بینندگان عزیز برنامه ای که مشاهده می کنید نتیجه یک هفته کار و تلاش شبانه روزی بیش از حدود 2 نفر! غیور جادوگرانی می باشد که شبانه روزی تلاش کرده اند تا اطلاعات شفافی از ستاد های انتخاباتی به شما ارائه بدهند
روز شنبه
سطح شهر (صدای بوق و کلنگ و ماشین و تراکتور و فحش های بی ناموسی اینا میاد)
صدای مته کاری.....
گزارشگر: الو...... بابا صدام نمی رسه.....!
هو مرتیکه یقه رو ول کن!
کرایه نمیدی؟! می کشمت! شپلخ! یوهااااا!
گزارشگر: بابا نمی شد بریم یه جای دیگه خبر تهیه کنیم!
واحد مرکزی خبر: نه! باید در قلب مشکلات جامعه باشه!
گزارشگر: خیله خوب! سه دو یک! سلام بیندگان عزیز با برنامه پرتوی وند در خدمت شما هستیم( دو نفر دس به یقه از پشت گزارشگر رد میشن)
در یک روز آرام و آفتابی... در این هوای دل انگیز(یدونه اتوبوس از جلوی دوربین رد میشه و مدتی تصویر فقط مه پخش می کنه) اهو اهو ... آخ....! امروز می خواییم بریم در سطح شهر و از ستادهای مختلف انتخاباتی گزارش براتون تهیه کنیم! ....(گزارشگر از کادر خارج میشه ولی دوربین پشت سرش نمیاد) قنبر کوشی؟! قنبر؟!
قنبر(فیلم بردار): الان میام بذا ببینم این دعوا چی میشه! تو دوربینو بردار خودت برو منم اومدم!
گزارشگر : ...............!
دوربین فید میشه.....
چند لحظه بعد....
گزارشگر: خوب خوبه! کادرش درسته... ! (گزارشگر میره سمت ستاد! فقط پاهای ملت توی کادره!) : خوب ببیندگان عزیز جلوی ستاد انتخاباتی آقای پاتر هستیم... اینجا خیلی شلوغه! کلی مردم صف کشیدن تا منقل با تجهیزات مجانی که ستاد پخش می کنه بگیرند! با یکی از این دوستان صحبتی می کنیم
گزارشگر: سلام جناب....
: شلام جووون! خوبی؟ ....
گزاشگر: نظرتون درباره آقای پاتر چیه....
: توپه توپه! ایول به ولش.... اشی! پش اون آتیش چی شد؟
: آقا تو هم اهل حالی داداش... بیا یه بشط بژن...
گزارشگر: نه آقا من اینکاره نیستم! ولی چه بوی خوبی داره ....
یدونه پاجرو تمیز مشکی تمیز میاد نگه میداره... پاتر توشه منتظره در ماشینو راننده باز کنه! ولی راننده روی فرمون چشماش خماره خوابش برده!
پاتر: عالیه! واقعا کیفیت مواد آموش حرف نداره! ا جادوگر تی وی(موهاش رو مرتب می کنه) : سلام عزیزم! خوبی؟؟؟
گزارشگر: سلام جناب پاتر!
پاتر: منو هری صدا کن ! بیا بریم داخل!
گزارشگر: داخل؟
پاتر: آره! بیا از داخل ستاد گزارش تهیه کن...!
گزارشگر: ولی آخه بر خلاف اصول امانت داری....
پاتر: بیا بابا می دونم تو هم خسته ای! یه روز کار سخت بیا داخل
گزاشگر: باشه
یک ساعت بعد
پاتر: موفق باشی عزیزم! بازم به ما سر بزن...
گزارشگر: باشه پاتر ژون... خیلی باحایی! ایول....
پاتر: چی یادت نره؟!
گزارشگر: رای ما فقط پاتِی!
========
یکشنبه:
گزارشگر: سلام ببیندگان عژیژ! اهم اهم! یعنی عژیز ! (به خودش فشار میاره!) : عزیز! امیدوارم حالتون خوب باشه! امروز سری به ستاد پرفسور گیلدروی لاکهارت می زنیم! بریم! ......
(دم ستاد ترافیکه! کلی ماشین وایستادن ملت از ماشینا ریختن بیرون, همه جا رقص نوره و سیستم صوتی خفن سرتاسر خیابون ستاد کشید شده)
گزارشگر: ایول!
بلندگو: این شما و این هم دی جی گیلی گیتور! اوپس اوپس اوپس!
گیلدی: من متعلق به همه شومام! قربونت برم! حالا (دوپس دوپس دوپس!)
