هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: امروز ۹:۵۴:۲۱
#1
الستور هنگامی که به آرامی پشتش را از دیوار بلند کرد تا به سمت مروپ و گروهش برود، متوجه فرد دیگری شد که در فاصله‌ای نه چندان دور به دیوار تکیه داده بود. کسی که تا به این لحظه هیچ کس متوجه حضورش نشده بود.
دوریا دست به سینه و در حالیکه یک پایش را هم به دیوار تکیه داده بود، سرش را به سمت الستور برگرداند و لبخند کم‌رنگی روی چهره‌ش نقش بست.
-مثل اینکه جبهه‌ت رو انتخاب کردی.

الستور دو دستش رو روی عصایش که جلویش قرار داشت گذاشت و کمی به آن تکیه داد.
-و تو جبهه‌ت رو انتخاب نکردی.

لبخند دوریا بزرگتر شد و سرش را کمی کج کرد.
-طرف برنده هنوز معلوم نیست.

چشم‌های قرمز الستور برقی زد.
-ولی طرف سرگرم کننده معلومه.

دوریا شانه‌هایش رو بالا انداخت.
-طرف سرگرم کننده همیشه برنده نیست.
-و به نظرت کی قراره برنده بشه؟

دوریا درحالیکه الستور را برانداز می‌کرد، لبخند دیگری زد.
-دوست داری شرط ببندیم؟

ماجرا داشت سرگرم‌کننده‌تر می‌شد.



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: مقالات دنیای جادوگری
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
#2
لیست مقالات ترجمه نشده‌ی سایت دنیای جادوگری

نوشته‌های خانم رولینگ

تفکیک موضوعی



شخصیت‌ها

ریموس لوپین

خانواده‌ی پاتر

گیلدروی لاکهارت

سلستینا واربک

خانواده‌ي مالفوی

پرفسور کتل‌بورن

مارج دورسلی

نیکلاس فلامل

ورنون و پتونیا دورسلی

دراکو مالفوی

سیبیل تریلانی

چهل اصلی


تاریخ و فرهنگ

جادوگری آمریکا در دهه‌ي ۱۹۲۰

قرن ۱۷ و پس از آن

تاریخ جام جهانی کوییدیچ

جام جهانی کوییدیچ ۲۰۱۴: گزارشات پیام امروز (دیلی پرافیت)

راگبی اسکاتلندی

قلم پذیرش و کتاب ورود

جامه‌ها

پیام امروز (دیلی پرافت)

گابستون


افسانه‌ها و موجودات جادویی

داستان روح‌ها

روح‌ها

کیمیاگری

آشناها (فامیلیارز)

وزغ‌ها

گرگینه‌ها

دوزخی‌ها (اینفری)


مکان‌ها

شماره‌ی چهار، پریوت درایو

مدرسه‌ی جادوگری ایلورمورنی

ایستگاه کینگزکراس

تالار مشترک هافلپاف

قطار هاگوارتز


اشیا جادویی

آذرخش

قدح اندیشه

پاتیل‌ها

چوب‌های چوبدستی

معجون‌ها


قوانین و افسون‌ها

قانون راپاپورت

افسون گسترش

نشان مرلین

سیستم پرواز (با پودر)



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


مقالات دنیای جادوگری
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸:۰۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
#3
در این تاپیک لیستی از مقالات ترجمه شده، ترجمه نشده و نیازمند ویرایش بخش دنیای جادوگری که حاوی نوشته‌های اصلی خانم رولینگ است، قرار خواهد گرفت.

گرچه پیشنهاد می‌شود تا تمامی اعضای سایت از این تاپیک برای دیدن لیست مقالات دنیای جادوگری و لذت بردن از محتوای مقالات استفاده نمایند، هدف اصلی بازگشایی آن، کمک به مترجمین و مدیران ترجمه برای تکمیل ترجمه‌ی این بخش است.

لیست‌های هر بخش در طی زمان ویرایش خواهد شد.



