هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: ارتش دامبلدور جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۸۴
#1
ساعت 3 نيمه شب شنبه ( در واقع 3 ساعت رفتيم تو روز يكشنبه!!! )

زمين كوييديچ

هري در حالي كه با دستكش بلندي گوي زرين كوچكي را در دست گرفته بود وسط زمين كوييديچ ايستاده بود در 2 طرف او اوتو و آني بودند از چهره هاي همشان مي توان حدس زد كه نگران اند اسمان تاريك بود و ماه پشت ابرها پنهان.ستاره ها خاموش بودند و هيچ صدايي جز صداي جغدي در دوردست شنيده نمي شد.هوا سنگين و دم كرده بود و كوچك ترين نسيمي نمي وزيد ... چنين هوايي در وسط زمستان غير قابل باور بود

از دور دست نوري ضعيف ديده شد چند دانش اموز از هاگواتز خارج شده بودند و به سمت زمين كوييديچ حركت مي كردند

آني نفس راحتي كشيد و زيرلب به هري گفت : بالاخره اومدند ...
هري به حرف هاي او گوش نمي كرد او در فكر شيني بود ... كم كم سايه ها قابل مشاهده شدند استرجس نفر اول گروه بود و پشت سر او گلوري رزي ( رزمرتا) و جسي در حركت بودند و ديگر اعضاي ارتش به دنبال ان ها ( من اسم بقيه رو نمي دونستم خودتون به بزرگي خودتون ببخشيد!! )

ان ها به سرعت خود را به هري و آني و اوتو رساندند و شروع به صحبت كردند ناگهان همهمه اي برپا شد ولي هري به سرعت ان ها را ساكت كرد و خود به حرف زدن پرداخت:

_ خب مي بينم كه همتون اومدين لازمه جند نكته رو بگم ما 24 ساعت بيشتر وقت نداريم و بايد حداكثر تلاشمون رو بكنيم 2 نفر از شما ها بايد تو مدرسه بمونه و تا به ما مشكوك نشن

و به 2 نفر از اخر صف اشاره كرد ان دو نفر زير لب غر غري كرده و به طرف قلعه رهسپار شدند

هري ادامه داد: پورتكي تو دست منه اون يه اسنيچه و به محض اين كه دستم رو باز كردم همه بايد اونو لمس كنند كسي سوالي نداره؟؟

رزي به اطراف نگاهي كرد و گفت:چرا من يك سوال دارم ما جمعا 23 نفريم ما حتي ناخونمون هم روي يك اسنيچ جا نمي گيره چه برسه به انگشتمون . حالا بايد چي كار كنيم؟

آني با يك دست به پيشونيش زد و گفت: فكر اينو نكرده بودم!!


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: جام جادو
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۴
#2
اندرو در حالي كه روي صندلي فوق العاده بلندش مي نشست شروع به تعريف كردن كرد:

سال پيش بر اثر يك اتفاق به مجازات از طرف اسنيپ محكوم شدم و بعد اون اتاق رو پيدا كردم و به اينجا سفر كردم

جسي در حالي كه روي صندلي جا به جا مي شد و مرتب به اطراف نگاه مي كرد سعي مي كرد كه روي گفته هاي اندرو دقيق شه

اندرو: من به طرف اين جنگل اومدم و در اونجا چيزي نظر من رو به خودش جلب كرد يك خونه ي درختي روي يك درخت فوق العاده بلند به زحمت داخل اون خونه شدم به نظر مي رسيد خونه ي يك جادوگر فوق العاده قوي بود در يك طرف خونه كتابخانهي بزرگي قرار داشت يك كتاب در كتابخانه نظر من رو به خودش جلب كرد :اجراي طلسم ها و ورد ها بدون چوب دستي از اون جايي كه اسنيپ چوب دستي من رو گرفته بود تصميم گرفتم كه اين كار را ياد بگيرم ولي افسوس به محض اين كه كتاب را باز كردم به يك جاي نا شناخته سفر كردم واقعا جاي ترسناكي بود بلافاصله فهميدم اين يك كتاب سفري يعني در يك سفر كوتاه مي توني اون رو مطالعه كني من اين سفر رو انجام دادم حتي دوره ي پيشرفته ي اون رو مطالعه كردم ولي حيف كه اين سفر بيشتر از 7 ساعت طول كشيد و من ديگه هيچ وقت نتونستم به اينده برگردم...

