هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۰۴ جمعه ۴ شهریور ۱۳۸۴

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
دوربین اتاق تاریکی را نشان میدهد که در آن یک صندلی چوبی پیداست.
- درود بر تمام دنیای جادوگری و بر تمام ملت جادوگر و اصیل و پاک زاده!
من... لرد ولدمورت.. سرور تمامی سیاهی ها.. با شما سخنی دارم... ای پاک زاده ها! ای اصیلان! چه نشسته اید؟ چرا به سرور خود نمی پیوندید؟ چرا باید همواره حضور آن ماگل های کثیف را تحمل کنید؟ قدرت میخواهید؟ برتری؟ همه چیز از آن ما سیاه ها است.. چه چیز بالاتر از سیاهی؟
نور سبزی درخشید و صورت بی دماغ ولدمورت پدیدار شد:
- 13 سال! 13 سال در جنگل های آلبانی سرگردانی کشیدم... اما چه چیز مرا زنده نگه داشت؟ قدرت! با جادوی سیاه جاودانه شوید!!


تصویر قطع شد

---
- عالی بود سرورم..
- خیلی خوب.. حالا که جادوگر تی وی در دست ماست. مردم را معطل نکنید. یک سری برنامه های مخصوص اصیل زادگان بگذارید!



---------------------------------------
خارج از رول

از این به بعد اینجا هر کس که میخواد بنویسه یادش نره که در دست مرگخواراست و برنامه ها چه طنز چه غیر طنز باید سیاهی باشه.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۴ ۱۴:۳۹:۱۲

[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۷:۳۴ جمعه ۴ شهریور ۱۳۸۴

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
دوستان عزيز به عنوان ناظر ميگم
بهتره جاي مرگخوار بازي به برنامه هاي مفرح بپردازيد
با تشكر نظارت تشهر لندن
كرام


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۳:۳۰ جمعه ۴ شهریور ۱۳۸۴

لارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
از خانه ريدلها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
لارا بدون اينكه وقتو تلف كنه به سرعت به طرف اتاقي حركت كرد...
اون ميدونست دقيقا چي ميخواد...لرد بارها بهش گفته بود كه اين ماموريت خيلي مهمه و بايد همشون كاملا دقت كنن...
.صداي مرگخوارا رو از بيرون ميشنيد.....
با خودش ميگه:واي....ظاهرا سايه هاي شارزاس دارن شامشونو ميخورن....
لارا به لحظه آخر فكر ميكرد...لحظه اي كه اين ماموريت انجام بشه ...
دلش ميخواست قيافه همه سفيدا رو مجسم كنه...ولي وقت نداشت...
لارا به سرعت وارد اتاقي شد...دراكو اونجا منتظرش بود...
لارا:خوب دراكو تقريبا تموم شد...شارزاس و بلا دارن كلك بقيه شونو ميكنن....
دراكو:خوب پس بهتره ما هم كارو تموم كنيم.....ولي قبل از تموم شدن جمله دراكو در به شدت باز ميشه و چند نفر به طرفشون حمله ميكنن....لارا و دراكو پشت سر هم ورد ميخونن....نفر اول روي هوا بلند ميشه و بعد از اينكه به سرعت دور خودش ميچرخه به طرف ديوار روبرو پرت ميشه......سه نفر بيهوش روي زمين ميفتن...
دراكو:لارا وقتتو تلف نكن...بكششون...
و لارا دستور دراكو رو انجام ميده....
هر دو بي توجه به اجساد سر راهشون به طرف گوشه اتاق ميرن...
ميدونستن چيزي كه ميخوان اونجاس.......
شارزاس با عجله وارد اتاق ميشه.....زود باشين...ارباب تشريف آوردن...
لارا با عجله دوربيني رو كه روبروش قرار داره بر ميداره....
دراكو:خيلي دلم ميخواد بدونم لرد چي ميخوان بگن...يا نه بيشتر دلم ميخواد قيافه سفيدايي رو كه لردو تو صفحه تلوزيون ميبينن ببينم....
سه مرگخوار در حاليكه دور بينو حمل ميكنن وارد اتاق كناري ميشن...دوربينو روي زمين ميذارن و هر سه در مقابل اربابشون زانو ميزنن....
لرد سياه:خوب.....پس تموم شد؟زود حاضرش كنين...بيصبرانه منتظرم با جادوگرا حرف بزنم...لرد سياه براشون حرفاي زيادي داره.....
لارا و دراكو و شارزاس دوربينو آماده ميكنن و مثل همه با كنجكاوي منتظر حرفاي لرد سياه ميمونن.............


تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۳:۰۲ جمعه ۴ شهریور ۱۳۸۴

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
تمام راهروها و سالنهارا خون و اجساد نیمه زنده و بیجان پوشانده بود...صدای ناله درسرار راهرو بگوش میرسید و هنوز صدای دراکو ولارا شنیده میشد که داشتند طلسم اجرا میکردند...درراهرو هیچ موجود زنده ای بچشم نمیخورد وگرنه همه شاهد صحنه عجیبی میشدند...هیبتی سرخ پوش درحال نزدیک شدن به راه پله بود،پشت سرش موجی سیاه و تیره درحال حرکت و موج زدن بود وازروی هرجسدی که رد میشد بزرگتر و نیرومندتر میشد...شارزاس با آرامش ازمیان اجساد رد میشد و لبخند میزد...اوحالا قویتر شده بود وشرورتر و برق چشمان سرخش قویتر و ترسناکتر شده بود...سایه هایش از هیبت یک سایه معمولی فراتر رفته بودند و شکل هیولاهای تاریکی رابخود گرفته بودند...صدای ناله ای از کنارپایش توجهش رابخود جلب کرد...مردی مجروح روی زمین افتاده بود و ناله میکرد،شارزاش برروی او خم شد:
-تو اصیل زاده ای یا دورگه؟
-تو کی هستی؟
-به سئوالم جواب بده تا آرام شوی!!!
-من...ماگل زاده ام...تو...
مرد مجروح نتوانست کلماتش را ادامه بدهد چون شارزاش با کمال خونسردی چوبدستی اش رابیرون آورد و روی سرمرد گذاشت:
-اگر اصالت داشتی میکشتمت ولی باید عذاب بکشی و بعدبمیری!!!
شارزاش چشمانش رابست و نفرینی متفاوت و عجیب را اجرا کرد:
-فایروس تیاتوس
ناگهان شعله های آتش تمام وجود مرد رادربر گرفت و مرد داد کشید...شعله ها توان حرکت رااز او گرفته بودند و او نمیتوانست تکان بخورد وفقط داشت فریاد میکشید...شارزاس لبخندی زد و چوبدستی را تکان داد ناگهان شعله های سوزان مبدل به خنجرهای تیز وبرنده شدند و به تمام بدن مرد فرو رفتند...مرد درخونش غوطه ور شده بود و سایه لحظه به لحظه نزدیکتر میشد:
-برای توست!!!
سایه به آرامی جلو خزید و به دادوفریادهای مرد پایان داد:
-لذت بخش است...
شارزاس خندید و چشمش به دری افتاد که نیمه باز بود:
-موشهای کوچولو...
کلاهخودش راروی سرش گذاشت و چوبدستی بدست بطرف زیرزمین براه افتاد...معلوم بود عده ای بتازگی به آنجا رفته اند...شارزاس هوارا بوکشید بوی انسان میامد...دوباره لبخندی زد و خودش رانامرئی کرد و به آرامی از پله ها پائین رفت...
-زودباش باید زودتر پرواز کند!
-هولم نکن...بذار ببینم چی نوشتم!
-زودباش،وزیرباید از حمله مطلع شود...
-بذار کارم را بکنم!
سه نفر داشتند با عجله چیزی راروی کاغذ مینوشتند و یک جغد منتظر بود تا نوشته رابه وزارت خانه ببرد:
-خوشمزه ها...
شارزاس با شوق چوبدستی را بیرون آورد و بطرف آنها گرفت:
-الیوتاسا...
تمام انباری در تاریکی مطلق فرورفت و فقط نوری سرخ تمام زمین را روشن میکرد...شارزاس روی پله ها نشست و به آنها خیره شد...آنها ترسیده بودند و باهراس اینور و آنور میدویدند ولی خبرنداشتند که سایه های خودشان درحال تبدیل به هیولاهای آدمخوار هستند:
-من کار دارم...خودشان کارشان را بلد هستند!
شارزاس به آرامی انباری را ترک کرددرحالی که صدای فریاد وحشتزده آن سه نفر بدرقه اش میکرد.
طبقه بالا جنگی حسابی در جریان بود و دراکو بشدت مبارزه میکرد و خیلی هاراهم کشته بود:
-یک نبرد حسابی حال آدم را جا میاورد!
گوشه اتاق 5نفر ایستاده بودند و میجنگیدند....لارا خواست بطرف آنها برود ولی ناگهان چندین سایه در دیوار بیرون زدند و آنها در به درون دیوار کشیدند:
-تصور میکنم خودمان باید فیلمبرداری کنیم؟همه که مرده اند!
لارا برگشت و شارزاس را پشت سرش دید:
-خوش آمدی!
-میدانم!!!
شارزاس نگاه بی تفاوتی به مرده ها کرد و بعد سایه هایش راب طرف آنها فرستاد:
-دستور لرد واضح است...درست بهش عمل کنید!!!
-تو کجا میروی؟
-ماموریت خاصی به عهده من گذاشته شده...میروم انجامش بدهم!!!
شارزاس بیرون رفت درحالی که صدای اواداکداورا و کروشیو بدرقه اش میکرد


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲:۲۵ جمعه ۴ شهریور ۱۳۸۴

میراندا لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ جمعه ۳ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۵۶ یکشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۴
از چه می دونم ... ولی تا چند وقت پیش آزکابان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 22
آفلاین
بلا .دراکو .شارزاس و لارا به طبقه ی بالایی میرن صدای فریاد از همه جای ساختمان به گوش می رسه از اولین کریدور که گذشتند دو نفر رو می بینند که با عجله سعی میکنن راهی برای فرار پیدا کنند
دراکو چوب دستیشو به طرف یکی از اونا می گیره و میگه:کراسیو
مرد از شدت درد فریاد میزنه و روی زمین می افته .بعد بلا دومین نفر را که سعی میکرده فرار کنه با چوب دستی نشانه میگیره و میگه :آواداکداورا
نور سبزی از چوب دستیه اون خارج میشه به مرد برخورد می کنه و اون روی زمین می افته .بعد از اینکه شازاس مرد اول را میکشه دوباره در کریدور شروع به دویدن میکنن .به طبقه ی دوم میرسن جمعیت زیادی اونجا بود ...
دراکو:هر کسی سر راهتون بود بکشین ...
در چند دقیقه ی بعد نور سبز همه فضا را پر کرده بود. و اجساد زیادی روی زمین دیده میشد ..
سپس..


Power is the most important thing in my life


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱:۵۱ جمعه ۴ شهریور ۱۳۸۴

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
خارج از اداره پخش جادوگر تی وی
چهار نفر پست در وایستادن و در حال بررسی اطراف هستن و مامور جلوی در مشغول چک کردن کارمندای شبکس که دارن وارد میشن و کارهاشون رو چک میکنه !
دراکو و شارزاس و لارا در حال بحث کردن هستن !
دراکو : بچه ها اماده اید بعد از یه چند روز میخوام یه حال دیگه کنیم ! چه خون ریزيه عالیه !
لارا : عالیه ! من میمیرم برای کشتن این سفیدا !
دراکو : شارزاس تو برو ! میدونی که باید چی کار کنی ؟نباید بکشیش , به دردمون میخوره , باید نقشه لرد رو درست انجام بدیما !
شارزاس : باشه میدونم ! من رفتم شمام اماده باشید !
شارازس به سمت مامور کنترل میره و یه کارت نشون میده و ماموره اونو چک میکنه و بعد مشغول بحث میشن بعد از دو دقیقه هر دو به سمت داخل شبکه میرن .
لارا : حالا وقتشه ! بریم دارکو !
هر دو به سنت داخل شبکه میرن و هیچ ماموری اونجا نیست و راحت وارد میشن و چوبدستهاشونو اماده میکنن و به ده تا از مرگخوارا هم اعلام میکنن که وارد شن و همگی وارد میشن به سرعت وارد سالن میشن .
دراکو : کراب ! شاهزاده شما برید طبقه سوم ! دارک تو هم با شاهزاده و سه نفر دیگه طبقه چهارم ! اینیگو تو هم با سام و چهار نفر دیگه طبقه پنجمو داشته باشید ! درست پنج دقیقه دیگه نشانی که لرد بهتون داده به شما اعلام حمله رو میکنه و بعد اینجا رو زير و رو میکنید ! بريد ! هدفی که داریم یادتون نره ! ما از اینجا یه چیز بیشتر نمی خوایم !
همگی به جاهای مخصوص خودشون میرن و شارزاس هم سر میرسه .
شارزاس : بیهوشش کردم ! حالا چی کارش کنم !؟
لارا : همون جا که قرار بود مخفیش کنی بذار باشه ! بهش نیاز داریم تا بتونیم نقشمون رو تموم کنیم !
دراکو و لارا و شارزاس اماده میشن و بعد از لحظاتی نشانی که لرد سیاه به اونا داده اجازه حمله رو میده !
در یک لحظه تمام سالنها به لرزه در میاد و حمله اغاز میشه !
شارزاس محکم در رو با پا باز میکنه و وارد میشن و سه نفر رو میبینن که در حال صحبت هستن .
- اکساندیو !!!!
یکی از مردها به شدت پرتاب میشه و به قفسه ها میخوره . دونفر دیگه که کاملا گیج شده بودن قبل از اینکه بتونن چوب دستیشونو در بیارن در کمال بهت و حیرت خشکشون میزنه !
دراکو : عالی بود بچه ها حالا بریم تو اتاقا ! فقط یادتون نره که ما چی می خوایم از اینجا ! مواظب خودتون باشید !
در همین لحظه یکی از در وارد میشه . اون بلاتريکسه !
لارا : بلا کجا بودی؟
بلا : منتظر بودم کسی جلومو بگیره جلوی در ولی کسی نبود !
دراکو : میخواستی اجازه بگیری؟؟؟؟
لارا : بهتره بیخیال شیم کلی کار داریم !
در دیگه ای باز میشه و فریادهایی از سرتاسر طبقه ها به گوش میرسه و جادوگر تی وی مورد حمله مرگخوارا قرار گرفته بود !!