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲:۲۶ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
#4
کِی؟
به زمان قتل گریندل‌والد



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: خاطرات مرگخواران
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸:۴۴ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
#5
بخش سوم (بخش دوم، بخش اول)

درک کردن پیرزن برای من کار سختی نبود. من نیز آن دردها را تجربه کرده بودم و مدت زیادی نمی‌گذشت که متوجه شده بودم زندگیم آن‌چنان شاد و سرخوشانه که فکر می‌کرده‌ام، نبوده است. بله؛ می‌شد گفت من نسخه‌ی جوان‌تر این زن بودم با این تفاوت که زودتر از او به عمق دردهایم پی برده و از این بابت شکرگزار بودم.

لبخندی زدم و به چشمان دردمند و چروکیده‌اش نگاه کردم. آیا سرنوشت من هم این بود؟ گذراندن روزهای آخر زندگیم در خانه‌ی سالمندان در حالی‌که به هردست‌آویزی چنگ می‌زنم تا شده برای لحظه‌ای کمتر احساس تنهایی کنم و بتوانم به خودم بگویم آخرین تلاشم برای جاودانه شدن را کرده‌ام؟ بله؛ جاودانه شدن... این پیرزن به دنبال این بود تا با ثبت خاطرات زندگیش، در اذهان زنده بماند و اینگونه احساس کند اثری از خود در این دنیا به جا گذاشته است. ترس از آینده و سرنوشت، مثل نسیم‌های اولیه‌ی یک طوفان مهیب، پشت چشمانم شروع به شکل گرفتن کرد. می‌دانستم اگر به ذهنم آزادی دهم، این طوفان طی دقایقی کوتاه تمام فکر و بدنم را درگیر خواهد کرد پس با بستن چشمانم و کشیدن نفسی عمیق، در این زندان تاریک را بسته و آن را قفل کردم. این به من چندساعتی فرصت می‌داد تا بتوانم کارم را تمام کنم. بعد از رسیدن به خانه با آن روبرو می‌شدم. بعد از رسیدن به خانه درهم می‌شکستم.

پیرزن همچنان به دستان چروکیده‌اش که رگ‌های سبز آن در تلاش برای رساندن زندگی به سلول‌هایش، بیش از حد بزرگ شده بودند نگاه می‌کرد.

-دوست دارم ادامه‌ش رو بشنوم.

پیرزن با لبخندی تلخ لب به سخن گشود.
-راستش رو بخوای توی زندگی من اتفاق خیلی بدی نیافتاده. خیلی‌ها با خیلی چیزهای وحشتناکی سر و کله می‌زنن. جنگ، فقر، یتیم بودن، بیماری‌های لاعلاج و خیلی چیزهای دیگه. زندگی من آروم بود و برای همین وقت‌هایی که شدیدا احساس غم می‌کردم، نمی‌تونستم به خودم این حق رو بدم تا ناراحت باشم. همش از خودم می‌پرسیدم دردت چیه؟ یه سقف بالا سرته، خانوادت کنارتن، دیگه چی می‌خوای؟ خب راستش رو بخوای، این حرف‌ها رو از آدم‌های دورم شنیده بودم. وقتی که باهاشون درد و دل می‌کردم و غر می‌زدم اینارو بهم می‌گفتن. منم از یه جایی تصمیم گرفتم سکوت کنم. دیگه با کسی درد و دل نکردم. همشو ریختم تو خودم و گفتم یه روز چمدونم و می‌بندم می‌رم.

به اینجا که رسید کمی سکوت کرد و گذاشت قطره‌ی اشکی که مدت‌ها منتظر سرازیر شدن بود، از روی گونه‌ش به پایین بغلتد.
-اون یه روز هیچ وقت نرسید.

بغضی که حین صحبت‌هایش در گلویم شروع به شکل‌گیری کرده بود، چنان به آن چنگ انداخت که به سختی توانستم آن را مهار کنم. با شنیدن حرف‌هایش ترسیده بودم؛ ترسیده بودم که نکند آن یک روز برای من هم هیچ‌گاه فرا نرسد.



