هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۰۳ چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۳
#1
نام: پروفسور ویریدیان

گروه: هافلپاف
ویژگی های ظاهری و اخلاقی : دارای چهره ای خشک ، مهربان و متفکرو به شدت کنجکاو و عجول و کلا درگیر
دارای چشمانی سبز و قدی بلند و شکمی گنده و صورتی بیضی شکل و موهایی کوتاه و صاف و بور
و همچنین ماه گرفتگی نسبتا بزرگی بر کتف راست خود دارد

چوبدستی: 26 سانت از چوب درخت سپید و خاکستر ققنوس

جارو: نیمبوس 2000

خون : اصیل زاده

شکل جانورنما: خرس قهوه ای

معرفی کوتاه : در خوانواده ای پر مشغله در شمال لندن بزرگ شده
پدر و مادرش هردو در مدرسه هاگوارد تدریس میکردند و هر دو در گروه هافلپاف پرورش یافتند و آموزش دیدند
ویریدیان دارای برادری دو قلو بود که در هنگام زایمان مرده به دنیا آمد و خاطره ی بچه ی مرده همواره برای پدرش غیر قابل قبول بوده و همین موضوع او را داری دو اسم کرد تا مجبور باشه گاهی به عنوان برادر مرده ی خودش ، زندگی کنه . . .

تأیید شد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۱۸ ۱۹:۰۹:۴۵
دلیل ویرایش: تأیید


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۴:۰۳ سه شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۳
#2
کلاه عزیز من خنگ و سختکوشم و حیوونه مورد علاقم گور کنه
به هیچ وجه جاه طلب نیستم و دنبال جایی برای پیشرفتم
و هافلپاف رو دوست دارم



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۳
#3
جیمز نگاهی به لیلی انداخت و با ناراحتی از کنارش رد شد و به طرف حیاط رفت.سیریوس که متوجه ناراحتی جیمز شده بود با دست بر پشت او زد گفت: هی اصلن مهم نیس ، هرچی سره اون پسره مو روغنی آوردیم حقش بود. حتما لیلیم زود فراموش میکنه،سورس ارزششو نداره ...اما جیمز همچنان تو فکر بود و ساکت...ریموس لحظه ای سر از کتاب بر داشت و نگاهی به اطرافش کرد. چشمش به سورس افتاد که با کینه به جیمز نگاه میکرد.نگران بود که این دشمنی تا کجا ادامه خواهد داشت ؟لحظه ای به لیلی نگاه کرد اهی کشید و باز به طرف سورس چشم گرداند اما سورس دیگر آنجا نبود...
گامهای بلند سورس اورا به داخل جنگل ممنوعه میکشاند و دست هایش را از عصبانیت مشت کرده بود. سعی میکرد قوی باشد اما چشمانش لبریز از اشک بود ، دیگر طاقت نداشت...سورس وارد جنگل ممنوعه شد و آنقدر دوید که از خستگی بر زمین افتاد و با صدایی خفه، در انزوا گریه کرد،تنفرش از جیمز هر لحظه بیشتر میشد و با هر نفسی که میکشید و با هر ضربان قلبش این را بیش از پیش احساس میکرد...
در ان جنگل غرق در سکوت به ناگاه بادی تند شروع به وزیدن کرد و نوری سبز همه جارا فرا گرفت. سورس که گویی تازه متوجه شرایط غیر عادی اطرافش شده بود سر برگرداند و با تعجب به اطراف خود نگاه کرد نور سبز بیش از پیش جنگل را تاریک مینمود و بر ترس سورس می افزود . صدای زمزمه هایی ترسناک در جنگل طنین انداز شد ، زمزمه هایی که بیشتر به صدای مار میمانست تا انسان ...سورس بلند شد و چرخی زد تا نگاهی به اطراف بیندازد اما چیزی او را خیره ساخت. نور سبز در نقطه ای جمع میشد و فرو میرفت و کم کم ناپدید میشد و در آن نقطه گردنبندی به چشم میخورد سورس که نمی توانست از گردنبند چشم بردارد به طرفش رفت در کنارش مردی با چهره ای عجیب را دید که بر زمین افتاده بود.دستان مرد به ناگاه بالا آمد به شکلی قرار گرفت که گویی از ان فاصله دور گردن سورس را لمس میکرد...سورس بر زمین افتاد و سرفه کرد ، مرد بلند شد و با حرکت دستی سورس را در هوا معلق ساخت و او را به سوی خود کشند . سورس صداهایی را در سرش میشنید زمزمه هایی که بدون درک معنایشان مفهومی قابل درک برایش داشتند ، سورس در جواب آن زمزمه ها سری تکان داد و پذیرفت تا در مقابل قدرتی برای انتقام از جیمز پاتر به مرد خدمت کند...
مرد دستان سورس را گرفت زیر لب چیزی زمزمه کرد ، سورس از درد چهره در هم کشید ، برجستگی سیاهی بر دستان سورس نمایان شد بعد شکل ماری سیاه به خود گرفت و آخرین چیزی که دید درخشش چشمان مار به رنگ سبز بود که گویی مرگ به سورس چشمک میزند...