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ پنجشنبه ۳ شهریور ۱۳۸۴

پروفسور اسپراوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۳ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۰ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۸۴
از تو لباسم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 20
آفلاین
جادوگر تی وی !
ديديديديديدی دی دی ديديديديد دی
گزارش ويژه !

خبرنگار : سلام بينندگان عزيز امروز من اومده بودم اينجا تا از يک کار... خانه ... پ...تيل ...س...ازی ( نفس نفس زنان )‌ گزارش تهيه ... کنم ... که شاهد حمله مرگ ... خورا بوديم .... حالا مرگ خورا رفتن و سه تن کشته و پنج تن زخمی و هفت تن مجروح از اين سانحه به جا موندن ... حالا ما ... با چند ت...ن ( همچنان نفس نفس زنان )‌ از افراد جان سالم به در برده گزارش تهيه کرديم ... با هم ببينيم !
خبرنگار : سلام آقا می شه واقعه رو شرح بدين !
يارو : اره عزيز من چرا نمی شه !
خبرنگار : پس لطفا توضيح بدين مفيد و مختصر برای ببينندگان .
يارو : اوکی داداش ... آقا ما اينجا داشتيم سگ دور می زديم دور خيابونا تا بلکه يه خطی ای چيزی مارو سوار کنه بريم پيش عهد و ايال ... آقا همين جور که ما داشتيم سگ دور می زديم به قول مشتی صفر ...آقا يه هو يه تيو تا کمری ...
خبرنگار : ... کامری !
يارو : همون دادش ما تو محل می گيم تو يو تا کمری ... خلاصه آقا يه تويوتا کمری که آهنگ دی جی نمی دونم چی چی ... اسمش يادم نمی مونه لامصبو ...
خبرنگار :‌آقا جون سريع تر ... وقتمون کمه !!
يارو : ده نمی زاری بگم که ... تويوتا ا آهنگو زياد کرده اومد اينجا يه تيکاف کشيد و خلاصه اين عقب ماشينش خورد به اين تير که اوفتاده اينجا ... ژاقا تير هم افتاد رو نوک انگشای پای ما ... خلاصه ما هم ...
خبرنگار : آقای عزيز در مورد حمله مرگ خورا و بازگشت ودمورت توضيح بدين ...
يارو : آها ولدی رو می گی ؟ ... ما از بچه گی با هم دوس بوديم اون درسش خوب بود تو مدرسه من بد بود آقا خلاصه اون درسشو خوندم الان هم بورسيه گرفته رفته بنگلادش داره درس می خونه ... وايسا بينم ... مگه برگشته ؟ ... ای نامرد ... زود باش شومارشو بده به من يه سه چهار قرون به ممن بدهکاره ...
خبرنگار : ( زير لب ) : برو بابا حال نداريم ... خب دوستان گزارش به پايان رسيد... ه
يارو : صب کنم بينيم ... مگه می زارم به همين راحتی ها بری !.... زود باش شماره موبايل ولدی رو بده ...
خبرنگار : دوستان خدا نگهدار ... تا برنامه ...
يارو : نه آقا فيلم بردار صب کن نه اون دکمه رو نزن ...
««««««««::::»»»»»»»»
بنامه قطع می شه تيتراژ مياد بالا !


hede of haffelpoff house

تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
جملات روی صفحه می یاد

رای بیشتر وزیر قوی تر
هر رای یک انتخاب !!
با شرکت در انتخابات مشت محکمی بر دهان برندگان گیس میزنیم

* همراه با جملات گروه سرودخوهران عجیب می خوانند :
اگر رای تو( این کلمه رو تند بخونید) مث نون ، تو روغن بگیرد ...... به زیر آوری مشت مستکبران را ـــــ دین دین دیدی دی دین
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