هر چهار نفر با بهت به اندرو خيره شده بودند ولي رون متوجه چيزي شد ... چهره اندرو اندكي تغيير كرده بود انگار او انتظار كسي را مي كشيد او مرتب به اطراف نگاه مي كرد و زير لب چيزهايي را زمزمه ميكرد

جسي دهانش را باز كرد كه چيزي بگويد كه ناگهان صندلي ها غيب شدند و همه به جز اندرو به زمين افتادند اندرو زير لب زمزمه كرد : پس بالاخره اومدي ...

فريادي بلند شنيده شد
همه به پشت سر خود نگاه كردند
رزمرتا هم مانند اندرو لباس پوشيده بود

++++++++++

چند لحظه بعد در كلبه جنگلي

جسيكا و ليلي و رون و استرجس و تدي و دني با دستان بسته كف كلبه نشسته بودند رزمرتا روي كاناپه بلندي لم داده بود و كتاب مي خووند اندرو كنار بچه ها روي زمين چمباتمه زده بود و در گوش بچه ها زمزمه مي كرد:

واقعا متاسفم تقصير ما نيست ما اين كارو براي كس ديگري انجام مي ديم ... تورو خدا ببخشيد ... ما مجبوريم اين كارو انجام بديم كسي هست كه حرف منو باور كنه؟؟

جسي در حال گريه كردن بود چشمانش غرق اشك بود او دوباره به ياد كابوسش افتاده بود ليلي سعي مي كرد جسي رو اروم كنه ولي خودش هم دست كمي از او نداشت چشمان سبزش پشت پرده اي از اشك پنهان بود موهاي قهوه اي بلندش مانند پردهاي اطراف صورتش را پوشانده بود رون با ناباوري سرش را تكان مي داد و به اندرو و رزي خيره شده بود استرجس دهانش را باز كرد و سر اندرو فرياد كشيد:

تو يكي ديگه ساكت باش ... ما به تو اعتماد كرديم ... تو دوست ما بودي ...

سپس رويش را به سمت رزمرتا برگرداند و گفت:

تو چي؟ تو چه جوابي داري بدي؟ تا حالا چند بار تو كافت نوشيدني خورديم؟
رزي سرش را بلند كرد همه ي افراد ناباورانه به او خيره شدند چشمان قهوه اي رزي از فرط گريه باد كرده بود و اشك ها روي گونه هايش روان بوده و رويقه ي رداي مشكي اش مي چكيد

رزي نگاهي به اندرو انداخت و گفت:
حاضري همه چيز رو بهشون بگيم؟
اندرو سرش را به نشانه موافقت تكان داد
رزي اهي بلند كشيد و شروع به صحبت كرد : ...


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: ارتش دامبلدور جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۴
#3
ببخشيد كه خارج مي زنم ولي پست هاي بليد اون قدر جذاب و قشنگه كه دلمون نمي ياد يك چيزي بزنيم ... من كه خودم مي ترسم يك چيزي بزنم خرابش كنم... حالا بقيه رو نمي دونم

_______________-

بليد جون دوست داريم!!!

(خدايي بليد خوب خودش رو تو دل همه دخترا جا كرده ها!!! بعضي ها اون قدر زود اين كارا را مي كنن كه ادم از دستشون لجش مي گيره ولي تو خوب موقع شناسي...افرين جيگر خوشم اومد بزن ما پشت سرت هستيم!!)