فاصله ی بین بند ها رو رعایت کن تا نوشته ت چشم خواننده رو خسته نکنه. توصیفات خوبی داشتی. البته اشکالات املایی-نگارشی جزئی هم توی متنت به چشم می خورد که با ورود به ایفا نقد شدن پست هات توسط دوستان جادوکار و ناظر برطرف خواهند شد.
سال اولیا از این طرف!
تایید شد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۱۷ ۲:۵۷:۴۱


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۰:۳۵ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۳
#4
تلالو نور خورشید و نسیم ملایم صبگاهی و صدای خنده گروهی زیر سایه درخت بید کهنه شروعی عالی برای یک تابستان دل انگیز بود
رون که نامید از هرچیز برای پیدا کردن تلسم نامریی کننده به کتاب روی آورده بود صفحات کتاب را با عصبانیت ورق میزد و زیر لب چیزی زمزمه میکرد
هری اهی کشید با حالتی سردرگم و کلافه به رون نگا کرد و گفت: بس کن رون،داری منم عصبی میکنی!
_پیدا نمیشه پیدا نمیشههههه اخه چرا شنلت توی این وضع باید دست دامبلدر باشه هری؟
_کدوم وضع؟ تو که به من چیزی نمیگی !!
رون دستی به سرش کشید نفس های پی در پی، چشمان بسته اش در نظر هری به هیچ وجه نشانه ی خوبی به نظر نمیرسید
رون گفت: خیلی خوب با من بیااا . . .
و بعد دست هری را گرفت و به طرف کلبه هاگریت به راه افتاد
و بدون هیچ مکثی یک راست وارد جنگل ممنوعه شد و بعد از چند 100 متر پیاده روی ایستاد و گوشه ای نشست
هری که تا ان زمان ساکت بود گفت: خوب؟
_پشت اوون درخت اون سنتورا هیچوقت تکون نمیخورن؟
_من هنوز نمیفهمم رون!..
_سنگ ماه جینی . . .
من دیشب تو جنگل ممنوعه بودم یهو دیدم که تمام اطرافم پر از اون سنتورای زشت . . .
بعد تنها چیزی که یادمه اینه که اونقد دویدم که نزدیک بود از حال برم و صبح فهمیدم که کیف جینیو اونجا جا گذاشتمو وقتی بر گشتم دیدم که اون سنتورا هنوز همونجان . . .
حالا به یه چیز نیاز دارم که بدون اینکه متوجه من بشن برمو کیف و بردارم
جینی بدون سنگ ماه توی کیف نمیتونه تو نمایش شرکت کنه. . .
_رون امید وارم ازم عصبی نشی ولی . . .
هری دست در کیفش کرد و شنل خود رو بیرون آورد و به چهره ی حیرت زده رون نگا کرد و خندید و گفت: تقصیره خودته رون
هرمیون ازم قول گرفت شنلمو به تو ندم آخه تو تهدیدش کرده بودی وقتی حمومه ازیتش میکنی . . .


نمایشنامه تون باید در مورد عکسی باشه که در پست بعدی مشاهده می کنید. قوانین ایفای نقش رو بخونید.
تایید نشد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۱۶ ۳:۰۴:۲۷


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۳
#5
(وزارت) (حمایت) از ورزش با معرفیه آخرین (کاندیدا) همه رو (هیجان زده) کرد
<رون ویزلی> دروازبان (معروفی) که بارها فرا تر از انتظار بوده در (آخرین روز) اعلام کاندیدا به عنوان یک (رقیب) برای دیگر بازی کنان معرفی شد
گرچه به ظاهر (دولت) (بلغارستان) تنها شانس خود برای حضور دروازه بان بلغاری <ماریندا دلاس> در تیم 1 کوودویچ رواز دست داده اما همچنان همه ی علاقه مندان جام کودویچ بی صبرانه منتظر اعلام نتایج (رای گیری) می باشند



پ ن: هرکاری کردم رنگ کلمات عوض نشد :|
وتسه همین کلمات مورد نظرو تو پرانتز گذاشتم
باشد که مورد قبول واقع شود







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.