قنبر: سلطانعلی تو اصلا مرد اینجا می بینی؟!
گزاشگر: صد بار گفتم اسم منو جلوی دوربین نگو ! بگو آریا....!
قنبر: اااا! مگه کد خدا نگفت از این قرتی بازیا در نیاری...!
گزاشگر: سیس! عجب جای خوبیه اینجا! بریم جلو تر!
دوپس دوپس دوپس! دوپس دوپس!
گزاشگر: ببخشید خانم اینجا صف چیه؟!
یه از خانما: اوا خاک عالم شما مردی اینجا چی کار می کنین؟! اینجا صف تنفس مصنوعیه دیگه!
:bigkiss: ... حالا دیگه سوال نکن! برو پسره پررو! اومده دید بزنه!
گزاشگر:
خانم شما داری میری تنفس مصنوعی ! بعدا به من میگی اومدم دید بزنم؟!
خانم: اون گیلی جونه فداش بشم الهی :bigkiss:
تو پسره پررو با اون شلوار کردی! بزنینش!
گزارشگر: ااا....! آخ.... بابا.... آی!
گیلدی: عزیزانم اونجا چه خبره؟!
خانم های توی صف: هیچی......!
گیلدی:... ا جادوگر تی وی!(یه آینه از توی جیبش در میاره و لباش رو توی آینه معاینه می کنه!) : سلام خوش آمدید! بفرمایید داخل ستاد!
گزارشگر: نه یه بار داخل یه ستاد رفتم برای هفت پشتم بسه ! :-?
گیلدی: نه جونم ستاد ما فرق می کنه!
(گیلدی در ستاد رو فقط یدونه پردس یه کم می زنه کنار داخل بیجامه پاتری در جریانه!)
گزارشگر: مااااااااااااااااااااااااااااا
قنبر:
بزن بریم!
یک ساعت بعد
گزارشگر(در حال انجام حرکات موزون)
گیلدی: خوش گذشت ؟ خوب چی یادت نره؟!
گزارشگر: دیش دیس دیس دیش!رای ما فقط گیلدی دی دی دی دی! ایول! دیس دیش قنبر... بزن بریم!
قنبر(در حال هلی کوپتری زدن!) : ایول... بریم توپس دوپس توپس!
========
دوشنبه:
گزارشگر: قنبر دوپس... ایول! (چندتا حرکت رعشه ای گردن) : حاضری؟!
قنبر: دارمت...! برو بریم! سه سه سه سه سه (با ریتیم!) دو دو دو دودو.... حالاااااااااااااااااا...! یک یک یک یک یک ! برووووووووووووووووووو!
گزارشگر: ایوووووووووووول! (یه پرش!) : اهم اهم! بینندگان (یه گردن!) دوپس عزیز! امیدوارم حالتون(یه چرخش!) واه ! ردیف باشه! امروز به ستاد انتخاباتی خانم ونوس خواهیم رفت تا برای شما گزارشی تهیه کنیم! ببندگان عزیز اگه گزارش های دیروز و پریروز رو از دست دادند می تونن با مراجعه به سایت
www.amalegaran.ug از خلاصه گزارش های دیروز و پریروز اطلاع حاصل کنند.....
گزارشگر: حرکت می کنیم ....
جلوی ستاد
گزارشگر: قنبر اساس رو پیاده کن... صب کن ببینم اینجا چه خبره! چه جمعیتی!
قنبر: سلطانعلی اینجا همه مردن! نکنه اشتباهی پیچیدم اومدیم قزوین!
گزارشگر: یه چی میگی ها بیا بریم! ا یکی داره صحبت می کنه.... چه صدای دلنشینی هم داره!
(یه دسته ساحره پرواز کنان از بالای جمعیت رد می شن و روی مردم گل می ریزن!)
(ونوس در بالای یک سکوی بزرگ در میان جمعیتی از پریزاد ها که نقش محافظانش رو بازی می کنند ایستاده و تمام ملت میخ کوب دارن به سکو نگا می کنند! یه عده ساحره هم دارن بین ملت عطر و معجون عشق پخش می کنند!)
قنبر: وای چه عاشقانه
گزارشگر: آخه کلنگ تو اصلا می دونی عشق چیه؟!
ملت: سیسسسسسس! الان شروع به صحبت می کنه
ونوس: من تمام مشکلات شما عزیزان رو حل می کنم... با کمک هم در کنار هم
ملت آه می کشن..
: خیلی زیباست
: چه صدایی....
: چقدر رومانتیک!
