجس به زیر زمین رفته و صندوق مهمی را پیدا کرد . اما درست لحظه ای که میخواست از ماهیت داخل صندوق پرده بردارد سروکله ی آلبوس پیدا میشود.
آلبوس بعد از دعوای ما بین استرجس و سورس اسنیپ در کافه، با کمک آینه ی نفاق انگیز صندوق را مخفی می کند و برای بدست آوردن آن شروطی را می گذارد:
نقل قول:

شرط اول:"شخص باید مقدار ریشش از مقدار مویش بلندتر باشد"

شرط دوم:"شخص باید حتما" از اعماق قلبش قصد استفاده از صندوقچه را داشته باشد."


مرگخواران به طور عجیبی وارد کافه میشوند و سفارش غذا می دهند؛ مورفین و ایوان و سالازار اسلیتیرین! محفلیان که به تازه وارد ها شک کرده بودند، در نوشیدنی های آنان معجون راست گویی می ریزند. با سوزش زخم مرگخواران، شک محفلی ها به یقین تبدیل میشود و آنها را دوره میکنند و در حال دستگیر کردن آنها هستند که پرسی ویزلی سر میرسد...

========================================================

-‏ ممنون جیمز! حالا شما ها،‏ میگین واسه چی اومدین یا خودم باید روش اعتراف کردن رو واستون توجیه کنم؟

پرسی از صندلی خودش بلند میشه و رو به روی مرگخوار های بی دفاع قرار میگیره و درحالی که با چوبدستی خودش بازی میکرد، پرسید:

- خب خب خب! سالازار اسلیتیرین کبیر، ایوان روزیه مدیر و مورفین گانت عملی! تام چرا باید این ترکیب رو برای ورود به محفل انتخاب کنه؟ کسی ایده ای داره؟

محفلی ها در حالیکه به یکدیگر نگاه میکردند، به فکر فرو رفتند. ایوان روزیه از این حواس پرتی محفل ها استفاده کرد و به سمت پرسی ویزلی حمله برد:

- یا سالازار کبیــــــــــــــــر! بمیر ای خائنِ...

ولی حمله ی ایوان با جای خالی پرسی و برخورد ایوان به دیوار کافه و از هم گستتن مفاصل وی نا کام ماند.
پرسی در حالیکه با چوبدستی به دو مرگخوار باقیمانده اشاره می کرد، با صدای ترسناکی گفت:

- شما دو نفر، بیایین این استخون رو درستش کنین، فکر کنم بلد باشین چطوری سرهمش کنین!

- بیشین بینیم باو پرشی! من اژه حال داشتم اینو درشت کنم؛ خودمو میشاختم. اینو باش.

- مطمئنا درستش میکنین! بیل، تو معجون های راستی رو بیار و پروتی و سورس، شما هم مواظب اینا باشین. باید بفهمیم تام چه نقشه ای داره.


ققنوس؛ نماد سفیدی؛ باری دیگر پر می گشاید!


???? ??: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
#6
نام شخصیت:

فاوکس

گروه هاگوارتز:
(یکی از گروه های گریفندور-اسلایترین-ریونکلاو-هافلپاف)


گریفیندور

ویژگی های ظاهری و اخلاقی:
(مانند قد، رنگ چشم، رنگ مو، اخلاق و ... )


خوش اخلاق مثل آلبوس جونم، رنگ چشم رو نمی دونم، مو هام قرمز طلایی رنگه!!! بعدشم دو تا بال دارم و دو تا چشم و دو تا پا و یه منقار و یه دم.

چوبدستی جادویی:
(طول چوبدستی، نوع چوب چوبدستی، هسته چوبدستی و ...)


همینطوری جادو می کنم، نیازی به چوبدستی نیست؛ با این چنگال ها هم فکر نکنم بشه چیزی رو گرفت.

جاروی پرواز:

بال هام کافی هستنا!

معرفی کوتاه:
(معرفی یا داستان از زندگی شخصیت مورد نظر)


ققنوس آلبوس دامبلدور؛ تنها یار و همدم همیشگی آلبوس، فنا ناپذیر، دارای قدرت اشک جادویی، نجات دهنده ی هری پاتر از تالار اسرار.
فاوکس بعد از مرگ دامبلدور ناپدید شد و اطلاعات چندانی از وی در دسترس نیست!


