راستش من الگویی نداشتم همه ی شخصیت ها بدی ها و خوبی هارو داشتن ولی من هرماینی چون خیلی شجاع و نترس بود. و (دریکو) دلیلی برای انتخابش ندارم ولی سعی کرد در اینده مسیر زندگیش رو تغییر بده و انچنان شبیه پدرش نباشه ولی بنظرم خیلی خوبه و اصلا قلبش سیاه نیست. و تام ریدل بخاطر این که تنهایی برای هدفی میخواست (شرور ترین جادوگر) تلاش کرد.و به کجاا رسید جایی که مردم از گفتن اسمش هم میترسیدن.و به خواسته ای که میخواست رسید.

بنظر من برابرن ولی احساس میکنم ولدرمورت قوی تره چون یه زمانی هیشکی از زیر دستش زنده بیرون نمیومد. تازه دامبلدور با ی طلسم ساده مرد ولی ولدرمورت وقتی کشته شد کلی طول کشید و با عقل تر و باهوش تر بود.

.به کدام یک از خصوصیات خودتان افتخار میکنید:
الف)اصالتتون
ب)خوشبینی تون
ج)هوش و ذکاوتتون
د)مهربانیتون

۲.در صورت تکرار قصه ی سه برادر کدام یک را انتخاب می کردید:
الف)سنگ زندگانی
ب)شنل نامرئی
ج)ابرچوبدستی
د)دانش پس از مرگ

۳.از بین اشیا صندوق جادویی کدام را برمیدارید:
الف)کلید طلایی
ب)بطری زیبا و خالی
ج)کتاب نقره ای
د)شمیشر جواهر نشان

۴.هنگام عبور از پل با دوستان صمیمیتون غولی اجازه ی عبور نمیدهد آنگاه شما چه میکنید:
الف)تسلیم شدن و تعظیم کردن بدون هیچ جنگ و خونریزی
ب)پاسخ به معمای غول برای عبور
ج)داوطلب شدن برای مبارزه
د)عبور از پل دیگر که پس از عبور شما خواهد شکست

۵.از جادو برای چه استفاده میکنید:
الف)به دست آوردن قدرت
ب)در راه پیشرفت
ج)راحتی و آسایش
د)محبت و کمک به دیگران

۶.در برابر چه چیزی کمترین مقاومت را دارید:
الف)جهالت
ب)خواری
ج)گرسنگی
د)تنهایی

۷.از چهار جام کدام را مینوشید:
الف)جام پر از مایع خونی رنگ
ب)جام پر از مایع نقره ای رنگ
ج)جام پر از مایع شفاف یا بیرنگ
د)جام پر از مایع طلایی رنگ

۸.کدام را مورد دوست دارید قبل از بقیه مطالعه کنید:
الف)غول
)سانتور
ج)دیوانه ساز
د)انسان

۹.به کدام جادو علاقه خاصی دارید:
الف)جادوی سفید
ب)جادوی خاکستری
ج)جادوی سیاه
د)همه ی موارد

۱۰.از چه حادثه ای بیشتر می ترسید:
الف)از بین رفتن گنجینه ی دانشتان
ب)شکستن چوبدستیتان
ج)از بین رفتن کل زحماتتان
د)مرگ یکی از دوستانتان

لــــــــورا مــــــدلـــــــی🧙🏻‍♀️):
ــــ𝑳𝒂𝒖𝒂 𝑴𝒂𝒅𝒍𝒚ــــ): 💛



اطـلـاعـات شـخـصی

نام:لورا
نام خانوادگی:مدلی
تاریخ تولد:۱۹۸٠june۲٠
محل تولد:بریتانیا،انگلستان
ملیت:بریتانیایی
محل زندگی:لندن
توانایی:صحبت با حیوانات جادویی


مـشـخـصـات جـادوگـری

گروه:هافلپاف
جبهه: ارتش تاریکی
رده ی خونی:اصیل زاده
پاترونوس:گرگ
چوبدستی: چوب مغز گردو،موی تکشاخ انعطاف پذیر
جارو:نیمبوس ۲٠٠۱


ظـاهـر و جـزئـیـات اخـلـاقـی

موهایی قهوه ای روشن، چشمانی به رنگ عسل، لب هایی هلویی،پوستی سفید،چشمانی کشیده،و دارای تعداد خیلی کمی کک و مک روی صورتش
ظاهر:پیراهن های گران قیمت و برند،موهایی شانه شده و مرتب که تا پایین شانه هایش است.
اخلاق:جاه طلب،مغرور،گاهی اوقات عصبی،
از خود راضی.دورو،بسیار خطرناک، میتونه با یه چیز کوچیک زندگیت رو نابود کنه


عــلـایـق و تـنـفـرات

علایق:کلاس معجون سازی، جادوی سیاه، اذیت کردن دیگران، ارتش تاریکی،بهترین بودن،مقام بالا داشتن،گرگ ها

تنفرات: ماگل/مشنگ ها، محفل ها، رنگ صورتی، دفاع در برابر جادوی سیاه، جبهه ی دامبلدور