راستي مرسي كه من رو هم وارد نمايشنامت كردي!!!

انيتا جون بگو بالاخره از كيا مي تونيم تو نمايشناممون استفاده كنيم...

هري؟ رون؟ هرميون ؟ اعضاي محفل؟ كدو قلقله زن؟شنگول؟ منگول؟ ....(هان؟ قاطي كردما!!!)

راستي انيتا مي شه اني صدات كنيم؟؟
راستي انيتا پولي به حسابت ريخته شده؟؟


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: بيلبورد دياگون
پیام زده شده در: ۱۴:۳۱ شنبه ۸ بهمن ۱۳۸۴
#4
ايا به دنبال مكاني راحت براي اقامت مي گرديد؟؟؟


ايا دنبال جايي براي صرف غذاها عالي و مناسب هستيد؟؟؟


ايا دنبال كتابي كمياب مي گرديد؟؟؟


ايا مي خواهيد در يك كلاس اشپزي ثبت نام كنيد؟؟؟


و ايا ...


پس ...

قدم به مجموعه رزمرتا گذاريد


مكاني عالي و شاد براي گذراندن اوقات خوب و خوش

مجموعه رزمرتا!!!



مجموعه رزمرتا اينجاست!!!


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: ارتش دامبلدور جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ جمعه ۷ بهمن ۱۳۸۴
#5
انيتا اولين كسي بود كه از در بيرون اومد داخل اتاقي نا اشنا شد وست اتاق رفت و نگاهي به اطراف كرد عجيب بود تا كنون هم چين جايي را نديده بود اوتو پشت سرش وارد اتاق شد او نيز تعجب كرد بوي عود در اتاق پيچيده شده بود و اتش در شومينه يي زيبا ترق توروق مي كرد كف اتاق فرشي زيبا پهن شده بود تمام اعضا به ترتيب وارد اتاق شدند همه به اطراف نگاه مي كردند اتاقي نا اشنا و در عين خال زيبا و مرموز بود همه به در ديوار نگاه مي كردند ناگهان انيتا متوجه چيزي شد
اني:ما الان از كجا وارد اتاق شديم؟؟؟
همه به اطراف نگاه كردند هيچ پنجره يا دري در اتاق نبود ناگهان جو اتاق عوض شد ترس بر اتاق سايه انداخت همه سعي مي كردند خود را شجاع جلوه دهند ولي هيچ كس زياد در اين كار موفق نبود ناگهان چراغ ها به طرز غير منتظره اي خاموش شدند و صداي جيغي شنيده شد پس از لحظه اي مجددا همه جا روشن شد ولي جايي از كار مي لنگيد انيتا و رزي ديگر ميان افراد نبودند ...


ادامه دارد ...
_______________________________________________
خوب بيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد؟؟؟


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ جمعه ۷ بهمن ۱۳۸۴
#6
داخل اداس
اتاق نشيمن:

فلور هنوز داشت مي لرزيد رز كنار او نشسته بود و مرتب زير لب چيز هايي را زمزمه مي كرد از بين كلمات جادوگران و دستگاه ساحره خرد كني و سدريك قابل فهم بود. رزي منار ديوار چمباتمه زده بود و به بيرون از پنجره نگاه مي كرد.خورشيد كم كم داشت طلوع مي كرد اسمان به سرخي گريده بود هواي دلنشيني بود ولي اوضاع داخلي اداس هيچ خوب نبود مادربزرگ صدايش را با سرفه اي خفيف صاف كرد انگار مي خواست حرفي بزند فلور سرش را بلند كرد و به اطراف نگاهي انداخت و متوجه مادربزرگ شد رزي از عالم خيال بيرون امد هيچ فكر نمي كرد كه اينقدر بد قدم باشد درست در روز ورود او ... قطره اشكي از چشمان قهوه ايش فرو افتاد نمي خواست كسي اشكش را ببيند سرش را پايين برد و اشكش را با دستش پاك كرد بار ديگر مادربزرگ صدايش را صاف كرد سپس شروع به صحبت كرد:
_:مي دونم براي همگيتون سخته
فلور لرزشي كرد و رز جواب داد:سخته؟؟ترسناكه...ما جونمن در خطره...ما داريم مي ميريــــــم
ناگهان تمام حاضر در اتاق به گريه افتادند هلنا در حالي كه شانه هايش از زور گريه مي لرزيد بريده بريده گفت:من هنوز جونم
مادربزرگ در حالي كه سعي مي كرد جمع رو اروم كنه گفت:ما هنوز زنده ايم هنوز فرصت زندگي داريم صمد بهرنگي كه يك نويسنده بزرگه گفته من در انتظار مرگم ولي عمرم رو صرف انتظار نمي كنم بلكه تا اخرين لحظه از عمرم لذت مي برم
اين حرف تحول جديدي در افراد ايجاد كرد