مجری : سلام بر جادوگر و جادوگرانی ... سلامی به گرمی آتش جام آتش ..... ــ سلام ببینندگان عزیز همون طور که خودتون می دونید امروز 12 تیر ماه روز همبسگی جادوگران است چون با هر رای مشت محکمی بر دهان مستکبران و برندگان گیس می زنید و با انتخاب وزیر لایق توانایی پژوهشی خود را به دیگران نشان خواهیم داد ارتباطی با مسجد الاصحابول حاجی یکی از حوضه های رای گیری در مرکزسایت بر قرار کردیم ... سلام آقای نورممد چه خبر از شور و حال مردم ؟ در تب و تاب انتخابات ؟
نور ممد : من هم سلام بر شما و ببینندگان محترم دارم ... همون طور که می بینید در حالی که 13 ساعت به شروع کار حوضه های اخذ رای مانده است جادوگران با بچه های شیر خواره خود در صف های طویل منتظرند ا با رای خود اراده ی ملی را به رخ ماگل ها بکشند !!! خب این کودک که مشاهدهع یم کنین 3 سالشه ورای اولی هستش به همره پدر و مادرش اومده که رای بده سلام آقا کوچولو!!!
کودک : حرف دهنت رو بفهم ... خوبه من بهت بگم عمو کوچولو تا آبروت بره ؟
نور ممد : خب بابا ... شما بره چی اومدین رای بدین ؟ چه شوقی داشتین ؟ وصف کنین بره ببینندگان!
کودک : والا چی بگم این هاگواتز گیزر داد گفت اگه شناسنامتون مهر نداشته باشه برای سال بعد ثبت نام نمی کنیم من هم از روی ناچاری ...
کودک : کجا می ری بابا ... صب کن دارم حرف می زنم
نور ممد :بله همون طور که می بینید در کنار ساحره ای هستیم که همراه با نوزاد خود به حوضه آمده اند ا با رای خود ... بله دوستان اشاره می کنن وقت کمه ... خب سلام خانوم برای چی به اینجا اومده اید ؟
ساحره : باز از اون حرفا زدی ها !!! مگه داری با بچه دوساله صحبت می کنی مسخره واسه رای دادن اومدم دیگه مگه کوری ؟
نورممد : اهوم اهوم ... نه نه من معظرت می خوام
ساحره : خب حالا زود تر بگو اون کارگردان 3 گالیون داده تا من بیام اینجا 4 ثانیه حرف بزنم ... نه دو ساعت !!
نورممد : خب شما با این بچه کوچیک سختتون نیست که اومدین تا رای بدین ؟
ساحره : گفتی داغم تازه شد ... بابا من داشتم می رفتم باسه بچم شیر خشک بخرم یه دفه این کارگردان سیریشتون اومد گیزر داد که حتما باید بیای وایسی تو صف ...
مجری : اهم اهم اهم .... قی ای ایای ایش دیدیش( البته این صدا دم دستگاه بود) ... خب مثل این که ارتباطمون قطع شد خب مثل این که یه تماس تلفنی داریم بله بفرمایید ؟!
جادوگر : سلام ... خاک بر سر من ... خاک بر سر تو
مجری : بله ؟؟؟؟!!!!!؟؟؟؟
جادوگر : من الان تو خونمون دارم از پنجره یکی از حوضه های خیلی بزرگ رو نگاه می کنم ... حتی یه نفر هم نیومده رای بده
مجری : شما چه قدر صداتون آشناس !! من تو ماهواره نشنیدم ؟
جادوگر : بله ؟؟ مگه اون جا ماهواره نیست ؟
مجری : نه اینجا جادوگر تی ویه
ارتباط !! : بــــــــــــــــــــــوق
مجری : خب ... ملاحظه فرمودین ... مل جادوگر با عظمی راسخ ... چی ؟ ... خب دوستان اشاره می کنن وقت کمه تا دورودی بعد بدرود !!!


شک نکن!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۰:۱۰ جمعه ۱۰ تیر ۱۳۸۴

ونوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹
از کاخ المپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 385
آفلاین
مجری :برنامه ی دیدگاه برای طرح سوالات شما بینندگان عزیز
هم اکنون ما یک سری سوالات رو که برای بیشتر مردم مطرح بود گرد اوری کردیم و از تمام کاندیداها خواهش مندیم که بیان و به اونا جواب بدن تا مردم از گمراهی در بیان
__


1: اگر وزیر شید مهمترین برنامتون چیه؟ و چگونه تضمین میدید که عضو فعالی باشید؟
مهمترین برنامه ی راه اندازی ویزنگاموته که اولین بار پیشنهاد خودم بود و ظاهرا بقیه کاندیداها ازش خوششون اومد...
عضو فعال می تونه دو نوع باشه!
نوع اول هر بار که میاد سایت به ترتیب تو همه ی تاپیک ها بدون ایده پست می زنه که فقط بگه من هستم!
نوع دوم هر روز به سایت سر میزنه و ساعت ها توش می گرده و همیشه از همه ی اخبار با خبره!
اگه منظورتون عضو فعال نوع اوله من هیچ تضمینی نمی کنم!
و در مورد نوع دوم فکر می کنم که احتیاجی به تضمین دادن نیست!عادت ها قدیمی رو به سختی میشه ترک کرد!

2:موضع شما در برابر ولدمورت چیه؟ ( اون رو قبول میکنید یا رد ؟ آیا دست دوستی به سویش دراز میکنید یا تمام تلاشتون رو برای نابودی اون به کار میگیرید , نظرتون درمورد اختلافات جدید ارتش سیاه و موضع گیری ولدمورت و امپراطور چیه )
این جور چیز ها مربوط به روله و اصلا خوشم نمیاد جلوشو بگیرم!ولی تاکید می کنم که وزیر بی طرف می مونه و قاطی این جور چیز ها نمی شه!

3: با امثال گیلدی ها چه میکنید؟( افرادی که سلامت جامعه (سایت) رو به خطر میندازن , افراد چشم ناپاک { گیلدی جان ناراحت نشی ها به قول خودت شوخو میکنم})
من از اول گفتم و حالا هم می گم!ریشه ی بی ناموسی رو می خشکونم!شوخی هم ندارم!

4:مجوز برای فعالیت خوبه یا بد ( باید باشه یا نه , و کلا آزادی رو تا چه حد قبول دارید )
تا وقتی که باعث ایجاد ترافیک در فروم نشه و صدمه ای به رول نزنه خیلی هم خوبه!

5: برای جوانان ( اعضای تازه وارد) چه برنامه هایی دارید؟( آیا دست اونا رو برای راه افتادن میگیرید)
اعضای تازه وارد اگه ساحره باشند در آداس همیشه به رویشان بازه!آداسی ها دستشونو می گیرند!اینو تضمین می کنم!
اگه هم جادوگر باشند کار زیادی از دست من برنمیاد مگه این که شغلی براشون تو وزارت خونه در نظر بگیرم و بهشون میدون بدم!
این که تو سایت جا بیفتند یا نه دیگه دست خودشونه!

6 :اعطای نشان مرلین که از جانب بعضی ها مطرح شده رو چه جوری میبینید؟ آیا در برنامه هاتون قرار داره یا نه؟
این طرح خودم بود و جزو اولین برنامه هامه!مدال هاشم تقریبا حاضره!اگه وزیر نشدم خوشحال می شم که بدمشون به نفر منتخب!

7: در مورد کمیته ی تحمیل توضیح بدید , آیا با اونا همکاری میکنید یا کار شما از اونا جداست
اگه باعث میشه سر پاتر گرم بشه و دیگه گیزر نده با کمال میل همکاری می کنم!
کلا من با هر چیزی که فکر می کنم به نفع سایته و باعث پیشرفتش می شه موافقم!

