کتابخانه غرق در آرامش و سکوت بود .دختری با موهای قهوه ای تنها در کتابخانه نشسته بود و کتاب قطور مشکی ای را با نفرت تمام می خواند . پسری با سردرگمی فراوان وارد شد حالش بسیار متشابه بغض بو د.پسرک آخرین دیدارش با آستوریا را مرور می کردو سپس با عصبانیت مشتی به دیوار می کوبید .او آرام زمزمه می کرد :باید از یک دختر مشورت بگیرم ،ولی آاستوریا منطق هم ندارد !
جینی نگاه بدی به دراکو انداخت و دراکو خودش را سریع جمع و جور کرد .ناگهان فکری به ذهنش رسید و با عجله خود را به آینه رساند و کروات سبز رنگش را مرتب کرد و رو به جینی رفت . صدایش را صاف کرد و گفت :
-می شه کمکم کنی ؟
-بگو .
-آستوریا از من خواسته دوتایی به سه جارو بریم .
-اینکه خیلی خوبه .
-کمک کن بهش جواب رد بدم .
جینی نگاه شرارت آمیزی کرد و گفت :
-اول پنج دقیقه چشمت رو ببند بعد حرف دلت رو بزن بعد با هم حرفتو درستش می کنیم .
-باشه
دراکو چشمش رو بست و گفت :
-آستوریا من علاقه ای ندارم با تو بیام .
-چی گفتی دراکو ؟
-عزیزم تو اینجا چه کار می کنی !
-الان دقیقا چی گفتی ؟
-داشتم می گفتم دارم ثانیه شماری می کنم برای دیدنت .
-خب عزیزم بیا بریم یک چیزی رو بت نشون بدم.
-نه !
-من رفتم سریع بیا !
-چشم عزیزم !
آستوریا با عصبانیت از کتابخانه خارج شد .
-تو چه کارکردی ویزلی !
-مقوله ای به نام انتقام .حالا برو که عشقت نابودت نکنه .
دراکو !!!!!!!!
دراکو با گریه از آنجا خارج شد .سپس جینی پاشد و کتاب «چگونه انتقام بگیریم ؟»را بست و با خنده کتابخانه را ترک کرد .
درود بر تو فرزندم.
اشکالات سوژه ای و ظاهری داری...
سوژه رو جا داشت بیشتر روش کار کنی و مانور کنی. یکم سریع پیش بردیش.
و اما اشکالات ظاهری...
فاصله بین دیالوگ ها و علائم نگارشی رو درست انجام دادی.
ولی نکته ای که میخوام بهت بگم، اینه که از یک علامت تعجب یا سوال استفاده کنی، کافیه. برای مثال در اینجا:
نقل قول:
اینجا یک عدد علامت تعجب کافی بود.
و همینا دیگه...
به نظرم اشکالاتت با ورود به ایفای نقش حل میشن...
تایید شد!
مرحله بعد: کلاه گروهبندی