************************************************************
در هر حال هر طوری که بود مارکوس و بلیز و سامانتا و هیپزیبا وارد تالار شدند، به محض اینکه داخل شدن همشون رو غرور فرا گرفت، لذا برای اینکه قدرتشون رو به همدیگه نشون بدن با صدای بلند داد می زدند:
یاوو...یوو...ها ها...
همه بلافاصله ساکت شدند....
چون رودولف روی کاناپه دراز کشیده بود و در حالیکه خروپف می کرد در مستی تمام می گفت:
" بخف دیگه لارا...این دومین دفعه اس که بیدارم می کنی...تمرینات رزمایش برادر حمید قزوینی آیت الهی خودت رو بنداز فردا صبح دیگه...
و غلطی زد و به لالایی ناز خودش ادامه داد...
سامانتا: ایول...
مارکوس با تعجب پرسید:
چرا ایول..مگه ایول داره..؟
سامانتا: چون نشون میده لارا همینجاست و فرصت خوبیه..که دستگیرش کنیم...
مارکوس که از چشمانش تابلو بود که اغفال سامانتا شده اما بلیز نذاشت و گفت:
هیسسس... ما اومدیم این بابا رو بکشیم... نه لارا رو بگیریم..ماموریت ما اینه...
مارکوس که به خودش آمد گفت:
دقیقا...خب بلیز دست به کار شو دیگه...
بلیز با تعجب میگه:
چی میگه؟
من دست به کار بشم..دست به چه کاری؟
مارکوس: خب بکشش دیگه...ما بیرون منتظریم...
و خیلی سریع با بقیه بروبچر از درب تالار به بیرون برگشتند و پشت درب منتظر موندن...
بلیز:
مآ مآ من چه جوری بکشم..اگه وجودشو داشتم این کار رو می کردم...
وجدان بلیز می پره وسط و میگه:
اوهوی بلیز، چه می کنی؟ مگه تو دنیای آخرتی نداری؟
خود بلیز: جمع کن بابا..من دنبال پول این ماموریتم...پیشته..برو..
و و جدانش به سه سوت رفت....
بلیز آروم زمزمه کرد:
وقتشه بلیز..وقتشه..به خودت بیا تو می تونی... فقط همین یه باره که آدم می کشی..
دست در ردای خود کرد و چوبدستی را بیرون کشید و زمزمه کرد:
سه.........دو......یک.......نه نمی تونم...
چوبدستی را به زمین انداخت و زانو زد و مشغول گریه کردن شد و نعره زد:
" ای خدا من چقدر بدبختم...."" ای خدا ای مرلین مقدس حفظم کن.."
در همین حین هم رودولف بیدار میشه و هم مایک لوری میپره تو تالار، لوری به سرعت برق چویدستی را به شکل نشان المپیک مشنگا می چرخونه و افسونی مرگبار با اخگری قرمز به سمت رودولف می فرسته...
تق...رودولف چند متر به عقب پرت میشه و دار فانی را بعد از چند دقیقه آخ و واخ وداع میگه...
لوری با ابهت میگه:
بازم خودم...به هیچ کدومتون پول ماموریت عمرا بدم...بلیز پاشو بریم..بریم ژاندارمری...
و رفتند ژاندارمری و جسد رودولف در تالار موند.
*******************************************************
این ماموریت هم تمام شد یه یکی دو روزی صبر کنید، سوژه خاص گیرم بیاد ماموریت بعدی رو بدم اونوقت علاقه مندان رول بیان.
[img]http://www.filelodge.com/files/room24/643657/ImageUTYU.GIF[/im