8: برای اقلیت ها ( دارن شان و لرد حلقه و از این حرفا) چقدر ارزش قائلید؟ آیا اونها اصلا نقشی در این وزارت دارن؟
من تو ویزنگاموت جایی رو برای همه ی اقلیت های سایت در نظر گرفتم!از گروه خاکستری و گلگلی تا اشباح و شبح واره ها!

9: برای ایجاد اشتغال (پا گیری رول سایت) چه برنامه هایی دارین؟ چرا در گذشته این برنا مه ها رو اجرا نکردین؟
فکر می کنم جوابتون در موسسه ی کاریابی هست!یه زمانی خیال داشتم مشاغل رو در سایت تخصصی کنم!ولی چون اون موقع سرم واقعا شلوغ بود و مسئولیتی هم در سایت نداشتم...مجبور شدم موسسه رو به طور موقت کنار بزارم!اگه وزیر شدم به فرم های پر شده رسیدگی میشه!

10: معاون اولتون رو بر چه اساسی انتخاب میکنید
من سعی می کنم معاون اولم کسی باشه که بیشترین نظر مخالف رو با من داره...این طوری در جامعه تعادل به وجود میاد...و به خواسته های همه رسیدگی میشه!




1:دیدگاه شما در مورد ورد سازی و اظهارات اخیر آژانس بین الملی وردهای جادویی که ما رو محکوم کردن چیه؟( محکوم شدیم که وردهای کشنده برای اهداف شوم تولید میکنیم و صلح جهانی در خطره)
برای من صلح از هر چیزی در جهان مهمتره!تا وقتی که میشه با چماغ زد تو سر هم و همدیگه رو کشت چه احتیاجی به ورد های کشنده دارید؟

2:نیرو های نوشابه ای یا امثال آن در وزارت شما وجود دارن؟
نه!من همشونو مرخص می کنم و در جاهای دیگه ی وزارت خونه بهشون کار میدم!دیگه زمان استفاده از زور سر اومده!من عاشق آزادیم و دوست دارم همه احساسش کنند!

3: جن های خونگی حق آزادی دارن یا نه ؟ ( با دقت جواب بدین )
این تصمیم رو باید خودشون بگیرند!
اون هایی که دوست دارند آزاد بشند وزارت خونه حمایتشون می کنه و برای صاحبانشون به جای جن شیشه نوشابه ای می فرسته!(گفتم که برای شیشه نوشابه ای ها کار هست! )
اون هایی هم که نمی خوان آزاد بشند دست ما نیست!
معنی آزادی اینه که حق انتخاب رو به خودشون بدیم!

4: با مسئله ی زن ذلیلی چطور برخورد میکنید
سعی می کنیم همون طور که جلوی مردسالاری رو گرفتیم جلوی زن ذلیلی رو هم بگیریم!
به نظر من زز ها آبروی هر چی جادوگره رو بردن!

4: در مورد ورزش قهرمانی چه برنامه ای داربد؟( تیم کوئیدیچ انگلاستان جایگاهی بین تیم های بر تر نداره)
از ورزش ها من فقط کوهپیمایی رو دوست دارم!تا حالا دو سه بار بیشتر برای دیدن کوییدیچ نرفتم!
تظاهر هم نمی کنم!
ولی چون این ورزش مورد علاقه ی اکثریته...من توش دخالتی نمی کنم و کار رو به کاردانش می سپرم!




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۳:۵۹ جمعه ۱۰ تیر ۱۳۸۴

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
بینندگان عزیز برنامه ای که مشاهده می کنید نتیجه یک هفته کار و تلاش شبانه روزی بیش از حدود 2 نفر! غیور جادوگرانی می باشد که شبانه روزی تلاش کرده اند تا اطلاعات شفافی از ستاد های انتخاباتی به شما ارائه بدهند

روز شنبه

سطح شهر (صدای بوق و کلنگ و ماشین و تراکتور و فحش های بی ناموسی اینا میاد)
صدای مته کاری.....
گزارشگر: الو...... بابا صدام نمی رسه.....!
هو مرتیکه یقه رو ول کن!
کرایه نمیدی؟! می کشمت! شپلخ! یوهااااا!

گزارشگر: بابا نمی شد بریم یه جای دیگه خبر تهیه کنیم!
واحد مرکزی خبر: نه! باید در قلب مشکلات جامعه باشه!
گزارشگر: خیله خوب! سه دو یک! سلام بیندگان عزیز با برنامه پرتوی وند در خدمت شما هستیم( دو نفر دس به یقه از پشت گزارشگر رد میشن)
در یک روز آرام و آفتابی... در این هوای دل انگیز(یدونه اتوبوس از جلوی دوربین رد میشه و مدتی تصویر فقط مه پخش می کنه) اهو اهو ... آخ....! امروز می خواییم بریم در سطح شهر و از ستادهای مختلف انتخاباتی گزارش براتون تهیه کنیم! ....(گزارشگر از کادر خارج میشه ولی دوربین پشت سرش نمیاد) قنبر کوشی؟! قنبر؟!
قنبر(فیلم بردار): الان میام بذا ببینم این دعوا چی میشه! تو دوربینو بردار خودت برو منم اومدم!
گزارشگر : ...............!
دوربین فید میشه.....

چند لحظه بعد....
گزارشگر: خوب خوبه! کادرش درسته... ! (گزارشگر میره سمت ستاد! فقط پاهای ملت توی کادره!) : خوب ببیندگان عزیز جلوی ستاد انتخاباتی آقای پاتر هستیم... اینجا خیلی شلوغه! کلی مردم صف کشیدن تا منقل با تجهیزات مجانی که ستاد پخش می کنه بگیرند! با یکی از این دوستان صحبتی می کنیم
گزارشگر: سلام جناب....
: شلام جووون! خوبی؟ ....
گزاشگر: نظرتون درباره آقای پاتر چیه....
: توپه توپه! ایول به ولش.... اشی! پش اون آتیش چی شد؟
: آقا تو هم اهل حالی داداش... بیا یه بشط بژن...
گزارشگر: نه آقا من اینکاره نیستم! ولی چه بوی خوبی داره ....
یدونه پاجرو تمیز مشکی تمیز میاد نگه میداره... پاتر توشه منتظره در ماشینو راننده باز کنه! ولی راننده روی فرمون چشماش خماره خوابش برده!
پاتر: عالیه! واقعا کیفیت مواد آموش حرف نداره! ا جادوگر تی وی(موهاش رو مرتب می کنه) : سلام عزیزم! خوبی؟؟؟
گزارشگر: سلام جناب پاتر!
پاتر: منو هری صدا کن ! بیا بریم داخل!
گزارشگر: داخل؟
پاتر: آره! بیا از داخل ستاد گزارش تهیه کن...!
گزارشگر: ولی آخه بر خلاف اصول امانت داری....
پاتر: بیا بابا می دونم تو هم خسته ای! یه روز کار سخت بیا داخل
گزاشگر: باشه
یک ساعت بعد
پاتر: موفق باشی عزیزم! بازم به ما سر بزن...
گزارشگر: باشه پاتر ژون... خیلی باحایی! ایول....
پاتر: چی یادت نره؟!
گزارشگر: رای ما فقط پاتِی!
========
یکشنبه:

