نام:
لورا مدلی
سوابق:
یه بار مرگخوار شدم در کل کم بود ولی دوباره می خوام بشم!
کاراگاه بودم ولی فعالیتی نکردم..
جوخه ای بودم و فعالیت کردم ولی فکر کردم تاپیک به بوق رفته رفتم
در نتیجه رفتم!
كفن ميت چند تيكه است؟
چه فرقی میکنه در هر حال تیکه تیکس
هرکی نسبت به دینش کفن می خره..آمریکاییه 40 تیکه ایرانیه یه تیکه!
يك رول با توجه به موضوع هفته:
هری دفتر خاطراتش را برداشت و نگاه سریعی به آن کرد و رو به رون گفت:می خوام بدم چاپش کنندفاینطوری همه از زندگی من باخبر می شن!
_آره کار جالبیه..زندگیت واقعا یه داستان هیجان انگیزه..فقط..
هری نگاهی به رون کرد و منتظر ادامه ی حرف او بود:هری!می خوای درباره ی آمبریج هم بنویسی؟
هردو چشمانشان را بستند.هری با عصبانیت فحشی به آمبریج داد و گفت:زن دیوانه!هنوزم وقتی یاد اتاقش و اون گربه های مسخره می افتم می خوام فریاد بزنم..من.
رون نگذاشت او ادامه بدهد.لبخندی زد و گفت:ولی حالا بچهات بهت افتخار می کنن هری مطمئن باش.
و هردو به هم لبخند زدند