همون لحظه
يخچال

دانگ كه به فريزر بر گشته بود داشت با اب و تاب حرف هايي كه دستگيرش شده بود رو براي بقيه تعريف مي كرد برادر حميد هنوز تو كار نمودم بود و سرژ هم در حال شعر سرايي :
قطار قطار بيــــــــــــــــــــده قطار چه خوب بيـــــــــــــــــــــده
..
___________________

مرسي دانگ كه وارد نمايشنامت كرديم!!!
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
نقل قول:
دانگ كه به فريزر بر گشته بود

مگه من تو فريزر زندگي ميكنم؟
بايد يكي منو بذاره تو يخچال وگرنه همينجوري كه خودم نميرم اونتو! اون قسمتهايي از پست كه آبي شده قابل قبول نيست
براي همخوني با پست پيتر قسمتهاي آخر يكم ويرايش شد.
ماندانگاس


ویرایش شده توسط دايي ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۸ ۰:۴۱:۰۸
ویرایش شده توسط دايي ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۸ ۰:۴۵:۲۲

[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴
#7
باران به شدت مي باريد و باد سردي وزيدن گرفته بود به دليل باران فراوان كافه سه دسته جارو حسابي شلوغ بود رزي گوشه اي به تنهايي نشسته بود و فكر مي كرد دنبال يك كار هيجان انگيز مي گشت.كاري كه هم مفيد باشد و هم جالب سرگرم كننده
صداي در بلند شد رزي سرش بالا كرد تا ببيند چه كسي وارد شده دختري بود كه رزي او را مي شناخت قبلا او را در هاگوارتز ديده بود دختر جلو امد و روي تك صندلي خالي روبه روي رزي نشست رزي نجوا كنان گفت:آنيتا؟؟
دختر سرش را بلند كرد و گفت:با من بوديد مادام؟؟
رزي:تو دختر دامبلدور هستي؟؟
دختر:بله.مگه شما منو مي شناسيد؟
رزي:امكان داره كسي تو و پدرت رو نشناسه؟
دختر:نييدونم (با لهجه بخونيد!!!) مي شه به من يك نوشدني كره اي بديد؟؟؟ خيلي عجله دارم بايد زودتر برگردم هاگوارتز ...

رزي سري تكان داد و ليواني بر از معجون كره اي داغ و كف كرده جلوي او گذاشت.بخاري كه از ليوان بلند مي شد چهره ي سرد و يخ زده دختر را گرم كرد انيتا دستش را دور ليوان حلقه كرد و اندكي از ان نوشيد

اني:فوق العاده است مرسي مادام چه قدر مي شه؟؟
رزي:فكرش رو هم نكن اين دفعه رو مهمون من باش..............مي شه يك سؤالي ازت بپرسم؟؟ چرا سرت شلوغه؟؟؟
اني كمي صدايش را اروم تر نمود و گفت:رياست الف دال رو بر عهده دارم ...