گزارشگر: اینجا چرا همچین می کنن؟! قنبر؟ قنبر؟! عجب بابا! این پسره کجا رفت؟! ( از بالای سر ملت یه دسته پروانه حرکت می کنند)
صدای ونوس: در صلح و آرامش و وعاشقانه در کنار هم دست در دست یکدیگر مشکلات رو حل می کنیم!
گزارشگر: جدا دلنشینه برم از نزدیکتر!
صدای ونوس: من امروز به شما گل هدیه می کنم و فردا در کنار هم نتیجه صفا و محبت رو برداشت می کنیم!
(کلی بادکنک قلب توی هوا پخش میشه!)
گزارشگر: الهی!
آقا برو کنار.....
: آخ پامو لگد کردی!
: پرفسور اسنیپ؟! شما هم اینجایین؟!
اسنیپ: سیس.....! معلومه من اینجام! چرا نباشم
: ولی آخه!
اسنیپ: سیس! ونی جون داره حرف می زنه! با اون صدای شبیه اره برقی توی حرفاش نپر!
یه پریزاد: آقا شما نوشیدنی میل ندارین؟!
گزارشگر: ها چی؟!
شما باشی من کل بشکه رو می خورم! :pint: .... آخیش به به... ای وای چرا همچین میشم من... این چی بود....؟ چرا همچی اینقدر پروانه ای هستش! آه ای ژولیت!
صدای ونوس: عزیزان من.... پس همه با هم یک صدا می گیم:
ملت: رای ما ونوس! :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
ونوس: ا ! جی تی وی!! یه لحظه بیا!
گزارشگر: ای جونم! نمی خواد بگی معلومه که بهت رای میدم!
سه شنبه
گزارشگر: آخیش.... هی(آه های عاشقانه) : بلی ببندگان عزیز... چقدر زیباست دیدن روی یار... آه ای قنبر چقدر کله اسموت تو زیباست! همچون آینه ای می ماند که رخ یار را در آن می بینی!
قنبر: هووووووووو! درس صحبت کن! مرتیکه! یواااااااااا! شپلخ! بدبومب!
گزارشگر: بابا چرا می زنی؟! آخ! بیا با عشق ... اوخ! مسائل رو حل کنیم!.........
چند لحظه بعد
گزارشگر: اهم اهم ببیندگان عزیز... الهی!
قنبر:
گزارشگر: نه جان تو اثرش از بین رفته! اهم! بینندگان عزیز امروز می خواهیم به ستاد آقای ویکتور کرام سری بزنیم....! حرکت
چند لحظه بعد جلوی ستاد... ساختمون های ستاد فوق العاده شیک و تمیز... با تیزر ها و پوستر های مرتب...!
دو تا لیموزین میاد ... یه عده لباس شخصی با کراوت و عینک آفتابی پیاده میشن کرام رو می برند داخل ستاد....!
قنبر: د بنجب رفتن تو ! بریم!
گزارشگر: نه جون قنبر من دیگه داخل هیچ ستادی نمیرم! آها صب کن این آقاهه رو فیلم بگیر! آقا چند لحظه...
آقاهه: با منی؟! ها؟
گزارشگر: آره پدر جان بیا جلوی دوربین!( ملت جمع میشن پشت یارو هی شکلک در میارن جلوی دوربین) پدر جان شما دکتر کرام رو دوست داری؟
آقاهه: خیلی به شدت! با تمام وجود! ایشون مرد عملن! رفاه ملی ! اقتصاد نوین ! در سایه عملکرد درخشان و سابقه مدیریتی ایشون ما پیروز میشیم!
گزارشگر: بله بله! جالبه! خوب ببشخید ایشون دکترای ... ها قنبر... چی میگی؟ چرا هی از پشت دوربین شکلک در میاری؟! چی پشتشو نگا کنم!؟ بازم یاد خاطرات قزوین افتادی؟! چیه خوب پشت لباسش زده ستاد انتخابات دکتر کرام...! آقا به هر حال متشکرم!
آقاهه: خواهش می کنم!
گزارشگر: خانم چند لحظه... ا ببخشید شما نه اون همراهتون خوشگلتره!
ا ببخشید نظر شما درباره دکتر کرام چیه!؟
بنده خدا: ایشون خیلی خوب و مهربونن!
گزارشگر: چطور؟!
بنده خدا: برین داخل خودتون می بینین!
گزارشگر: مثل اینکه باید بریم داخل جمع کن بریم تو....
داخل ستاد
کرام با لباس سفید و کراوات و موی مرتب اتو کشیده ایستاده و داره با مردم صحبت می کنه ....
گزارشگر: از جادوگر تی وی اومدیم ها!
کرام(کاملا عادی) : البته می تونم کمکی بهتون بکنم؟(یه لبخند انتخاباتی!)
