خلاصه:
مرگخوارا از حقوقشون راضی نیستن. لرد بهشون اجازه می ده که شغل های جانبی جادویی یا غیر جادویی برای خودشون پیدا کنن. به این شرط که هر هفته نصف در آمدشونو به لرد بپردازن.
کراب یک مغازه وسایل آرایشی باز می کنه و رودولف سالن ماساژ! .هکتور نوشیدنی فروشی باز کرده...لیسا کلاس کنکور باز کرده. رز بوی گل فروشی و لینی نمایشگاه آشتی با حشرات و ...
آرسینوس و اسنیپ هر دو معجون فروشی باز کردن. اونم دقیقا کنار هم!
نجینی راه افتاده و داره نصف درآمدا رو جمع می کنه که ببره به لرد تقدیم کنه.
.....................
نجینی شالش را دور گردنش محکم کرد و به خزش ادامه داد. هدفش کاملا مشخص بود.
کمی بعد به صفی طولانی رسید. اهمیتی به صف نداد! نجینی دختر ارباب بود و هرگز در صف نمی ایستاد.
بی تفاوت به تمام انسان های منتظر در صف، خزید و وارد مغازه معجون فروشی اسنیپ شد.
داخل مغازه هم دست کمی از خارجش نداشت. جادوگران و ساحره هایی که به این طرف و آن طرف می رفتند و سفارشات معجونشان را روانه سوروس می کردند.
-معجون مادرشوهر کش بده...یکی از هکتور گرفتم اثر نکرد. تو از دم نابود کنش رو بده.
-معجون فارغ التحصیلی من چی شد؟ این بار سومه که از ماگل شناسی نمره نیاوردم.
-یه معجون سفید بده تو خونه تصمیم می گیرم به چه دردی بخوره.
نجینی خزید! او معجون نمی خواست. هیچ اهمیتی به معجون نمی داد. با صاحب مغازه کار داشت. و اتفاقا اسم صاحب مغازه دارای مقادیر دلپذیری سین بود. حرفی که نجینی از تلفظش بسیار لذت می برد.
-سوروس...
سوروس نگاهی به زیر پایش انداخت. مار تا پشت پیشخوان خزیده بود.
-پول...درآمد...نصفیسسسسس....بده...پاپا...
سوروس لبخندی تصنعی زد.
-هوم...بله...فراموش نکردم. با من بیا. پولا رو تو انباری نگه می دارم.
نجینی به دنبال سوروس به انباری خزید...
ناگهان احساس کرد خزیدن برایش سخت و حتی غیر ممکن شده.
وقتی به پشت سرش نگاه کرد دمش را دید که به شکلی بی رحمانه به دسته پاتیلی بزرگ گره زده شده.
-جونور غیر قابل تحمل دراز! که منو نیش می زنی...هان؟...اونم دو بار...الانم پول می خوای...هان؟
اثری از لبخند در چهره سوروس باقی نمانده بود.