برگه اولایمپریو : طلسم فرمان
کروشیو : طلسم شکنجه
اوداکداورا : طلسم مرگ
از اون جایی که توی صورت سوال چیزی مبنی بر توضیح ورد ها از ما خواسته نشده فکر ب نمیکنم اید توضیحی بنویسیم ولی از اونجایی که بقیه دوستان توضیحاتی دادن منم یکم شفاف سازی میکنم.
اولا هنگام به زبون اوردن هر سه ی این طلسم ها فردی که داره جادو رو انجام میده باید تمرکز و دقت کافی داشته باشه و واقعا بخواد که این طلسم اثر کنه.
برای مثال کسی که میخواد از طلسم مرگ (اودا کداورا) استفاده کنه باید واقعا بخواد که فردی که ورد بهش برخورد میکنه بمیره یا هنگام اجرای طلسم شکنجه (کروشیو) جادو گر یا ساحره باید واقعا بخواد که طرف مقابل زجر بکشه و به قول پانسی جلز ولز کنه.
همین دیگه!
برگه دوم -
-چرا جیغ میزنی؟ جیغ نزن! بیا کیکتو بخور.
-تا حالا دیدی یه عنکبوت کیک بخوره؟
-نه ولی دیدم شیر و کیک بخوره.
سقف از شدت ویبره های هاگرید به لرزش در آمده بود و آراگوگ نیز همراه با این لرزش ها با چهره ای پوکر فیس به بالا و پایین پرتاب میشد.
-بس کن هگر.این رولینگ با خودش چی فک کرده اخه؟
-رولینگ کیه؟مارک جدید کیک؟
-نه.اروم باش.میگم که...میگم که...
-
-من خستم باید یه سر برم مسافرت.
- تنها؟دلت میاد منو تنها بذاری؟کی دیگه ته مونده ی خشک شده ی کیکا و شیرای فاسد شده رو بخوره؟
-
هاگرید که متوجه شده بود چه گندی بالا اورده است خودش را جمع کرد و لبخندی زد.
-خب میتونی بری فقط یه همراه با خودت ببر که مواظبت باشه.
دیدن هاگرید در حالت متفکر و ریلکس جزو عجایب هشتگانه محسوب میشد پس اراگوگ وقت را برای فرار از دست نداد و با اخرین سرعتی که میتوانست بیرون دوید.
چند ثانیه بعد ویبره ی هاگرید خانه را لرزاند.
-سوغاتی یادت نره!
اراگوگ توجهی نکرد و با اخرین سرعتی که میتوانست دوید.
-راستی همراه یادم رفت.
دوباره به طرف خانه ی هاگرید بازگشت تا همراهی بیاید و با تعجب هری پاتر و دوست سمجش رون ویزلی رو در حال صحبت با هاگرید دید.
-کدومو ببرم؟پاترو که نمیشه برد.این هویجو میبرمش.اصلا چه جوری ببرمش؟
اراگوگ در حال تفکر بود که چتر صورتی رنگ هاگرید را دید.
-چوب دستی!
و دوباره نگاهی به رون کرد.
-هوم...اون نورافکن که همیشه برا این که یکی دنبالش بره از...از چی استفاده میکرد؟
هری به داخل خانه رفت اراگوگ باید هر چه زود تر از میان تمام ورد هایی که در ذهنش حک شده بود یکی را انتخاب میکرد.
-خب...خب...یا بخت و یا اقبال! ایمپریو!
طلسم به رون برخورد کرده بود.
پنج ساعت بعد-شربت؟
-جانم؟
اراگوگ نگاهی به رون کرد.
-اثر طلسم خنثی شد؟چه زود!
-طلسم؟
-
-ما کجاییم؟
-جزایر قناری!
-
اراگوگ نگاهی به چشم های بیرون زده ی پسر مو هویجی کرد.
-خب من ورد رو یادم نمیاد.بگو ببینم چه طور میشه یه ادم رو به فرمان خودمون در بیاریم؟
-من عضو محفل ققنوسم.از این طلسما بلد نیستم.
-میگی یا نه؟
-نه!
-
-
-
خون اراگوگ به جوش امده بود.دلش میخواست هر چه زود تر از ویزلی جوان حرف بکشد و هر لحظه با دیدن صورت بیخیال او خونش بیشتر به جوش می امد.
-کروشیو!
رون به خود میپیچید.
یک ساعت بعد-بگو!
-هرگز من به عشق محفل ققنوس...
-ببند بابا.کروشیو!
خون فوران میکرد.رون کم کم داشت از حال میرفت.
-به عشق...محفل...ققنوس...
-اصلا نمیخوام تو به من خدمت کنی!اپارات کن برو وردست بابات.
در حالی که تف های دهان بزرگ اراگوگ به اطراف پرتاب میشد ناگهان وردی به ذهنش رسید.
-اون نورافکنه هر وقت عصبانی میشد چی میگفت؟اها...اوداکداورا!
طلسم به رون برخورد کرده بود و اورا روی زمین پرتاب کرده بود.
-مرد؟اشکال نداره میرم سراغ یکی دیگه.
سوال ویژه ی دانش اموزان رسمی
اسنیپ به همراه ریش رسفیدان به کافه ی کوچکی در هاگزمید رفت تا کاپوچینویی بخورد و درباره ی برانداختن جادوی سیاه و حمله ی عنکبوتان غول پیکر به هاگوارتز سخن بگویند.
ریش سفیدان معتقد بودندکه طلسم اکسپلیارموس باید جایگزین طلسم هاس سیاه شود اسنیپ به دستور لرد سیاه تمام آن ها را کشت.