گزارشگر: آقای دکتر شما دکترای چی دارین؟
کرام: دکترای تخصصی شیک پوشی
گزارشگر: بله البته! خوب اون موقع چرا پس لباس سفید می پوشید
کرام: می دونی دوست عزیز... مردم ما ساده هستند باید با زبون خودشون باهاشون صحبت کرد! منم لباس سفید می پوشم تا بدونن من دکتر کرام هستم! خوشحال هستم!
گزارشگر: آقای دکتر آیا درسته که شما با رشوه رای مردم رو می خرین؟
کرام: مزاح می فرمایید! اینها خودیاری ستاد من برای کمک به مردم عزیز است و اصلا جنبه تبلیغاتی نداره مثلا پسرم اینو ببین(یه پنجاه گالیونی درمیاره میذاره توی جیب قنبر!)
گزارشگر: رشوه به مامور دولت در حین انجام وظیفه؟!
کرام: نه جانم.! این کمکه! مثلا فک کنم این کاملا کمکت کنه! (یه هزار گالیونی می ذاره توی کت گزارشگر! )
گزارشگر: ماااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!
کرام: خوب نظرت درباره من چیه؟
گزارشگر: شما آخرشین آقای دکتر! دستتون شفاست به خدا! رای ما فقط کرام!
پنج شنبه!(علت پریدن چهارشنبه این بوده که روز چهارشنبه عزیزان ما مشغول خوش گذرونی با 1000 گالیون بودند)
گزارشگر: سلام... ببیندگان(خمیازه ) عزیز... خوبین؟... امروز ... قنبر پاشو دوربین رو اقلا روشن کن!
قنبر:
ولمون کن بابا... دیشب گفتم نریم قزوین... گفتی بریم ولایت.. .همه پولا رو هم که توی مبارزه گراپی علیه گیدورا باختیم! بهت گفتم روی گراپی شرط بندی کن اصلا تو مغز گیدورا خوردی انگار...
گزارشگر: پاشو بریم ! کار داریم بابا! سلام ببیندگان عزیز... با یکی دیگه از برنامه های یک هفته با انتخابات در خدمت شما هستیم امروز قرار بود به ستاد انتخاباتی آقای اسنیپ مراجعه کنیم ولی با خبر شدیم در اثر لغزندگی و روغنی بودن خیابان های اطراف ستاد فعلا تا اطلاع ثانوی عبور و مرور ممنوع هستش و ما هم که نمی تویم پیاده بریم! پس تصمیم گرفتیم امروز به ستاد انتخاباتی امپراطور تاریکی بریم و براش شما گزارش تهیه کنیم... قنبر بپر پشت ماشین!
مسیر حرکت به سمت ستاد
گزارشگر: اون چیه؟! ایست بازرسی!؟
ایست بازرسی شماره 345 ستاد امپراطوری: ایست! سیاهی کیستی؟!
گزارشگر: آقا از جادوگر تی وی اومدیم!
مامور : هوووووم... باشه مشکلی نیست... شیشه ضد گلوله و تجهیزات ضد مین دارین؟
گزارشگر: آقا چی؟! ما نمی خواییم بریم ارتش که! اومدیم امپراطور رو ببینیم
مامور به مامور دیگه: چیش! بازم تازه کارا! ... بیا برو آقا
گزارشگر: قربون آقا..... می بینی قنبر جون ! چه کارا که نمی کنن این کاندیداها! ( سسسیشششششت! صدای عبور سریع یه چیزی!) ها؟! اون چی بود؟
بومب! (خیابون روبه رویی می ترکه!)
قنبر: سلطانعلی اینجا کجاست؟! ببینم بازم نقشه رو برعکس گرفتی؟!
گزارشگر: نه جان تو! نگا کن اون تابلوهه زده به سمت ستاد( یه موشک می خوره به تابلو!) ......! یعنی زده بود! به سمت ستاد! مااااااااااااااااا! ( سسسیشششششت! از بالای ماشین یه سفینه رد میشه دو تا سفینه دیگه دارن تعقیبش می کنن!)
گزارشگر: گازشو بگیر بریم سمت ستاد! شاید اونجا امن تر باشه!
کمی جلوتر!
( یه گروه از سربازای امپراطور از خیابون رد میشن و ساختمون رو به رویی رو هدف می گیرن و منفجر می کنن! از توی ساختمون ترکیده یه تانک میاد بیرون یه توپ می زنه سربازا شپلخ میشن! )
گزارشگر:
برنامه های تبلیغاتی این یکی دیگه خیلی واقعیه!