گزارشگر: سلام ببیندگان عژیژ! اهم اهم! یعنی عژیز ! (به خودش فشار میاره!) : عزیز! امیدوارم حالتون خوب باشه! امروز سری به ستاد پرفسور گیلدروی لاکهارت می زنیم! بریم! ......
(دم ستاد ترافیکه! کلی ماشین وایستادن ملت از ماشینا ریختن بیرون, همه جا رقص نوره و سیستم صوتی خفن سرتاسر خیابون ستاد کشید شده)
گزارشگر: ایول!
بلندگو: این شما و این هم دی جی گیلی گیتور! اوپس اوپس اوپس!
گیلدی: من متعلق به همه شومام! قربونت برم! حالا (دوپس دوپس دوپس!)
قنبر: سلطانعلی تو اصلا مرد اینجا می بینی؟!
گزاشگر: صد بار گفتم اسم منو جلوی دوربین نگو ! بگو آریا....!
قنبر: اااا! مگه کد خدا نگفت از این قرتی بازیا در نیاری...!
گزاشگر: سیس! عجب جای خوبیه اینجا! بریم جلو تر!
دوپس دوپس دوپس! دوپس دوپس!
گزاشگر: ببخشید خانم اینجا صف چیه؟!
یه از خانما: اوا خاک عالم شما مردی اینجا چی کار می کنین؟! اینجا صف تنفس مصنوعیه دیگه! :bigkiss: ... حالا دیگه سوال نکن! برو پسره پررو! اومده دید بزنه!
گزاشگر: خانم شما داری میری تنفس مصنوعی ! بعدا به من میگی اومدم دید بزنم؟!
خانم: اون گیلی جونه فداش بشم الهی :bigkiss: تو پسره پررو با اون شلوار کردی! بزنینش!
گزارشگر: ااا....! آخ.... بابا.... آی!
گیلدی: عزیزانم اونجا چه خبره؟!
خانم های توی صف: هیچی......!
گیلدی:... ا جادوگر تی وی!(یه آینه از توی جیبش در میاره و لباش رو توی آینه معاینه می کنه!) : سلام خوش آمدید! بفرمایید داخل ستاد!
گزارشگر: نه یه بار داخل یه ستاد رفتم برای هفت پشتم بسه ! :-?
گیلدی: نه جونم ستاد ما فرق می کنه! (گیلدی در ستاد رو فقط یدونه پردس یه کم می زنه کنار داخل بیجامه پاتری در جریانه!)
گزارشگر: مااااااااااااااااااااااااااااا
قنبر: بزن بریم!
یک ساعت بعد
گزارشگر(در حال انجام حرکات موزون)
گیلدی: خوش گذشت ؟ خوب چی یادت نره؟!
گزارشگر: دیش دیس دیس دیش!رای ما فقط گیلدی دی دی دی دی! ایول! دیس دیش قنبر... بزن بریم!
قنبر(در حال هلی کوپتری زدن!) : ایول... بریم توپس دوپس توپس!
========

دوشنبه:

گزارشگر: قنبر دوپس... ایول! (چندتا حرکت رعشه ای گردن) : حاضری؟!
قنبر: دارمت...! برو بریم! سه سه سه سه سه (با ریتیم!) دو دو دو دودو.... حالاااااااااااااااااا...! یک یک یک یک یک ! برووووووووووووووووووو!
گزارشگر: ایوووووووووووول! (یه پرش!) : اهم اهم! بینندگان (یه گردن!) دوپس عزیز! امیدوارم حالتون(یه چرخش!) واه ! ردیف باشه! امروز به ستاد انتخاباتی خانم ونوس خواهیم رفت تا برای شما گزارشی تهیه کنیم! ببندگان عزیز اگه گزارش های دیروز و پریروز رو از دست دادند می تونن با مراجعه به سایت www.amalegaran.ug از خلاصه گزارش های دیروز و پریروز اطلاع حاصل کنند.....
گزارشگر: حرکت می کنیم ....
جلوی ستاد
گزارشگر: قنبر اساس رو پیاده کن... صب کن ببینم اینجا چه خبره! چه جمعیتی!
قنبر: سلطانعلی اینجا همه مردن! نکنه اشتباهی پیچیدم اومدیم قزوین!
گزارشگر: یه چی میگی ها بیا بریم! ا یکی داره صحبت می کنه.... چه صدای دلنشینی هم داره!
(یه دسته ساحره پرواز کنان از بالای جمعیت رد می شن و روی مردم گل می ریزن!)
(ونوس در بالای یک سکوی بزرگ در میان جمعیتی از پریزاد ها که نقش محافظانش رو بازی می کنند ایستاده و تمام ملت میخ کوب دارن به سکو نگا می کنند! یه عده ساحره هم دارن بین ملت عطر و معجون عشق پخش می کنند!)
قنبر: وای چه عاشقانه
گزارشگر: آخه کلنگ تو اصلا می دونی عشق چیه؟!
ملت: سیسسسسسس! الان شروع به صحبت می کنه
ونوس: من تمام مشکلات شما عزیزان رو حل می کنم... با کمک هم در کنار هم
ملت آه می کشن..
: خیلی زیباست
: چه صدایی....
: چقدر رومانتیک!
گزارشگر: اینجا چرا همچین می کنن؟! قنبر؟ قنبر؟! عجب بابا! این پسره کجا رفت؟! ( از بالای سر ملت یه دسته پروانه حرکت می کنند)
صدای ونوس: در صلح و آرامش و وعاشقانه در کنار هم دست در دست یکدیگر مشکلات رو حل می کنیم!
گزارشگر: جدا دلنشینه برم از نزدیکتر!
صدای ونوس: من امروز به شما گل هدیه می کنم و فردا در کنار هم نتیجه صفا و محبت رو برداشت می کنیم!
(کلی بادکنک قلب توی هوا پخش میشه!)
گزارشگر: الهی! آقا برو کنار.....
: آخ پامو لگد کردی!
: پرفسور اسنیپ؟! شما هم اینجایین؟!
اسنیپ: سیس.....! معلومه من اینجام! چرا نباشم
: ولی آخه!
اسنیپ: سیس! ونی جون داره حرف می زنه! با اون صدای شبیه اره برقی توی حرفاش نپر!