ديگر صداي انيتا را نشنيد قلبش از شادي مي لرزيد اون سرگرمي جديدي پيدا كرده بود او مي خواست عضو الف دال شود همين امشب اين كار را مي كرد!!!


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: رویارویی با ناظران دیاگون
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴
#8
مرسي سدريك جون يك نوشيدني مهمون خودمي سر بزن بهم حتما!!!

ممنون رزمرتا جان پستتو خوندم و بايد بگم خوب و قابل قبول بود ولي شما سعي كن تا دوستانتم ترغيب كني تا توي تاپيكت پست بزنن.


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۷ ۱۲:۳۵:۴۱

[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: مجموعه رزمرتا
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴
#9
خب دوستان من به علت تاخيرم 2 تا پست پشت سر هم مي زنم!!!

____________________-

رزي از كمي سر و صدا ها فهميد كه رستوران خالي شده پس دابي را صدا كرد دابي به سرعت به سمت طبقه بالا دويد

دابي_مادام برگشته؟
رزي_خوبه كه داري مي بيني!!! بيا اين بسته مال توست.سوغاتي سفر...

دابي با خوشحالي بسته را گرفت درون بسته يك دست لباس كامل قرار داشت دابي اندكي به لباس خيره شد ولي بعد چشمان درشت سبزش پر از اشك شد و در حالي كه قطره هاي درشت اشك از روي گونه هاش مي غلتيد با صداي هق هق مانندي گفت:
_مادام ديگه نمي خواد دابي پيشش كار كنه.اون دابي رو نمي خواد

و درحالي كه دنبال چيزي مي گشت تا سرش رو به اون بكوبه گفت:
_مگه دابي چي كار كرده .... مگه دابي چي كار كرده ...

در اين لحظه بود كه رزي به ياد قانون جن هاي خونگي افتاد...او كاملا اين موضوع رو فراموش كرده بود!!!

رزي:اوه دابي...مسخره بازي در نيار...من چه طوري مي تونم كارمندي از تو بهتر پيدا كنم؟؟؟ تو برده ي من نيستي كه با يك لباس از طرف من ازاد بشي...تو كارمند مني و از من حقوق مي گيري...تو مي توني تا هر وقت بخواي بموني و هر وقت هم بخواي بري ...

دابي در حال كه اشك هاش رو پاك مي كرد با صداي شادي گفت:
_مادام داره راست مي گه؟؟؟
رزي_باهات شوخي كه ندارم...دابي مي توني يك زحمتي بكشي؟؟؟
_مادام امر كنه
_اين ليست كتاب هاي جديده كه تهيه كردم بزن پشت در كتابفروشي به اما هم بگو از فردا بياد سر كار اعلام هم كن كه ترم جديد شروع شده همه ثتب نام كنن باشه؟؟

ولي در اين لحظه صداي زنگي از طبقه پايين صحتبشان را قطع كرد ...

ليست كتاب ها


ليست كتاب هاي قديمي گرفته شده ار انتشارات ابسكيورس

الف: افسون ها و طلسم های گوناگون 6 گالیون
ب: بر خود غلبه کنید 5 گالیون
پ: پرواز با تیم کنونز 4 گالیون
ت: تاریخچه هاگوارتز 8 گالیون
ج: جادوی سیاه 7 گالیون
چ: چهره های برتر کوییدیچ 7 گالیون
ح: حقه های ناب برای مسایل بغرنج 6 گالیون
خ: خود آموز تعمیر و مراقبت دسته جارو 5 گالیون
د: دیرینه های زمان 5 گالیون
ر: رازهای پنهان 6 گالیون
ز: زندگی نامه اریک کمبل(اثر جو کمبل) 4 گالیون
س: سایه ها 4 گالیون
ش: شفق در آسمان 4 گالیون
ض: ضیافت یک دقیقه ای 5 گالیون
ط: طلسم های باستانی به زبان ساده 4 گالیون
ظ:ظهور و سقوط جادوی سیاه 6 گالیون
ع:عجایب (اثر اریک کمبل) 4 گالیون
غ:غزل های یک جادوگر 8 گالیون
ق:قوی ترین معجون ها 8 گالیون
ک:کتاب نامریی نامریی شدن 8 گالیون
گ:گل های سر زن 4 گالیون
ل:معجون سازي پيشرفته 9 گاليون



