پس با حرکتی سریع شلوار مرلین را چسبید و در همین لحظه اتفاق عجیبی افتاد!
سقف و دیوار ها شروع به لرزش کرد و بوی سوختنی کل عمارت درختی مورگانا و مرلین را فرا گرفت.
لودو در حالی که شوار مرلین را چسبیده بود گفت:
-چی داره میسوزه؟مهم نیست!کش شلوارتو بده!
لودو منتظر بود تا مرلین جواب دهد اما صدایی از مرلین در نمی آمد سرش را بالا گرفت و به مرلین نگاه کرد.
مرلین به این حالت
به مورگانا که کبریتی روشن در دست داشت نگاه میکرد.
لودو بر گشت و به مورگانا نگاه کرد.برقی شیطانی در چشمانش موج میزد.
-دوباره چی کار کردی مورا؟
مورگانا که احساس رضایت میکرد گفت:
-هیچ چی مرلین سردش بود گرمش کردم!
لودو به کبریت روشنی که در دستان مورگانا بود نگاهی انداخت و سپس شلوار مرلین را ول کرد و نگاهی به پشت شلوار مرلین انداخت.
-دارم...آتیش...میگیرم!
مرلین که تازه به خودش آمده نگاهی به لودو انداخت و گفت:
-آب...آب...دارم میسوزم!
و شروع به دویدن دور اتاق کرد!
لودو با چوب دستیش چند لیتر آب ظاهر کرد و روی مرلین ریخت!
مرلین که عصبانی به کف خیس اتاق نگاه میکرد گفت:
-چرا این کار رو کردی؟به چه جرئت عمارت درختی زیبای ما رو خیس کردی؟شلوار و ریش مقدسمان خیس شد!مورا برو حوله بیار!
مورگانا که به شدت از مرلین نفرت داشت و اصلا دوست نداشت از او دستور بگیر گفت:
-مگه من جن خونگیم؟اینسندیو!
مرلین دوباره آتش گرفت اما این دفعه به علت حرارت بالا مرلین پودر شد!
لودو :
مورگانا :
لودو : جان پیچ ارباب!
مورگانا که با شنیدن اسم ارباب رنگش پریده بود گفت:
-چی گفتی؟مرلین جان پیچ ارباب بود؟
-مرلین کیلو چنده بابا ؟ اخه کدوم آدم عاقلی اون رو جان پیچش میکنه؟کش شلوار نحسش جان پیچ بود!
مورگانا با عصبانیت به لودو نگاه کرد.
-اخه میمردی زود تر بگی بوقی؟هنوز هم دیر نشده میبینی که روح ارباب هنوز تو خاکستره و کم کم داره خارج میشه!باید روح ارباب رو جمع کنیم و به یه جسم دیگه انتقالش بدیم!
لودو که از این همه نبوغ مورگانا لذت برده بود گفت:
-باید یه جسم شایسته رو برا این کار انتخاب کنیم.اما مسئله ی مهم تر اینه که روح رو چه جوری جمع کنیم؟