یه پریزاد: آقا شما نوشیدنی میل ندارین؟!
گزارشگر: ها چی؟! شما باشی من کل بشکه رو می خورم! :pint: .... آخیش به به... ای وای چرا همچین میشم من... این چی بود....؟ چرا همچی اینقدر پروانه ای هستش! آه ای ژولیت!
صدای ونوس: عزیزان من.... پس همه با هم یک صدا می گیم:
ملت: رای ما ونوس! :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
ونوس: ا ! جی تی وی!! یه لحظه بیا!
گزارشگر: ای جونم! نمی خواد بگی معلومه که بهت رای میدم!

سه شنبه

گزارشگر: آخیش.... هی(آه های عاشقانه) : بلی ببندگان عزیز... چقدر زیباست دیدن روی یار... آه ای قنبر چقدر کله اسموت تو زیباست! همچون آینه ای می ماند که رخ یار را در آن می بینی!
قنبر: هووووووووو! درس صحبت کن! مرتیکه! یواااااااااا! شپلخ! بدبومب!
گزارشگر: بابا چرا می زنی؟! آخ! بیا با عشق ... اوخ! مسائل رو حل کنیم!.........
چند لحظه بعد
گزارشگر: اهم اهم ببیندگان عزیز... الهی!
قنبر:
گزارشگر: نه جان تو اثرش از بین رفته! اهم! بینندگان عزیز امروز می خواهیم به ستاد آقای ویکتور کرام سری بزنیم....! حرکت

چند لحظه بعد جلوی ستاد... ساختمون های ستاد فوق العاده شیک و تمیز... با تیزر ها و پوستر های مرتب...!
دو تا لیموزین میاد ... یه عده لباس شخصی با کراوت و عینک آفتابی پیاده میشن کرام رو می برند داخل ستاد....!
قنبر: د بنجب رفتن تو ! بریم!
گزارشگر: نه جون قنبر من دیگه داخل هیچ ستادی نمیرم! آها صب کن این آقاهه رو فیلم بگیر! آقا چند لحظه...
آقاهه: با منی؟! ها؟
گزارشگر: آره پدر جان بیا جلوی دوربین!( ملت جمع میشن پشت یارو هی شکلک در میارن جلوی دوربین) پدر جان شما دکتر کرام رو دوست داری؟
آقاهه: خیلی به شدت! با تمام وجود! ایشون مرد عملن! رفاه ملی ! اقتصاد نوین ! در سایه عملکرد درخشان و سابقه مدیریتی ایشون ما پیروز میشیم!
گزارشگر: بله بله! جالبه! خوب ببشخید ایشون دکترای ... ها قنبر... چی میگی؟ چرا هی از پشت دوربین شکلک در میاری؟! چی پشتشو نگا کنم!؟ بازم یاد خاطرات قزوین افتادی؟! چیه خوب پشت لباسش زده ستاد انتخابات دکتر کرام...! آقا به هر حال متشکرم!
آقاهه: خواهش می کنم!
گزارشگر: خانم چند لحظه... ا ببخشید شما نه اون همراهتون خوشگلتره! ا ببخشید نظر شما درباره دکتر کرام چیه!؟
بنده خدا: ایشون خیلی خوب و مهربونن!
گزارشگر: چطور؟!
بنده خدا: برین داخل خودتون می بینین!
گزارشگر: مثل اینکه باید بریم داخل جمع کن بریم تو....
داخل ستاد
کرام با لباس سفید و کراوات و موی مرتب اتو کشیده ایستاده و داره با مردم صحبت می کنه ....
گزارشگر: از جادوگر تی وی اومدیم ها!
کرام(کاملا عادی) : البته می تونم کمکی بهتون بکنم؟(یه لبخند انتخاباتی!)
گزارشگر: آقای دکتر شما دکترای چی دارین؟
کرام: دکترای تخصصی شیک پوشی
گزارشگر: بله البته! خوب اون موقع چرا پس لباس سفید می پوشید
کرام: می دونی دوست عزیز... مردم ما ساده هستند باید با زبون خودشون باهاشون صحبت کرد! منم لباس سفید می پوشم تا بدونن من دکتر کرام هستم! خوشحال هستم!
گزارشگر: آقای دکتر آیا درسته که شما با رشوه رای مردم رو می خرین؟
کرام: مزاح می فرمایید! اینها خودیاری ستاد من برای کمک به مردم عزیز است و اصلا جنبه تبلیغاتی نداره مثلا پسرم اینو ببین(یه پنجاه گالیونی درمیاره میذاره توی جیب قنبر!)
گزارشگر: رشوه به مامور دولت در حین انجام وظیفه؟!
کرام: نه جانم.! این کمکه! مثلا فک کنم این کاملا کمکت کنه! (یه هزار گالیونی می ذاره توی کت گزارشگر! )
گزارشگر: ماااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!
کرام: خوب نظرت درباره من چیه؟
گزارشگر: شما آخرشین آقای دکتر! دستتون شفاست به خدا! رای ما فقط کرام!

پنج شنبه!(علت پریدن چهارشنبه این بوده که روز چهارشنبه عزیزان ما مشغول خوش گذرونی با 1000 گالیون بودند)

گزارشگر: سلام... ببیندگان(خمیازه ) عزیز... خوبین؟... امروز ... قنبر پاشو دوربین رو اقلا روشن کن!
قنبر: ولمون کن بابا... دیشب گفتم نریم قزوین... گفتی بریم ولایت.. .همه پولا رو هم که توی مبارزه گراپی علیه گیدورا باختیم! بهت گفتم روی گراپی شرط بندی کن اصلا تو مغز گیدورا خوردی انگار...
گزارشگر: پاشو بریم ! کار داریم بابا! سلام ببیندگان عزیز... با یکی دیگه از برنامه های یک هفته با انتخابات در خدمت شما هستیم امروز قرار بود به ستاد انتخاباتی آقای اسنیپ مراجعه کنیم ولی با خبر شدیم در اثر لغزندگی و روغنی بودن خیابان های اطراف ستاد فعلا تا اطلاع ثانوی عبور و مرور ممنوع هستش و ما هم که نمی تویم پیاده بریم! پس تصمیم گرفتیم امروز به ستاد انتخاباتی امپراطور تاریکی بریم و براش شما گزارش تهیه کنیم... قنبر بپر پشت ماشین!