ليست كتاب هاي جديد

1 كتاب هاي نوشته شده توسط گيلدروي لاكهارت...... قيمت هر كدام 12 گاليون
من سحر اميز ( داستان زندگي من )
يك سال با يتي
غلبه بر پيك مرگ
گشت و گذار با غول ها
تعطيلات با عجوزه ها
همسفر با غول هاي غارنشين
سفر دريايي با خون اشام ها
پرسه زدن با گرگينه ها
راهنماي گيلدروي لاكهارت در امور خانه داري
راهنماي گيلدروي لاكهارت در مقابله با افات خانگي

2 ورد هايي ساده براي مقابله با اتفاقات ساده .................................7 گاليون
3 چگونه موفق شويم؟..............................................................5 "
4 جادوگر كوچك (كتاب كودك)..................................................3 "
5 ورد هاي همه كاره .............................................................10 "
6 چگونه با يك جادوگر رفتار كنيم؟ .............................................7 "
7 به روابط خود بهبود بخشيد .................................................. 7 "
8 اموزش جامع مقابله با جادوي سياه.........................................10 "
9 بهترين و بزرگ ترين مهماني در 9 دقيقه.................................12 "
10 چه جوري بگم دوستش دارم؟...............................................7 "
11 عجيب ترين جادوي خانگي ................................................ 5 "
12 مي خواهم یک مشنگ باشم !!! ...............................................3 "
13 اموزش جامع جادو و جادوگري در 4 جلد ......................... 100 "
14 انتظاراتي كه از يك جادوگر يا ساحره ي خوب ميرود...............30 "
15 طرز برخورد درست با جن هاي خانگي..................................2 "
16 مطالبي كه فشفشه ها بايد بدانند ............................................4 "
17 ارواح خبيث استراليايي و راه هاي مقابله با انها........................6 "
18 نكات ريز و درشت در جادو و جادوگري ...............................5 "
19 طريقه ي استفاده از وسايل مشنگي ..................................8 "
20 جنبش تحريكي جادوگري................................................6 "
21 معجونهاي مشبه خواني ..................................................5 "
22 خباثت و الطاف............................................................5 "
23 لغت نامه جامع .......................................................... 25"
24 كوييديچ در گذر زمان ...................................................8 "
25 موجودات جادويي و ايستگاه انها ................................... 7 "
26 نظريه ي نوين كشف الاعداد ........................................ 10 "
27 برنامه رير تكاليف (جادوگران و ساحره ها)...................... 10 "
28 جادوي دفاعي عملي و كاربرد ان عليه جادوي سياه (7 جلد) 175 "
29 نظريه ي دفاعي جادو ................................................10 "
30 جادوگران بزرگ قرن بيستم........................................10 "
31 نام هاي برجسته جادوي عصر ما ...................................8 "
32 كشفيات مهم جادوي مدرن و بررسي اخرين تحولات .......... 9 "
33 انواع اژدها در بريتانياي كبير ...................................... 7 "
34 از تخم تا اتش .......................................................... 8 "
35 راهنمايي نگهدارنده اژدها .......................................... 9 "
36 بررسي تحولات اخير در جادوگري............................... 11 "
37 جادوها و طلسم هاي قديمي و فراموش شده ..................... 14 "
38 حيله هاي جالب براي مسائل حيله گرانه ......................... 12 "
39 مسائل پيچيده جادوگري و و راه حل هاي ان ................... 11 "
40 جادوي ديوانه براي جادوگران ديوانه ............................ 5 "
41 راهنماي جادوگري قرون وسطي ................................. 6 "
42 گزيده ي طلسم هاي قرن 18 ....................................... 5 "
43 ساكنان وحشتناك اعماق ............................................. 7 "
44 قدرت هايي كه هرگز نمي دانستيد داريد ........................ 9 "
45 جادو و طلسم ......................................................... 6 "
46 مردم دريا و هيولاهاي دريايي ..................................5 "
47 جادوگران معروف ................................................. 7 "
48 اختراعات جادويي .................................................. 8 "
49 امكان حيات در زير اب ........................................... 6 "
50 گياهان دريايي جادويي مديترانه اي ............................ 9 "
51 چه طور به رازها با هوش خود پی ببرید.(4 جلد )............... 60 "
52 جادوگر شناسی .................................................... 11 "
53 1 مشنگ جادوگر !!!!! .......................................... 8 "
54 كدام دسته جارو؟ .................................................. 12 "
55 راهنماي انواع لباس هاي جادوگري و مشنگي ............. 10 "
56 تاريخچه مدارس جادوگري اروپا ............................. 10 "
57 پيشرفت هاي جادوگري قرن بيست ويكم .................... 7 "
58 چگونه جذاب باشيم .............................................. 8 "
59 قدرتمندترين جادوگران .......................................... 13 "
60 1 يار شفا دهنده براي كبود شدگي ها و بريدگي ها و
خراش ها (3 جلد ) .................................................. 60 "
61 معجون سازي پيشرفته ............................................ 9 "
62 مجموعه داستان هاي برادران خوني ...................... 12 "
زندگي من در ميان خون اشام ها
تعطيلات و مسافرت در ميان خون اشام ها
يك زندگي رويايي در ميان خون اشام ها
63 قوانين گولپالوت ها .............................................. 9 "
64 شيطاني ترين جادوها ........................................... 6 "
65 روز نامه ي پيام امروز.................................... 1 نات
66 مجله طفره زن .............................................. 10 سيكل
67 25 روش براي گرم گرفتن با مشنگ ها .............. 6 سيكل
68 تاريخ بازار بخر و بپر ................................... 5 سيكل
69 يك هزار علف و قارچ جادويي ......................... 5 گاليون
70 1 جادوگر مشنگ !!!! ................................... 3 گاليون



