هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۳
#11


اقای هاگرید با هیکل بسیار درشتش مرا به راحتی از رستورانی به ان شلوغی جا به جا کرد ... نفهمیدم اما به طور عجیبی وارد یک بازار کاملا جادویی شدیم...زن ها کلاهایی مثل جادوگرای داخل قصه های بر سر داشتند.و مردا لباسایی بسیار خاص . در انجا بسیاری کودک هم سن و سال من دیده میشد.گویا انان هم برای خرید وسایل مورد نیازشون به اینجا اومده بودند.دستانم عرق کرد.داغ شدم.من...به جای انکه با پدر و مادرم به اینجا میومدم با اقای هاگرید اومده بودم.حس عجیبی داشتم.تمام مدت از دنیایی که باید در ان می بودم خبر نداشتم.از دنیای جادو.دنیایی دور از حرف های زور خاله پتونیا و دادلی ! و عمو ! در این افکار بودم که اقای هاگرید دستانم را فشرد و گفت :
چیشده هری...؟
به خود امدم و گفتم : نه...چیزی نیست اقای هاگرید.
چند لحظه بعد متوجه شدم که در کنارم زانو زده..
- هری...غریبی نکن...عادت میکنی !
- ممنونم هاگرید.
بعد گذشت چند دقیقه گفت :
خب هری...وزق ، سمور یا جغد گزینه های تو هستند.
- باید یکی از اونارو انتخاب کنم ؟
- بله هری ! مطمن هستم بهترینو انتخاب میکنی !
چند قدم از من دور شد.فریاد زدم : هاگرید ... کجا میری ؟
- زود میام هری ... انتخابتو بکن....
وارد یه مغازه شدم...تاریک بود...به سختی چهره ی فروشنده رو دیدم.
-پسر جوان...چه میخواهی برایت بیاورم...؟
به سمت مرد فروشنده رفتم.
- هنوز هیچی !
به سمت حیوانات توی ویترین رفتم...
یه سمور بسیار بزرگ و مشکی بود... ازش ترسیدم... در چشمانم ذل زده بود...زیر قفسشو خواندم نوشته شده بود : سمور جنگل S
صدای فروشنده امد که میگفت :
تعجب نکن.سموری از جنگل ممنوعه ی هاگوارتز هست.
- اها...
به سمت وزقی رفتم .... رنگش بنفش تیره بود... و به نظر خیلی بازیگوش می امد...چون مدام خودش را به شیشه اش میزد.لبخندی زدم و به سمت جغد سفیدی رفتم.شگفت زده شدم...جغد بسیار زیبایی بود...زیر قفسش نوشته شده بود : جغد نامه رسان کوهای فیلیپ
مرد فروشنده با حالتی خاص گفت :
جغد نامه رسون....انتخاب خوبیه . خوشم اومد...
شیشه ی ویترین رو باز کردم و قسش را در اوردم و به سمت فروشنده رفتم.روی میزش گذاشتم و گفتم :
من این را میخوام ... چند میشود ؟
در جواب من گفت : 100 گالیون...
در جیبم دست کردم.هاگرید مقداری پول به من داده بود...اما من چیزی از واحد پولشون نمیدونستم...همه ی پولم را بر روی میزش گذاشتم و گفتم : ببخشید میشه کمکم کنید...؟
گفت : البته
100 گالیون رو از پولا کم کرد و بقیه را پس داد.جغد را گرفتم و گفتم : ممنون...
او با صدای سردی در پاسخ به من گفت :
خواهش میکنم ... اقای هری پاتر!
سرم را انداختم زیر و از انجا بیرون رفتم...چرا همه مرا میشناختند و من نه ؟ هویت من چیست؟؟؟نمیدانم


خیلی خوب نوشته بودی.
اشکالاتی داشتی که با یه کمی کار کردن روش می تونی برطرف کنی و خیلی زود به یکی از بهترین نویسنده های ایفای نقش تبدیل بشی.
نکته ای که باید دقت کنی اینه که «...» فقط برای جاهایی ـه که به طور ناگهانی دیالوگ یا توصیفی قراره قطع بشه. آخر جمله ها باید نقطه استفاده بشه، یا برای مکث بین جمله ها می تونی از ویرگول استفاده کنی.

برای نوشتن دیالوگ هم بهتره وقتی گفتی فلانی با لبخند گفت، یه دو نقطه بذاری، یه اینتر بزنی و خط بعد، یک خط تیره و بعد دیالوگ رو بنویسی.

در ضمن خیلی سعی نکن کتابی بنویسی. تا یه حدی می تونی محاوره ای بنویسی ولی نه خیلی زیاد.

فضاسازی هات عالی بود.
تأیید شد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۲/۲۵ ۱۲:۱۵:۲۰
دلیل ویرایش: تأیید


تو ضعیفی...من تنهایی صاحب تمام دنیا هستم
اما تو مرا به کمک دوستانت شکست دادی...
بدان ای نادان قدرت مرا...
روزی باز خواهم گشت...
ان زمان تمام دنیا بر من زانو میزنند...
و تو عصای پیری را در دست داری...
من جاودانه ام....

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.