مسیر حرکت به سمت ستاد

گزارشگر: اون چیه؟! ایست بازرسی!؟
ایست بازرسی شماره 345 ستاد امپراطوری: ایست! سیاهی کیستی؟!
گزارشگر: آقا از جادوگر تی وی اومدیم!
مامور : هوووووم... باشه مشکلی نیست... شیشه ضد گلوله و تجهیزات ضد مین دارین؟
گزارشگر: آقا چی؟! ما نمی خواییم بریم ارتش که! اومدیم امپراطور رو ببینیم
مامور به مامور دیگه: چیش! بازم تازه کارا! ... بیا برو آقا
گزارشگر: قربون آقا..... می بینی قنبر جون ! چه کارا که نمی کنن این کاندیداها! ( سسسیشششششت! صدای عبور سریع یه چیزی!) ها؟! اون چی بود؟
بومب! (خیابون روبه رویی می ترکه!)
قنبر: سلطانعلی اینجا کجاست؟! ببینم بازم نقشه رو برعکس گرفتی؟!
گزارشگر: نه جان تو! نگا کن اون تابلوهه زده به سمت ستاد( یه موشک می خوره به تابلو!) ......! یعنی زده بود! به سمت ستاد! مااااااااااااااااا! ( سسسیشششششت! از بالای ماشین یه سفینه رد میشه دو تا سفینه دیگه دارن تعقیبش می کنن!)
گزارشگر: گازشو بگیر بریم سمت ستاد! شاید اونجا امن تر باشه!

کمی جلوتر!
( یه گروه از سربازای امپراطور از خیابون رد میشن و ساختمون رو به رویی رو هدف می گیرن و منفجر می کنن! از توی ساختمون ترکیده یه تانک میاد بیرون یه توپ می زنه سربازا شپلخ میشن! )
گزارشگر: برنامه های تبلیغاتی این یکی دیگه خیلی واقعیه!

ساختمان ستاد مرکزی امپراطوری... یک تلویزیون بزرگ نصب شده بالاش که امپراطور رو در حال سخنرانی نشون میده.... شکل ساختمون هم شبیه به دژ می مونه ! در همه جا هم درگیری هستش....
تصویر امپراطوری: مبارزه قاطعانه ما با شورشی های عقب مانده نشان از اراده ما داره! ما با شما شفاف هستیم و به صورت شفاف یعنی به این صورت! (از بالای پشت بوم ستاد موشک شلیک میشه!) با مشکلات برخورد می کنیم! بدانید که هیچ چیز سد راه ما نیست و ما برای مردم آمده ایم و همه زیر سایه ما خواهند بود! تصویر فید میشه و یه نوشته بزرگ می نویسه: سایه امپراطور کبیر برای همه شما جا دارد ! امپراطور کبیر...(یه سفینه شورشی آتیش گرفته می خوره به تلویزوین و اونو منفجر می کنه!)
یکی وایستاده دم در ستاد بیسم دستشه!
گزارشگر: بیا بریم سراغ همون!
یارو دم در: مرکز مرکز ! خلبان جنگده شماره 5345 ! مرتیکه بوقی! مگه بهت نگفتم یه جورش شلیک کن که به تلویزوین نخوره! این چندمیه؟! اگه جرات داری بشین زمین! نامرده هر کی فرود نیاد!
گزارشگر: بپر پایین قنبر! ا اینکه لرد ویدر معاون امپراطور!
ویدر(زیر لب): اه جادوگر تی وی!
گزارشگر: شما چیزی گفتین!
ویدر: بله ! گفتم به به تلویزیون! نهاد مردمی و شفاف ساز! نهاد افشاگر! خوش آمدید! لطفا یه کم بیایین جلوتر!
گزاشگر: چرا؟!
ویدر: چونکه.......!
(بومب! ماشین جادوگر تی وی می ترکه!)
ویدر: به این دلیل!
گزاشگر: مااااااا! آقا شما ستاد رو وسط جبهه گذاشتین؟!
ویدر: والا ستاد وسط جبهه نیستش! جبهه بعدش اومد وسط ستاد! می دونین امپراطور مردمی گفتن که شورشی ها رو بکشونیم اینجا تا در حضور مردم قدرت امپراطوری به نمایش گذاشته بشه! تا مردم ببینند امپراطور چقدر برای تامین امنیت و آرامش اونها ثابت قدم هستش! همچین ما شفاف هستیم و همچی رو افشا می کنیم! حق ما همیشه خورده شده.... ببخشید یه لحظه الان میام
!
(ویدر شمشیرش رو در میاره و میره اون سمت خیابون و چند نفر رو شل و پل می کنه و بر میگرده)
گزارشگر:
ویدر: بله می گفتم! .... چرا اینطوری شد قیافت؟ چیزی نبود کله اسموت بودند! عادیه! بله می گفتم ! شفافیت! افشاگری و در نهایت سایه امپراطور مهمه ها! همه باید زیر سایه امپراطور باشن ! جاش زیاده! ا عالی جناب مردمی جوان پسند اومدن!
قنبر: کو؟! من چرا هیچی نمی بینم!
ویدر: اون بالا!
(یه سفینه شیک و تمیز از بالا به صورت عمودی شروع به فرود اومدن می کنه.... یکی از جنگده های خودی بهش برخورد می کنه و می ترکه! سفینه هم آتیش میگیره کج میشه و می یوفته زمین منفجر میشه!)
گزاشگر: مااااااااااااااا!
ویدر: آخیش خیالم راحت شد! همون شماره 5345 بودش!
امپراطور از توی دود میاد بیرون! : اهو اهو....! خلبان این لگن کی بود؟!
ویدر: خوش آمدید قربان فک کنم مردش!
امپراطور: مهم نیستش! اخراجش کن! ا جادوگران تی وی ! بفرمایید داخل ستاد!
گزاشگر: نه قربون شما همینجا راحتیم!
سربازای دور امپراطور اسلحشون رو بازرسی می کنن!
گزاشگر: البته با کمال میل!

چند لحظه بعد خارج ستاد

ویدر: پس امپراطور با شما صحبت کرد!
گزاشگر: بله بله
ویدر: دیدین چقدر مردمی و جوان پسنده!
گزاشگر: بله بله
ویدر: آفرین بچه های گل! حالا برین خونه هاتون یادتون نره !
گزاشگر: ابدا! رای ما فقط امپراطور کبیر!


ویرایش شده توسط امپراطور تاریکی در تاریخ ۱۳۸۴/۴/۱۰ ۱۷:۳۱:۲۳

!ASLAMIOUS Baby!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.