و بهترين كتاب ما با عنوان:كتاب همه كاره بسته به سليقه شما: اين كتاب بسته به سلبقه شماست و هر موضوعي را كه مي خواهيد دارد:علمي . رمان . كمك اموزشي و يا هر كتاب ديگراز قبيل تاريخچه هاگوارتز انواع مجله هاي روز و .................

هيچگاه مطالب اين كتاب قديمي نشده و هميشه داراي مطالب جديد است به اين صورت كه هرگاه شما اين كتاب را خوانديد موضوع جديدي براي خواندن به وجود مي اورد و امكان دسترسي به كتاب هاي قبلي را نيز به وجود مي اورد

به اين صورت كه فهرستي در اول اين كتاب وجود دارد كه نام كتاب در ان نوشته شده و استفاده كننده با دست گذاشتن بر روي نام كتاب مي تواند به ان كتاب دسترسي پيدا كند.از ديگر خصوصيات اين كتاب قابليت انتخاب زبان ان است و حتي اين كتاب نيز مي تواند مطالبي را كه به ديگر زبان هاست ترجمه كند(دستور العمل درون كتاب وجود دارد)

مناسب براي دانش اموزان ( براي رمان خواندن . نوشتن تحقيقات و ......)
فارغ التحصيلان وزارت سحر و جادو ( براي نوشتن طز و .......)
مقاله نويسان روز نامه و نويسندگان ( اين كتاب موضوع داستان و داستان را به شما مي دهد گفته مي شود رولينگ براي نوشتن كتاب هايش از اين كتاب ها استفاده مي كند!!!!!)
و ديگر افراد ..... مناسب براي تمام سنين و داراي گارانتي 5 ماهه تنها 8500 گاليون!!!!!!!!!
دامبلدور قبل از مرگش از اين كتاب ها خريداري كرده بود!!!!!!!!!!