ــــــــــــــــ

تایید شد !


ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۲۸ ۱۸:۰۱:۰۷


???? ??: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
#7
- تو نباید بمیری اسنیپ! تو نمی تونی ما رو تنها بذاری!

- هری... من نمی تونم بمونم... بقیه منتظرم هستن... ولی تو... باید... بمونی...

اسنیپ در تلاش برای گفتن این کلمات به سختی ضعیف شده بود، دیگر توانی در بدنش باقی نمانده بود. دستانش در تلاش برای گرفتن پیراهن هری سفید شده بود. با آخرین قوایی که در بدن داشت، خاطراتی را که دامبلدور به او گفته بود تا به هری بدهد را از بدنش؛ از جای جای وجودش بیرون آورد.

- بگیرش هری...

- اینا دیگه چیه؟ هرمیون، یه بطری بهم بده!

- فقط بگیرش هری... به من نگاه کن... می خوام یه بار دیگه چشمای لیلی رو ببینم...

نگاه چشمان سیاه اسنیپ در چشمان سبز هری گره خورد، گویی چشمانشان بعد از مدت ها به همدیگر رسیده بودند؛ در هر دو می شد اشتیاقی عجیب را دید.

سکوت عجیبی قلعه ی هاگوارتز و محوطه ی اطرافش را احاطه کرده بود، ماه در پشت ابری پنهان شده بود و گویی نمی خواست این صحنه ها را نظاره گر باشد. باد سردی از دریاچه شروع به وزیدن کرده بود. درختان هاگوارتز با نوازش باد شروع به حرکت کرده بودند!
آرامش تمام محوطه را فرا گرفته بود. بدون توجه به مردی در حال مرگ و پسری مصیبت زده.

پلک های اسنیپ بر روی هم لغزید؛ سیاه ترین حامی هری، دیگر در کنارش نبود.

..............................................................................................................
فکر کنم بد شد! ممنون میشم نظرتون رو در مورد نوشته م بدین.



ـــــــــــــــــ
اتفاقا نمایشنامه خوبی بود. از نظر فنی البته. دیالوگ های دو شخصیت خوب بودن، همینطور توصیف ها. کیفیت ادبی خوب و قابل قبولی داشت نوشته شما. از این بابت مشکلی نداشت. اما چون ایفای نقش هری پاتر در سایت جادوگران یک ایفای نقش قلم محور به مفهوم واقعی کلمه هست و خلاقیت زیادی رو می پذیره، باید بگم در خصوص عکس نوشته شما چیز چندان جدیدی نداشت. متن کتاب آخر و حادثه مرگ اسنیپ بود. بیشتر هدف از دادن این عکس ها اینه که مهارت شما از نقطه نظر تغییر محتوایی داستان سنجیده بشه، چون ایفای نقش جادوگران جایی که همه چیز با هم ترکیب میشه و بازنویسی کارای رولینگ انجام نمیشه، بلکه از شخصیت ها و حوادث داستان رولینگ به شکل جدیدتر، معمولا طنز آمیزتر استفاده میشه و اونها رو توی سیر داستانی جداگانه می بریم. حوادث طنز و جدی که ساخته و پرداخته ذهن خودمون هست. شخصیت های هری پاتر رو در چنین فضاهایی می بریم در ایفای نقش.
اینه که فرضا می شد به جای بازنویسی مرگ اسنیپ بر اساس این عکس، کلا داستان رو به جای مرگ برد به سمت زخمی شدن اسنیپ یا حتی شوخی خنده دار اسنیپ با هری یا گول زدن و از این قبیل بازی با حوادث !

بازم میگم، رول خوبی بود ! اما روی تنوع بخشیدن به داستان و حوادث و خلاقیت به خرج دادن کار کن حتما وقتی وارد ایفای نقش شدی. قلم خوبی داری. امیدوارم موفق باشی.


تایید شد !


ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۲۸ ۱۷:۳۰:۱۳

ققنوس؛ نماد سفیدی؛ باری دیگر پر می گشاید!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.