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: گفتگو با ناظران تالار اصلی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳:۳۸ شنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۲
#6
دومینیک! سلام!

در صورتی که میخوای تغییری در تاپیک ایجاد بشه لطفا این کار رو بکن که یه پست جدید بزن و توضیحاتی که میخوای رو بده (مثلا میتونی برای موضوع مثال بزنی) اینطوری تاپیک هم بالا میاد و بقیه می‌بیننش و همینطور متن ویرایش شده‌ای که میخوای زده بشه رو برای من بفرست تا اولین پست رو تغییر بدم. (اینجا هم میتونه توضیحات کلی‌ت باشه.)

موفق باشی!



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: خاطرات مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۱:۲۰:۵۹ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
#7
بخش دوم (بخش اول)

-می‌دونی، آدم خیلی چیزها رو تا وقتی بچه‌ است متوجه نمیشه. باید بزرگ شی و قد بکشی تا بفهمی چه چیزهایی داشتی و نداشتی.

در این لحظه‌ تلخندی زد و به دستانش که در هم گره شده بودند نگاه کرد.
-البته راستش رو بخوای من همیشه می‌دونستم چه چیزهایی دارم؛ سخت بود وقتی هر روز بهت یادآوری میشه چقدر خوشبختی، باورش نکنی... .
سنم که بیشتر شد و سعی کردم خودم رو بشناسم، شروع کردم به فهمیدن اینکه چه چیزهایی نداشتم. کم کم تصورم از زندگی شاد و پرآرامشم به هم ریخت. جمله‌هایی که سال‌ها بود فراموششون کرده بودم... نه جملاتی که سال‌ها بود دفنشون کرده بودم، از زیر خاک سر برآوردن. «ازت خسته شدم.»، «من تحملت می‌کنم، بقیه چی؟»، «چرا بهتر نیستی؟» و خیلی چیزهای کوچیک دیگه که شاید در مقایسه با دردی که خیلی از آدم‌ها می‌کشن چیزی نباشه ولی برای شونه‌های من زیادی بود. خب راستش رو هم بخوای شاید هیچ وقت خیلی قوی یا خوب نبودم ولی وقتی به سی سالگی رسیدم، تازه فهمیدم همیشه تنها بودم. همیشه احساس کردم یکی بهتر از من هست و یه جورایی نادیده گرفته شدم.

آهی کشید و سپس گویی از سخنان خودش جا خورده باشد، سرش را به سمت من برگرداند و با چشمانی دردآلود که سعی می‌کرد زیر خنده‌اش پنهانش کند به عمق چشمانم خیره شد.
-حتما داری با خودت می‌گی اینا که ارزش نوشتن نداره، پس این پیرزن داره چی برای خودش میگه!

قهقهه‌اش بدون احساس و از سر اجبار بود. گویی می‌ترسید اگر نخندد، دوباره تنها شود.
به قلم پرم نگاه کردم که معلق در هوا منتظر ادامه‌ی گفتگو بود.
-فکر نمی‌کنم اینکه بخواین برای آخرین بار دیده بشین و کمتر احساس تنهایی کنین بی‌ارزش باشه.

پیرزن لحظاتی به من خیره شد و سپس با لبخندی کمرنگ و صدایی لرزان، مثل دختربچه‌ای کوچک که بالاخره کسی فهمیده است به خاطر از دست دادن عروسکش نیست که گریه می‌کند، بلکه به خاطر از دست دادن تنها چیزی است که شب‌ها به او گرما می‌بخشد، زیر لب زمزمه کرد:
-فکر می‌کردم خیلی برای فهمیدن این مسائل جوون و بی‌تجربه باشی ولی انگار اینطور نیست.

او درست می‌گفت، سال‌های کم زندگی من، درهم تنیده در خاطرات و تجربیاتی بود که همواره پشت لبخندم پنهانشان کرده بودم.



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: گفتگو با ناظران تالار اصلی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶:۵۲ چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۲
#8
پاتریشیا، عضو فعال سایت! سلام!

بابت ایده‌های خلاقانه‌ای که می‌دی ازت ممنونم. میتونی این تاپیک رو بزنی فقط لطفا در اولین پستی که می‌زنی، بدون تمرکز بر یک شخصیت خاص از کتاب، توضیح بده که هدف تاپیک چیه و بعد در تاپیک بعدی نظر خودت رو در مورد هر کدوم از شخصیت‌ها که می‌خوای بنویس. در صورتی که در این مورد سوالی داشتی، حتما برام جغد بفرست.

موفق باشی!




Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: خاطرات مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳:۲۷ یکشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۲
#9
سرش روی تنش سنگینی می‌کرد. گردنش درد گرفته بود. چشمانش می‌سوخت.
می‌خواست بی‌خیال شود. می‌خواست بی‌خیال شود؟
نه واقعا این چیزی نبود که می‌خواست اما خسته بود؛ خیلی خسته.
آستینش را بالا زد و به علامت مرگخواریش نگاه کرد. سیاه و براق. چشمانش را بست.
آهی کشید و ابروهایش بهم گره خورد. سعی کرد با انگشت اشاره و میانی‌ش گره پیشانی‌ش را بگشاید.
چشمانش را گشود و به زندگی مکانیکی‌ش فکر کرد. رفتن، آمدن، خواندن، خوابیدن، رفتن، آمدن... .

راستش را بخواهی، واکنش خودش هم بعد از این افکار برای خودش عجیب و غریب بود.

صدایی در سرش، صدای خودش، او را مورد خطاب قرار داد:

-برام مهم نیست چقدر خسته‌ای یا چقدر شرایط بده. خودت بهتر از هر کسی می‌دونی که اگه می‌خوای به چیزهایی که اسمشون رو آرزو گذاشتی برسی باید بلند شی و ادامه بدی. مهم نیست ماموریتی که بهت سپرده شده از طرف کی بوده، خودت یا ارباب فرقی نداره؛ اگه گفتی بهش عمل می‌کنی پس بهش عمل کن! نمی‌خواستی معمولی باشی پس معمولی نباش. چوبدستیت رو دربیار و به مسیرت ادامه بده.

به مسیر نگاه کرد و بلند شد. او دلیلی برای ادامه دادن داشت، او آرزویی برای رسیدن داشت. او چرایی ماجرا را دریافته بود و حال باید با چگونگی‌ها می‌ساخت.


***
«آن کس که چرایی زندگی خود را دریافته باشد، با هر چگونگی خواهد ساخت.» -فردریش نیچه
He who has a why to live can bear almost any how.



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: ارتباط با ناظرين مطالب اشتراکي
پیام زده شده در: ۲۳:۵۷:۱۹ جمعه ۶ بهمن ۱۴۰۲
#10
پاتریشیا!
بابت ایده‌ای که دادی ممنونم.

تاپیک مطالب اشتراکی و در حالت کلی بخش مطالب هواداران هری پاتر، بیشتر شامل موارد غیرداستانی و خارج از ایفای نقش میشه و موارد داستان گونه‌ای هم که اینجا داریم، تک پستی و کوتاه هستن. حتی وقتی که داشتم تاپیک راهنمای تفریحی و گردشگری رو جمع بندی می‌کردم، به چندتا تاپیک داستان گونه در مطالب اشتراکی برخوردم که با مدیرهای ایفا تصمیم بر این شد یکی دوتاشون منتقل بشن به بخش ایفای نقش. همینطور این ایده بسیار شبیه به تاپیک‌های ایفای نقشه و به همین دلایل متاسفانه نمیشه برای بخش مطالب اشتراکی تایید بشه. اما اگر فکر می‌کنی مشابه این تاپیک در ایفای نقش وجود نداره، پیشنهاد می‌دم درخواستت رو با ناظرین این بخش مطرح کنی.

در پناه مرلین همچنان به دادن ایده‌ ادامه بدید!



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.