بشتابيد.....................................................
___________________________________

بقيش بعدا اعلام مي شه!!!!!!!!!!!!!!!!

قيمت ها مقطوع است .


ببخشيد اگه يكم طولاني شد!!!



هومک...مشکوکه...اینجا قبلا رستوران نبود!؟ تازه کتابفروشی شده!؟ اخه فقط هم کتابهای آشپزی نیست...موضوع چیه!؟ یکی منو حالی کنه!

من پیشنهاد میکنم فقط کتاب آشپزی بفروشی...چون مثلا رستورانه! (نمیدونم من اشتباه میکنم!؟ ولی اینجا رستوران و محل آموزش درست کردن نوشیدنی بود ها!!!)

و در ضمن لطفا پاراگراف بندی کنید! حالا این دفعه پاراگراف بندی شد ولی از دفعه بعد


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۸ ۱۱:۰۶:۲۱

[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: مجموعه رزمرتا
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴
#10
مدت زيادي بود كه رزي سري به مجموعه نزده بود ولي توي اين مدت دابي از هيچ از هيچ چيزي كم نذاشته بود و به كار مشتري ها مي رسيد.
رزي ارام وارد مجموعه شد بر از مشتري بود و دابي هم داشت به مشتري ها رسيدگي مي كرد او نمي خواست مزاحم دابي بشه پس به ارامي به طرف دفترش رفت و از انجا وارد اتاقش شد.اتاق قشنگي بود.چمدانش را روي تخت نهاد و شنل سفري اش را باز كرد.چوب دستي اش را به طرف شومينه گرفت و وردي را زير لب زمزمه كرد.شعله هاي اتش گر گرفته و فضاي اتاق را خوشايندتر كردند.
رزي در چمدانش را باز كرده وجام و حكم قهرماني اش را بيرون اورد نگاهي به جام انداخت و به ارم مسابقات اشپزي جهاني حك شده روي ان دستي كشيد سپس متن حكم را از نظر گذراند

مادام رزمرتا
موفقيت شما را در مسابقات اشپزي جهاني تبريك گفته و اين حكم را همراه جامي به شما تقديم مي نماييم

هييت داوران برجسته در امور اشپزي وزارت سحر و جادو

جام را بالاي گنجه قرار داد و حكم را به ديوار اويزان نمود.دوباره سراغ چمدانش بازگشت و بسته ي كادوپيچي را بيرون اورد اين را براي دابي خريده بود.بسته را كناري قرار داد و به كارش مشغول شد.تقريبا چمدان خالي شده بود.رزي دسته يي لباس را برداشت كه چيزي درون چمدان توجه اورا به خود جلب كرد.پاكت سفيدي بود.واقعا عجيب بود چه طور مي توانست اين را فراموش كند؟؟؟ قلبش از شادي مي تپيد و دستانش مي لرزيد لباس ها از دستش به زمين افتادند ولي توجهي به ان ها نكرد خك شد و پاكت را برداشت به سمت صندلي خود رفت و روي ان نشست پاكت را باز كرد.2 عكس درون ان قرار داشت عكس اول مربوط به خودش بود هنگام كرفتن كاپ ولي عكس دوم ... قلبش به شدت مي تپيد او آلن بود.جادوگري ورزيده وماهر و مهربان.او يكي ار شركت كنندگان مسابقه بود ولي در طول اين 1 ماه روابط صميمانه اي بين او و رزي برقرار شده بود.رزي عكس حودش را به زير كاپ اويزان كرد ولي عكس آلن را درون كشو قرار داد.او نمي خواست كسي عكس عشقش را ببيند ...

______________________-
ببخشيد توي اين مدت امتحان ها سرم حسابي شلوغ بود ولي جبران مي كنم!!!


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.