آرام آرام نزدیک اژدها می شود ولی او یک اژدهای معمولی نبود یک شاخدم مجارستانی و بی خود نبود که اسم مسابقات را جام آتش گذاشته بودند هری آرام آرام می خواهد تخم اژدها را بردارد ولی ناگهان با غرش بلند اژدها لرزه بر اندامش می افتد آرام آرام به عقب می رود دوستانش را می بیند که با صداهایی بلند تشویقش می کردند ولی این برای پیروزی هری کافی نبود زیرا تا به چشمان اژدها می نگرد به یاد کابوسش می افتد و چشمان ولدمورت را می بیند درد عمیقی را بر روی زخم هایش احساس می کند ولی تا اژدهای شاخدم را می بیند به عقب می رود و تمامی سعیش را بکار می برد تا بر درد زخمش غلبه کند با طلسم هایی از چوب دستی اژدها را به عقب می راند و بلافاصله از فرصت استفاده کرده و تخم اژدها را برمی دارد با فریادی سرشار از خوشحالی و حس پیروزی که به او دست داده بود می گوید:گرفتمش!.
ولی احساس میکند که چیزی از پشت سر مشغول حمله ور شدن به سوی او است شاخدم مجارستانی که بسیار خشمگین بود با زبانه های آتشینی که از درون دهانش بیرون می آمد سعی می کرد که هری را نابود می کند هری بر روی زمین می غلتد ولی ناگهان می بیند که اندکی از لباسش آتش گرفته با اینحال به مبارزه اش ادامه می دهد رون و هرمییون با حالتی مضطرب او را می نگرند سپس هری با سرعت سوار بر جاروی جادوییش می شود و هم اکنون اژدهای شاخدم مجارستانی بال های عظیمش را می گشاید و با نفس های آتشینش به سوی مبارزه با هری مرود تا تخمش را پس بگیرد هری با تمام توانش سعی می کرد که بر روی جارو تمرکز داشته باشد تا بتواند از دست اژدها فرار بکند اژدها همچنان شعله های آتشینش را به سمت هری می فرستد هری نیز سوار بر جاروی جادویی جاخالی میدهد سپس می خواهد که از عرش به فرش برسد زیرا کم کم داشت حس میکرد که احساس تهوع دارد به او دست می دهد ولی ناگهان فکری در ذهنش می درخشد با سرعت به طرف صخره ای می رود که اژدها به آن بسته شده بود اژدها با شتاب هر چه تمام به سمت او می رود و نگاه مضطرب تر رون و هرمیون.
هری دارد نزدیک صخره می شود و اژدها نیز دارد به سرعت نزدیک او می شود او می خواهد از روی صخره اوج بگیرد ولی نمی تواند زیرا ناگهان آن کابوس وحشتناک بر ذهنش غلبه می کند احساس می کرد که دیگر نمی تواند و کاری بکند زیرا او در حال مرگ بود ! ولی با تمامی قدرتش اوج می گیرد و اژدها نیز با کله به صخره بر میخورد سپس همگی میخندند ، رون ، هرمیون و دیگر اعضای گریفیندور با لبخندی رضایتمند به هری می نگرند که سوار بر جاروی جادوییش تخم اژدها را بردست گرفته بود.
توصیفاتت خوب بود. ولی اینم بدون که دیالوگ خیلی به جذاب کردن پستت کمک می کنه.
بعضی جاها سریع پیش رفته بود. مثل اون قسمت آخر که یهو هری از حالت مرگ، به پیروزی رسید!
قبل از ارسال یه دور از روی متنت بخون که متوجه اشکالاتش بشی. مثلا نصف فعلات گذشته بود، نصفش زمان حال.
این اشکالاتت بعد از ورود به ایفای نقش برطرف میشن.
تایید شد!
مرحله بعد: کلاه گروهبندی