مردي با رداي سياه يك دست از كوچه ي دياگون مي گذشت و در حال راه رفتن مغازه ها را نگاه مي كرد:فروش استثنايي چوب جادو,عكاسي كريوي........باشگاه بدنسازی دیاگون!با خودش گفت :آره اين جا خوبه داخل مغازه شد.ديد كه مغازه زنونه مردونست گفت برم يه سري به قسمت زنونه بزنم
آروم رفت جلو وناگهان هديه و پاتيو ديد
با خودش گفت اينا كه همشون حيكلاشون مانكنيه(تريپ پاچه خوري زنونه!)و فكر كرد كه چون بعضي از افراد گروه رو قضيه ي ناموسي حساسيت دارند تا كسي نديده اش بر گردد داشت آرام آرام برمي گشت كه ناگهان كسي گفت آقا با كسي كار داشتين؟ اسكري به خودش داشت ذكر چهارده معصومو مي گفت كه هديه نباشه و در حمون حال برگشت و خيالش راحت شد با خودش گفت اينكه لي خودمون و به لي گفت :يه دقه وايسا و به طرف پاچه اش كه تاپ وتوپ ميزد رفت وچيزي را به سمت چپ قفسه سينه اش حدايت كرد گفت آخيش
لي با خودش گفت اين مرد خوش تيپ كيه؟
نكنه يكي از اين راونيا باشه اومده از باشگاه ما هم تقليد كنه؟
وسرتاپايه مرد را نظاره كرد و وقتي برآمدگي اي را در قسمت كمر مرد ديد شك كرد و ناگهان وندش را كشيد و گفت دستا بالا مرد تعجب كرد و گفت نكنه يكي از راونيا باشه؟و با تاك تيك خاص خودش گوشكوبش را كشيد
و گفت دست تو بالا لي كه گوشكوب را ديد خيالش راحت شد و گفت:آخيش خيالم راحت شد فكر كردم يكي از راونيايي بعد با هم خوش وبش و ماچ واينا كردند(به دليل قضايايه ناموسي از ادامه معضوريم)
15دقيقه بعد...................................................................
لي:خوب اسكري جون چه خبرا؟
اسكري:سلامتي غرض از مزاحمت اين بود كه مي خواستم عضو اين باشگاه بشم
لي :خواهش مي كنم بابا اين حرفا چيه؟
اسكري:راستي وزنه هايه اينجا چند كيلوييه ؟
لي؟از 1 گرم داريم تا103گرم و دو دهم و نيم
اسكري:اااااااااا؟پس سنگين وزن كار مي كنيد
لي:آره ديگه
اسكري :خوب ديگه مزاحم نشم هافلپاف حافظ
لي:هلگا حافظ