تاریک و خالی از هرگونه نور. تنها صدای همهمه تماشاچیانی می آمد که در آن تاریکی منتظر شروع مسابقه بودند.
-لوموس
با به صدا در آمدن این ورد از بارتی کراوچ، همه زمین مسابقه روشن شد و انتظار تماشاچیان برای شروع مسابقه به پایان رسید.
زمین بیضی شکل کوییدیچ به وضوح نمایان شده بود. در طرفی از آن هری پاتر معروف بود و در سمت دیگر آن اژدها قوی هیکل مجارستانی که از تخم اژدها طلایی رنگ خود محافظت میکرد.
هری سوار بر جاروی آخرین مدل خود شد و با سرعت به سمت اژدها پیش رفت. اما درد زخم پیشانیش رهایش نمی کرد. همه چشم ها به او دوخته شده بود و در مورد سرنوشت او با یکدیگر پچ پچ میکردند.
هری به نزدیکی اژدها رسیده بود که اژدها سبز رنگ مجارستانی از جایش بلند شد و با غرشی بلند، از دهان خود آتشی داغ به بیرون داد و باعث سکوت همگان شد. تنها یک نفر بود که هنوز زیر لب با خود وردهایی زمزمه میکرد، الستور مودی.
با فریاد اژدها هری نیز سر جای خودش میخکوب شده بود و ترس در چهره اش نمایان شد. اما دست از تلاش کردن بر نداشت و دسته جاروی خود را به طرف بالا کشید و به سرعت به سمت آسمان پرواز کرد.
اژدها به دنبال او به حرکت افتاد و تخم اژدها طلایی ارزشمند خود را تنها گذاشت.
هری در حال پرواز بود که ناگهان احساس کرد کنترل جارو در دست او نیست. آری. وردهای الستور مودی کار خودش را کرده بود و الان کنترل هری در دستان او بود.
جارو مسیر حرکتش را ناگهان تغییر داد و به سمت اژدها و آتیش گرم دهان او پیش رفت و لب خند را بر روی لبان الستور مودی نشاند.
کاری جز پرش از جارو نمیتوانست انجام دهد. از آن ارتفاع نه چندان کم، خود را از جارو به پایین انداخت.
احساس درد شدیدی در تک تک استخوان های بدنش میکرد. اما چند لحظه پس از فرودش بر روی زمین، خود را با مشکل بزرگتری دید. اژدها درست بالای سر او بود و هری بدون هیچ دفاعی در برابر او قرار داشت.
------------------------------------------
پ.ن: اومدم هری رو بکشم دلم نیومد. برای همین گفتم همینجا داستانو تموم کنم.
شرمنده اگه بد بود.
عیب نداره. اتفاقا برای شروع داستان خوبی بود.
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی