هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷ پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
#1
سلام
میشه دقیقا توضیح بدین که تو میخانه دیگ سوراخ چیکار باید کرد؟


هاروکای عزیز، تاپیک میخانه‌ی دیگ سوراخ قبلا محلی برای دوئل‌های (احتمالا هاگوارتزی) بوده و دیگه به این شکل فعالیت نمی‌کنه. در صورت پیدا شدن سوژه‌ی مناسب، حتما فعال می‌شه.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۲۱ ۱۷:۱۵:۳۲
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۲۱ ۱۷:۱۵:۵۴

You are born to be real, not perfect


پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۱۰:۴۴ پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
#2
محفلی ها دست از پا دراز تر و در حالی که به هاگرید ناسزا می گفتند به خونه برگشتند. همین که وارد خونه شدند، خانه شروع به لرزیدن کرد. متوجه شدند که شدت لرزش از قبل از رفتنشون بیشتر شده و این نشونه ی بدی بود، حال رز بدتر شده بود.
همگی به سمت آشپزخونه رفتند و با دیدن دامبلدور و مالی شروع به غر زدن و چغلی کردن کردند:
-هاگرید بهمون تخم تسترال انداخت!
- اون نامرد مارو فروخت به مرگخوارا!
- اون سهم کیکی که هفته پیش بهش داده بودم کوفتش بشه به حق مرلین!

سر کادوگان از تابلوی روی دیوار سرش را بیرون آورد و همزمان با تکون دادن شمشیرش فریاد زد:
- آن مرد بد هیکل هیچ شرافتی ندارد، دامبلدور باید گردنش را بزنیم!

دامبلدور و مالی گیج و ویج نگاهشون میکردند. بلاخره رون همه رو ساکت کرد و شروع کرد به توضیح دادن ماجرا. همین که توضیحانش تموم شد نگاهی به دامبلدور کرد و دید که دست به ریش خوابش برده! بلاخره اونهمه سر وصدا برای پیرمردی که صد ها سال عمر کرده یکم زیادی بود! مالی با ناامیدی گفت:
- اگه زودتر زهر مار گیر نیاریم قبل از خوب شدن رز خونه میریزه رو سرمون.

همون موقع خونه دوباره لرزید اما ایندفعه به خاطر ورود همراه با حرکات موزون هاگرید به خونه بود:
- صدگالیونی گیر آوردم..صد گالیونی گیر آوردم!

همونطور که قر میداد و با هر تکان وسایل خونه رو به زمین می انداخت و خونه رو به لزره در میاورد، وارد آشپزخونه شد.
محفلی ها با خشم بهش نگاه کردند و قبل از اینکه چیزی بگن صدای سر کادوگان بلند شد که هاگرید ناسزا می گفت. هاگرید با بیخیالی روی یکی از صندلی ها نشست و گفت:
- حالا اونطوری نگام نکونین. فکر کردین من شما رو میفروشم؟ با پنجاه تاش‌ میتونیم مستقیم زهر مار سفارش بدیم برامون بیارن.

آملیا با حرص جواب داد:
- میتونستی از اولش جای تخم مارا رو بهمون بگی. زندگی خرج داره نه؟

مالی ویزلی نگاه سرزنشگرانه ای به هاگرید کرد و پرسید:
- بهشون تخم قلابی انداخته بودی هاگرید؟‌

هاگرید که دید اوضاع بدتر از این حرفاس از جاش بلند شد تا در بره اما پاش به ریش دامبلدور گیر کرد و افتاد و در همان موقع خونه طوری لرزید که حتی حال بد رز هم نتونسته بود اونطور به لرزه بندازدش و دامبلدور از لرزشش از خواب بلند شد.


ویرایش شده توسط هاروکا اندو در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۲۵ ۱۰:۴۹:۳۵

You are born to be real, not perfect


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۱:۳۸ سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
#3
کِی ؟
روز جهانی کودک


You are born to be real, not perfect


پاسخ به: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
#4
چه وردی دلنشین تر و جذاب تر از اکیو (اکسیو) واقعا؟


You are born to be real, not perfect


پاسخ به: ملاقات های کنار دریاچه
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
#5
هری که از بحث اون دوتا کلافه شده بود با صدای بلند گفت :
- هردوتون بس کنید ! خودم شب دوباره میرم باهاش صحبت میکنم .

شب، موقعی که همه در تالار عمومی برای شام جمع شده بودند، هری به سمت میز ریونکلایی ها رفت. لینی رو در حالی که داشت با تکه ای کاهو سرو کله میزد پیدا کرد. آروم به او نزدیک شد و گفت :
-اممم سلام لینی !

لینی با دیدن هری به سمتش برگشت گفت :
-سلام هری. تو هم برای گردنبندم اینجایی؟

و قبل از اینکه اجازه بده هری حرفی بزنه ادامه داد :
-متاسفم! نمیدونم چرا یهویی علاقه مند شدین بهش اما این گردنبند برام خیلی ارزش داره و نمیتونم به کسی بدمش. راستش امشب خیلی خسته هستم و میخوام زودتر شامم رو بخورم و برم بخوابم پس...

هری با دستپاچگی جواب داد :
- اوه بله متاسفم . فعلا.

حین برگشتن به سمت میز گریفندور چشمش به لاتیشیا افتاد که اون هم داشت به هری نگاه میکرد و با دیدن نگاه هری سریع سرش رو پایین انداخت.
هری پوفی کشید و به سمت رون و هرماینی رفت . رون با دیدن هری گفت :
-از قیافت معلومه که شکست خوردی رفیق!

هرماینی هم گفت:
- هری دلم نمیخواست اینو بگم اما فکر میکنی واقعا ارزششو داره که به خاطر روحی که دامبلدور هم گفته اون یه حیله گره همچین دردسری رو به جون بخریم؟! چرا فقط از خود دامبلدور کمک نخوایم؟
- چرا برگشتیم به خونه ی اول؟ هرماینی من واضح گفتم که خودم میخوام این کار رو انجام بدم.

رون که از همون اول که هرماینی شروع به حرف زدن کرد میدونست که بحث به سمت دعوا پیش میره، سریع پیشدستی کرد و جواب داد :
- چطوره از یکی بخوایم که از کوچه ی دیاگون برامون گیاه رو بخره و بفرسته؟
- مثلا کی رون ؟ خانواده ی هری رو که باید بیخیال شیم، تو میتونی دلیلش رو به خانوادت توضیح بدی؟!
- دقیقا به خاطر همینه که به کمک تو نیاز داریم هرماینی.
- والدین من ماگل هستن، بدون چوبدستی نمیتونن به کوچه ی دیاگون برن جناب!

هری که با حرف رون به فکر فرو رفته بود با صدایی آهسته گفت :
-کسی هست که جایی رو تو هاگزمید بشناسه که از این چیزا بفروشه؟

بعد انگار که چیزی به فکرشون رسیده باشه هر سه با هم گفتند :
- نویل!



You are born to be real, not perfect


پاسخ به: اگه قرار باشه يك نفر كه تو هري پاتر مرده برگرده شما ميگيد كي بر گرده؟
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ سه شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
#6
انتخابای زیادی تو ذهنم هستن ولیییی فرد ویزلی
حقش نبود تو جوونی بمیره و داداش دو قلوش تنها بمونه :(


You are born to be real, not perfect


پاسخ به: کدوم شخصیت کتاب از همه بدتره؟
پیام زده شده در: ۱۷:۴۳ سه شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
#7
آمریج و فلیچ
تیم چندش ترینا رو میتونن بسازن :/


You are born to be real, not perfect


پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۲:۲۳ سه شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
#8
سلاام
اسم و نام فامیل: ( در صورت تمایل): فهیمه هستم

جنسیت ( در صورت تمایل ): دختر

سن( درصورت تمایل) : 18

شهر محل تولد ( در صورت تمایل): تهران

محل زندگی ( در صورت تمایل): تهران

شغل ( در صورت تمایل ): ندارم

تحصیلات ( در صورت تمایل): دانشجو هستم

فعالیت های جنبی ( در صورت داشتن و تمایل): ندارم !

نحوه آشنایی با هری پاتر و میزان علاقه( ضروری): رسما کلاس هفتم با هری پاتر آشنا شدم اولین بار تو تلوزیون دیدمش بعدم کتاباشو خوندم و دوباره فیلماشو دیدم و خلاصه غرق شدم توشون :دی

علاقه های شخصی خودتون ( در صورت تمایل): کی دراما، تازگیا انیمه و وبتون، بی تی اس و کتاب خوندن و سریال دیدن

کتاب هایی که مطالعه کردید ( چند مورد رو ذکر کنید): کتابای هری پاتر ، بعضی کتابای آر ال استاین ، چند تا کتاب روانشناسی انگیزشی مثل زندگی کنیم یا فقط زنده بمانیم (اسمش دقیق یادم نمیاددد) ، کتاب های فلسفی هر چی خوندم که زیاد هم نبودن ولشون کردم راستش حس میکنم باید سنم بیشتر شه تا درکشون کنم -___- کلا کتابایی که خوندم متنوع و زیادن که حضور ذهن ندارم دقیق



You are born to be real, not perfect


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۷:۳۳ پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹
#9
سلام
نام :هاروکا اندو
جنسیت : دختر
گروه :هافلپاف
نژاد: اصیل زاده
پاترونوس : توکای سیاه
چوبدستی : ۱۲/۵ سانتی متر ، از جنس ریسه ی قلب اژدها و کمی انعطاف پذیر

خصوصیات ظاهری و اخلاقی :
هاروکا دختر با قد متوسط ، عینکی ، رنگ پوست گندمی و چشم و ابروی مشکی هست . معمولا موهاش کوتاه یا متوسطه و دوست داره رنگ های مختلفی رو روی موهاش امتحان کنه . روی بینیش یه قوز کوچیک داره که چون عینکیه پوشونده میشه . صورتی لاغر و تقریبا کشیده داره با یک خال روی صورتش. راحت طلب و کمی تنبله و بیشتر ریسک ناپذیره . معمولا دوستی رو به دشمنی و خصومت ترجیح میده و حوصله ی دعوا نداره. دختر تاثیرپذیری هست و خجالتی و نه گفتن براش یکم سخته . خود واقعیشو بیشتر به دوستای صمیمی و نزدیکش نشون میده و جلوی دیگران تعارفیه ! خیلی دلش میخواد تو ناراحتیای دیگران دلداریشون بده ولی معمولا بیشتر میتونه شنونده باشه . از اینکه کسی بهش زوربگه خوشش نمیاد . زود عصبانی میشه ولی کینه ای نیست . کمی کم حوصله هست و عجول .از آدمای مغرور خوشش نمیاد ولی میتونه به عنوان دوست باهاشون کنار بیاد . پدر و مادر هاروکا جادوگرای باحال و کنجکاوی هستن به خاطر همین هاروکا از دنیای ماگلی کم و بیش چیزایی میدونه و تازگیا با انیمه آشنا شده و بهش علاقه مند شده ^^ اسم هاروکا ژاپنیه و با توجه به اینکه چطور نوشته بشه ( به ژاپنی) معنی های مختلفی داره. راستی هاروکا از ورزش متنفره -_- درس هاز مورد علاقش تو هاگوارتز موسیقی جادویی و دفاع در برابر جادوی سیاهه. هاروکا یه گربه و یه جغد داره و میتونه کم و بیش زبونشونو بفهمه . ( کلا هر حیوون خونگی ای که از بچگی داشته میتونسته باهاشون حرف بزنه )

زندگینامه و معرفی مختصر خانواده :
پدر و مادر هاروکا هر دو اصیل زاده هستن و علاقه ی زیادی به مسافرت و دنیای ماگل ها دارن . اسم دخترشونو موقعی که به ژاپن سفر کرده بودن انتخاب کردن چون مادرش از لحن تلفظش خوشش اومده بوده ! خانم اندو علاقه ی زیادی به امتحان کردن شغلا و یادگیری مهارت های مختلف داره و آقای اندو هم عاشق کوییدیچه. جفتشون رابطه ای دوستانه با همسایه هاشون دارن و همچنین حیوونای خونگی رو دوست دارن مخصوصا خانم اندو که یکم در این مورد سلیقش عجیبه و همیشه ارزوش بوده هیپوگریف داشته باشه ! فامیل های هاروکا تو گروه های مختلفی بودن تو هاگوارتز و نمیشه گفت که جد اندر جد هافلپافین ، مامانش تو گریفندور و پدرش تو هافلپاف بوده . آقای اندو دلش میخواد که استاد کوییدیچ بشه . آقا و خانم اندو پدرخوانده و مادر خوانده ی پسر دوستشون هستن که تو یه کشور دور زندگی‌ میکنن و فعلا چیزی ازشون در دسترس نیست . و هاروکا فعلا تک فرزنده.


-----
تایید شد!


ویرایش شده توسط owl-97 در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۸ ۷:۳۶:۱۶
ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۲ ۶:۱۶:۱۱

You are born to be real, not perfect


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۴:۲۳ سه شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹
#10
سلام به کلاه دانای عزیز ^^
راستش رو بخوای نمیتونم بگم آدم خیلی شجاعی هستم ، در بعضی مواقع به قول معروف بی کله هستم و گاهی محتاط و بعضا ترسو 😅
(از موقعی که ایفای نقشم تایید شد دارم فکر میکنم چطور خودمو توصیف کنم چون شخصیت ناپایدار و مودی ای دارم -_-)
از محدود شدن تو یه چیزی و برچسب خوردن بدم میاد و از اون طرف گاهی نیاز به یه چهارچوب دارم. راستی آدم تاثیر پذیری هستم خصوصا از دوستام . کینه ای نیستم ولی بعضی اتفاقا یادم میمونن .


فکر میکنم اگه اصیل زاده بودم ته دلم خوشم میومد صرفا به خاطر زرق و برقش اما اصلا اعتقادی ندارم که نژاد و نسب جایگاه و ارزش کسی رو معلوم میکنه و روش تعصب نخواهم داشت . مطمئنم دوستایی که دور و برم خواهند بود از همه نوع نژادی هستن .
عقاید همه برام قابل احترام نیستن ولی در برابرشون سکوت رو میتونم بکنم !
نسبت تغییرناپذیریم به تغییر پذیریم بیشتره یکم ، دلم میخواد تو محدوده ی سیف خودم باشم ( تازگیا دارم سعی میکنم این اخلاقم رو تغییر بدم ) ولی اگه شرایطش محیا بشه احتمالا کمی تغییر کنم 😂


اگه قرار باشه تنهایی اموری رو انجام بدم و جدی باشه تلاشمو میکنم ولی اگه یه پایه پیدا کنم راحت تر خواهم بود چون آدم راحت طلب و کمی‌ تنبل هستم 😑
آدم منظمی نیستم ، عذاب وجدان جلومو تو رفتارم با آدما میگیره خصوصا غریبه ها ممکنه لبخند بزنم بهش ولی تو دلم در حال تیکه تیکه کردنش باشم !
نمیتونم احساساتنو راحت بیان کنم خصوصا تو ابراز علاقه به کسایی که خیلی دوستشون دارم مثل مامان بابام. تو جمع دوستای غیر مجازیم همیشه اونیم که دوستی و علاقمو از راه های غیر مستقیم نشون میدم ( شوگای بی تی اس رو میشناسید؟ شصت و خورده ای درصد در این مورد مثل اونم‌! )


خجالتی هستم ، کتاب خوندن رو دوست دارم و از ورزش بدم میاد -___- پشتکارم در حد معمولیه
آرزوی خیلی کار ها و تجربه ها رو دارم و سعی دارم که راحت طلبیمو اصلاح کنم که به همشون برسم ^_^ (باااید برسم :/ ) کمی بد قول هستم ولی فکر میکنم که میتونم قابل اعتماد باشم . وقتی یکی‌من رو تو سختی ای قرار میده که واقعا نمیخوامش خودم رو و اگه طرفو باهاش رودربایستی نداشته باشم مثل خانوادم دق میدم تا انجامش بدم و گاهی هم پشت گوش انداختمش .

تو مدرسه بهم میگفتن خرخون ( اصلا از اینایی که ۲۴ ساعته سر کتاب و جزوه باشن‌ نبودم ولی فکر‌میکنم حافظم تو حفظ کردن بهم کمک شایانی کرده 😁)
نمیدونم چی بگم دیگه از خودم چون همه چیزم بستگی به موقعیت ، طرف مقابل و مودم داره راستی یکمم جوگیرم :دی
مغرور نیستم اصلا از گرفتن خودم خوشم نمیاد و اگه یکی ازم تعریف کنه بدتر خجالت میکشم 😂
همیشه ی خدا تو هر گونه آزمون و گروه بندی (مثل همین تستای هری پاتری یا ام بی تی آی ) جوابم ثابت نبوده و راستش فکر‌میکنم به هیچ کدوم از گروه های هاگوارتز تعلق ندارم
همیشه فکر میکردم هافلپافی ممکنه باشم اما دیدم که مهربونی و بعضا اتسان دوستی من اونقدرا از ته دل نیست (خیلی اوقات از کم رویی و رودربایستیم هم بوده ) و راستش لیاقتشو ندارم:`|
تاریخچه ی گروهای سایت رو چند بار خوندم و از همشون خوشم اومد ، همشون مزیت ها و فضاهای خوبی داشتن ولی نتونستم انتخاب کنم چون هر کدومو که انتخاب میکنم به خودم میگم که تو بهشون نمیخوری تو فلان ویژگی شخصیتی رو نداری -_-
مرسی که به پرحرفیم گوش دادی ^^
(راستی من چند سال پیش ثبت نام کرده بودم اینجا ولی یه مدت خیلیییی کوتاه شاید یه هفته بودم اینجا و هرچی ایمیلای قدیمیمو زدم دیدم که حسابم وجود نداره دیگه و نقشمم نبود اون زمان بهم گفتی که بین ریونکلا و اسلیترین موندی ولی بهتره برم اسلیترین )


ویرایش شده توسط owl-97 در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۶ ۴:۵۱:۰۳
ویرایش شده توسط owl-97 در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۶ ۵:۲۹:۰۹
ویرایش شده توسط owl-97 در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۶ ۵:۳۴:۱۲

You are born to be real, not perfect






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.