آرسینوس و مالی و رون و جورج و تمام مو قرمز ها میان مغازه فردی ..... یه دسته گل هم همراهشون دارن
مالی : فرد عزیزم ... فرد .... پسرم
:bigkiss:
فرد : سلام مامان ... این کارا چیه .... ولم کن .....
مالی : آخه آخرین بار که دیدمت باهات دعوا کردم بعدشم همه فکر کردیم مردی ....
فرد : اگه اجازه بدید اینجا رو نگه دارم میبخشمتون
و به این راحتی مامان فرد حله
آرسینوس : فردی کتاب من چی شد ؟
فردی : سلامت کو ؟ مثلا من گم شده بودما !!! امشب با خر (خرچال) واست پست میکنم
آرسینوس : اوکی ... سلام خوبی ؟
فردی : بیرون !!!
فرد : رون عزیزم میتونی بیای واسه من اختراعاتم رو امتحان کنی ببینی کدومش بیشتر تاثیرش میمونه
رون :
________________________________
آرسینوس : الو .... فرد ... کجایی الان ؟
فرد : سلام آرسی جون ... من الان تو جزیره های هاوایی هستم ....
خیلی خوش ....
بیب بیب بیب بیب
آرسینوس : الو .... الو .... فرد .... قطع کردی چرا ؟ .... الو .....
چند روز بعد ......
فرد برمیگرده لندن و میره کوچه دیاگون مغازه خودش :
فرد : آخییش بالاخره از اون دلفین های لعنتی راحت شدم و به مغازه خودم اومدم ......
ولی یه برگه اطلاعیه رو شیشه مغازش میبینه :
توجه توجه :
این مغازه به دلیل فوت ناگوار برادر فردی ملقب به خدای آشوب تخته شده حساب میشود
ارادتمند شما : حاجی دارکی (حامی آسلام)
فرد :
چند روز بعد ......
تق تق تق
حاجی دارکی : بیایید تو
فرد : سلام حاجی
حاجی :
فرد خودتی ؟ یا روحته که با من حرف میزنه ؟
هنوز از حلوای خودت واست نگه داشتم میخوای ؟
فرد:
فرد : اومدم حکم باز شدن مغازمو بگیرم
حاجی : ولی من به روح ها نمیتونم اجازه بدم
فرد :
روح چیه بابا من فردی هستم ... با هزار تا مکافات جونم رو از اون دلفین لعنتی نجات داد . حاجی من نمردم
فرد و حاجی که حسابی احساساتی شدن همدیگه رو بغل میکنن
فرد : یه چیزی یادت رفت :
حاجی : آهان آره اجازه نامه
و به خوبی و خوشی فردی به مغازه خودش برمیگرده