محفل ققنوس :در همان موقع به اصرار اعضا دامبلدور دوباره دکمه پاور را فشار داد و منتظر ماندند تا سیستم بالا بیاید.
1ساعت بعد:در همان حوالی که تمام اعضا خوابشان برده بود ناگهان صدای بالا آمد ویندوز آمد و ملت خروشان چنین چهره ای داشتند:
ریموس فریادی زد و با صدای بلند گفت:
-بدو دامبلدور مدیا پلیر رو بزن،بزا ببینیم چه خبره،حسابی هیچان هیکل مرگخواران رو دارم
دامبلدور که صورت سرخ شده بود و همچنان عرق میریخت دکمه مدیا پلیر را زد و نفسی عمیق کشید.
در همان لحظه همچنان اعضا به لیست نگاه میکردند که ناگهان همگی چشمشان به اسم بلاتریکس خورد و همه در تعجب ماندند
ملت:
ریموس باری دیگر فریاد زد و همچنان با هیجان بسیار گفت:
-بزن،بزن،بزن،بزن،یالا دامبلدور دکمشو بزن تا گرگ نشدم
دامبلدور با عصبانیت تمام گفت:
-برو خجالت بکش ای مرد،مثلا سنی ازت گذشته،منو که میبینی دیگه عادی شده برام.
ریموس نیز عصبانی شد و با صدای خروشان گفت :
-چی من سنی ازم گذشته ؟ من که فقط 30 سالمه بعد من پیرم یا تو که داری بال بال میزنی مرد؟در ضمن کی تو از این چیزا میدیدی که عادی شده برات ؟
دامبلدور به ریموس اهمیتی نداد و به میل خود روی اسم بلاتریکس کلید کرد.
دابی که گوشه ای نشسته بود و همانطور به صفحه ی مانیتور خیره مانده بود گفت:
-وای به حال ما اگه ولدمورت بفهمه که چی شده.اونوقت که غیرت مرگخواریش بالا میاد.
روفوس جاسوسی بود که از طرف لرد فرستاده شده بود و تمام اتفاقاتی که در همان لحظات در محفل بود را گزارش میداد.روفوس با چهره ای حیرت زده پیام داد:
-چه هیکلی داره این بلا،من توش موندم چه برسه ارباب
روفوس که همچنان نزدیک تر میشد ناگهان پایش به میله ای گیر کرد و چهره ی محفلیان به طرف او افتاد ...
.
.
.
ادامه بدینببخشید اگه خیلی خوب نشده.