درهاي سالن باز ميشه و من و مودي ميام تو
من:چه خبره اينجا!؟!
ولدومورت و دامبلدور دارن اون گوشه ي سالن دعوا مي كنن.خون آشام ولدمورت رو گرفته.بانوي سايه ها هم دامبلدورو.
مودي مي ره طرفشون ميگه:آآآآآآآآآآآآهاي!بسه ديگه.شورشو در اوورديد.
ولدمورت:به اون بگو.اون اول شروع كرد!
دامبلدور:دروق ميگح!اجب بچح برويي اين طام.
مودي:من كاري ندارم كي شروع كرد.تمومش كنيد.فعلا خيلي كار داريم.
دامبلدور و ولدمورت هر كدوم يه طرف مي رن.
من مودي صدا مي كنم.
مودي:چيه عزيزم!
من:همه چي حله؟واسه فردا همه چي رو به راهه؟
مودي:آره عزيزم.من خودم الان درستش مي كنم.
مودي داد مي زنه:آهاااااااي داركي!
هووووووشت داركي ظاهر ميشه.
دارك لرد:چي بابا!چرا داد مي زني؟
مودي:چيه و زهر مار.فردا جشنه اينجا!چي كار كردي تا حالا؟
دارك لرد:نگران نباش الستور.سدريك رو فرستادم همه چيزا رو بخره و آماده كنه.شيريني،ميوه،شربت و غيره...
مودي:شام چي؟
دارك لرد:مگه شامم قراره بدين؟
من:حالا،براي آشنايان و دوستان نزديك كه بعد از مراسم مي مونن خلاصه يه چيزي بايد داشته باشيم.
دارك لرد:آهان باشه.من برم به سدريك بگم.
من:آهاي!ونوس، پاتر اون جا داريد چي كار مي كنيد!
دوتايشون هل مي شن :oops:
ونوس:ا.....هيچي!
من:مگه قرار نبود شما موزيك ها رو آماده و مكان را تزيين كنيد؟
ونوس:آره...آره.شما خياتون راحت.من الان شروع مي كنم.
مودي:پاتر برو همه رو آماده كن واسه فردا.اون حلقه هاي سفارشي هم برو از دفترم ور دار بيار.
من:مي گم الستور جونم
.عقد رو كي مي خوني؟
مودي:مينروا جون
نگران نباش مرلين گفتم بياد اينجا واسه اين كار.
بانوي سايه ها مي ياد طرف ما.
بانوي سايه ها:اوا...مينروا جان شما كه هنوز اينجايي كه...زود باش بريم كه هم لباسو حاضر كنيم هم تاجو...از اونجا هم مي ريم آرايشگاه.
من:زود نيست الان؟
بانو:زود چيه!كلي طول مي كشه اينا رو آماده كنيم!
من:باشه...پس الستور جونم تو هم برو خودتو آماده كن.تا فردا نبايد همديگرو ببينيم ها!
مودي:باشه خيالت راحت.من اينجا رو يه كم مرتب مي كنم بعد مي رم.
من گونه ي مودي رو مي بوسم و با بانوي سايه ها ميرم.
مودي همون جا سرخ شده وايساد....
------------------------------------------
دوستان خيلي ببخشيد اگه تو نمايشنامه اي به كسي توهين مي شه.جدي نگيريد اين فقط براي خنده ست و شما نبايد ناراحت بشيد.حالا به خاطر اين حرف پا نشيد هر چي ديالوگ بي خود بديد به من :-D