ساختمان ستاد مرکزی امپراطوری... یک تلویزیون بزرگ نصب شده بالاش که امپراطور رو در حال سخنرانی نشون میده.... شکل ساختمون هم شبیه به دژ می مونه ! در همه جا هم درگیری هستش....
تصویر امپراطوری: مبارزه قاطعانه ما با شورشی های عقب مانده نشان از اراده ما داره! ما با شما شفاف هستیم و به صورت شفاف یعنی به این صورت! (از بالای پشت بوم ستاد موشک شلیک میشه!) با مشکلات برخورد می کنیم! بدانید که هیچ چیز سد راه ما نیست و ما برای مردم آمده ایم و همه زیر سایه ما خواهند بود! تصویر فید میشه و یه نوشته بزرگ می نویسه: سایه امپراطور کبیر برای همه شما جا دارد ! امپراطور کبیر...(یه سفینه شورشی آتیش گرفته می خوره به تلویزوین و اونو منفجر می کنه!)
یکی وایستاده دم در ستاد بیسم دستشه!
گزارشگر: بیا بریم سراغ همون!
یارو دم در: مرکز مرکز ! خلبان جنگده شماره 5345 ! مرتیکه بوقی! مگه بهت نگفتم یه جورش شلیک کن که به تلویزوین نخوره! این چندمیه؟! اگه جرات داری بشین زمین! نامرده هر کی فرود نیاد!
گزارشگر: بپر پایین قنبر! ا اینکه لرد ویدر معاون امپراطور!
ویدر(زیر لب): اه جادوگر تی وی!
گزارشگر: شما چیزی گفتین!
ویدر: بله ! گفتم به به تلویزیون! نهاد مردمی و شفاف ساز! نهاد افشاگر! خوش آمدید! لطفا یه کم بیایین جلوتر!
گزاشگر: چرا؟!
ویدر: چونکه.......!
(بومب! ماشین جادوگر تی وی می ترکه!)
ویدر: به این دلیل!
گزاشگر: مااااااا! آقا شما ستاد رو وسط جبهه گذاشتین؟!
ویدر: والا ستاد وسط جبهه نیستش! جبهه بعدش اومد وسط ستاد! می دونین امپراطور مردمی گفتن که شورشی ها رو بکشونیم اینجا تا در حضور مردم قدرت امپراطوری به نمایش گذاشته بشه! تا مردم ببینند امپراطور چقدر برای تامین امنیت و آرامش اونها ثابت قدم هستش! همچین ما شفاف هستیم و همچی رو افشا می کنیم! حق ما همیشه خورده شده.... ببخشید یه لحظه الان میام
!
(ویدر شمشیرش رو در میاره و میره اون سمت خیابون و چند نفر رو شل و پل می کنه و بر میگرده)
گزارشگر:
ویدر: بله می گفتم! .... چرا اینطوری شد قیافت؟ چیزی نبود کله اسموت بودند! عادیه! بله می گفتم ! شفافیت! افشاگری و در نهایت سایه امپراطور مهمه ها! همه باید زیر سایه امپراطور باشن ! جاش زیاده! ا عالی جناب مردمی جوان پسند اومدن!
قنبر: کو؟! من چرا هیچی نمی بینم!
ویدر: اون بالا!
(یه سفینه شیک و تمیز از بالا به صورت عمودی شروع به فرود اومدن می کنه.... یکی از جنگده های خودی بهش برخورد می کنه و می ترکه! سفینه هم آتیش میگیره کج میشه و می یوفته زمین منفجر میشه!)
گزاشگر: مااااااااااااااا!
ویدر: آخیش خیالم راحت شد! همون شماره 5345 بودش!
امپراطور از توی دود میاد بیرون! : اهو اهو....! خلبان این لگن کی بود؟!
ویدر: خوش آمدید قربان فک کنم مردش!
امپراطور: مهم نیستش! اخراجش کن! ا جادوگران تی وی ! بفرمایید داخل ستاد!
گزاشگر: نه قربون شما همینجا راحتیم!
سربازای دور امپراطور اسلحشون رو بازرسی می کنن!
گزاشگر: البته با کمال میل!
چند لحظه بعد خارج ستاد
ویدر: پس امپراطور با شما صحبت کرد!
گزاشگر: بله بله
ویدر: دیدین چقدر مردمی و جوان پسنده!
گزاشگر: بله بله
ویدر: آفرین بچه های گل! حالا برین خونه هاتون یادتون نره !
گزاشگر: ابدا! رای ما فقط امپراطور کبیر!
ویرایش شده توسط امپراطور تاریکی در تاریخ ۱۳۸۴/۴/۱۰ ۱۷:۳۱:۲۳