تـوضـیـحـات

در لندن در سال ۱۹۸٠ در خانواده ای اصیل و ثروتمند متولد شد و در یازده سالگی به هاگوارتز رفت و در هافلپاف افتاد. و در سال هفتم مرگخوار شد. او کم حرف است ولی بسیار خطرناک است.
پدر او از خاندان مدلی است و مرگخوار و وزیر وزارت صحر و جادو است.و مادر او از خاندان بلک است(کاسیوپا بلک)و یک ساحره قدرتمند است و همچنین مرگخوار است. و او در عمارت مدلی زندگی میکند. اون تک فززند است و خواهر و برادر ندارد.اون خیلی باهوش و درسخون است و هیچوقت نمره ی بدی را در درس ها به غیر از دفاع در برابر جادوی سیاه کسب نکرده است. دختران مدرسه او را خیلی دوست دارند و برای دوست شدن با او لحظه شماری میکنند. اما لورا با کسی به این راحتی دوست نمیشود او ادم دورویی است.و او دامبلدور را دومبه ی کباب صدا میزند و از او متنفر است.
او روابط خیلی خوبی با گرگ ها دارد و گاهی اوقات بدون اجازه ی پدر و مادرش با جادو در نقش نگهبان عمارت در می اید و به جنگل تاریک میرود.او هیچوقت لو نرفته است ولی یکبار یکی از خدمتکاران متوجه کار لورا شد و لورا ان را تهدید به اخراج و به دروغ تهدید به مرگ کرد.او اندام فوق العاده ای دارد و چهره ای بسیار زیبا.او همچنین خاله هایی به اسم کالیدورا بلک و ارمیتا بلک و دختر خاله ای به اسم لیا و پسر خاله ای به اسم تام دارد. یکی از خاله های او ارمیتا بلک با یکی از اعضای خانواده ی ویزلی ازدواج کرد و سرانجام از شجرنامه ی فرعی بلک حذف شد.
خانواده ی پدری لورا یعنی خانواده ی مدلی اکثرا در هافلپاف هستند.ولی خانواده ی مادری لورا یعنی خانواده ی بلک در اسلیترین می افتند.
لورا عمو ندارد ولی عمه دارد که از ان متنفره.
که اسم اون انابل مدلی است که دختری به اسم هانا مک دوگال داره که ان هم در هاگوارتز درس میخواند. لورا به شدت از دختر عمش تنفر داره.و وقتی والدین لورا اونارو به خونشون دعوت میکنن لورا خودشو به مریض میزنه.همچنین اینم بگم که لورا به شدت به خودش میرسه. موهاش همیشه شونه شدس و عطر خیلی خوشبویی که برای مادربزرگش هست میزنه و گردنبند طلایی که میراث خانواده ی مدلی هست که به دختران میرسه میندازه لورا این میراث ارزشمند در رو تولد ۷ سالگیش کادو گرفته.البته کنار کادو های هیجان انگیز دیگش. همچنین اون لباس های تمیز و مرتب و اتو شده میپوشه که خدمتکار شخصی لورا اون هارو اتو میکنه.
لورا به شدت و خیلی خیلی زیاد از ماگل ها متنفره. پدر و مادرش هم همینطور.



جایگزین شه لطفا.....✨


لطفا بعد از ویرایش توسط یکی از مدیرا، دیگه پستو ویرایش نکن و یدونه جدید بفرست. چون ممکنه دیده نشه.

انجام شد.

خب من خیلی وقته که بهش فکر کردم):

و چیزی که اگر جای رولینگ بودم تغییر میدادم،دیدگاه ادما توی فیلم راجب دریکو بود.
بیشتر ادما فکر میکنن که اون ادم بدیه شروره و قلب سیاهی داره، ولی اصلا اینطور نیست هیچکس اون رو درک نمیکرد و دوست درست و حسابی نداشت و تنها چیزی که توش مهارت داشت جاروی پرنده بود که هری از اون بهتر شد.
و فقط دلش میخواست حرس هری رو دربیاره چون به اون حسودی میکرد.
باباشم که درست و حسابی نبود.
و نمیتونست خودش برای خودش تصمیم بگیره):

[*•لـــارا مــدلـی):🧙🏻‍♀️]


*"اطـلـاعـات شـخـصـی"*

نام: لارا
نام خانودگی:مدلی
تاریخ تولد:1980
محل تولد:لندن،انگلستان
ملیت:بریتانیایی
محل زندگی:لندن،انگلستان


*"مـشـخـصـات جـادوگـری"*

گروه هاگوارتز:هافلپاف
جبهه:مرگخوار
رده ی خونی:اصیل زاده
پاترونوس:گرگ
چوب دستی:چوب دستی مغز گردو،موی تکشاخ،انعطاف پذیر


*"ظـاهـر"*

چهره:موهایی قهوه ای روشن،چشمانی به رنگ عسل.و پوست سفید،لب های هلویی
ظاهر:پیراهن های مجلسی گران قیمت، موهایی حالت دار تا پایین شانه هایش،چتری
اخلاق:کم حرف ولی بسیار خطرناک،بسیار درسخون،زیرک،جاه طلب،باهوش،مرموز،
مغرور،گاهی اوقات عصبی


*"عـلـایـق و تـنـفـرات"*

علایق:جادوی سیاه،مرگخواران،اذیت کردن دیگران،بهترین بودن،و همیشه مقام بالا داشتن،معجون سازی

تنفرات:محفلی ها،مشنگ/ماگل زاده ها، رنگ صورتی،دفاع در برابر جادو سیاه


*"تـوضـیـحـات"*

در سال ۱۹۸٠ در لندن،انگلستان در خانواده ی اصیل و ثروتمند متولد شد،وقتی یازده ساله شد به هاگوارتز رفت و در هافلپاف افتاد.و در سال هفتم مرگخوار شد.



حرفیو که قبلا زده بودم بازم تکرار می‌کنم. این معرفی شخصیت این مشکلو داره که با وجود این که به صورت موردی به یه سری ویژگی‌ها اشاره می‌کنه، اما در مورد زندگینامه و شناخت بیشتر شخصیت هیچی نمی‌گه، چیزی که خیلی مهمه. پس لطفا بعدا حتما برگرد و معرفی شخصیتت رو کامل کن.
+ اسم این شخصیت لورا مدلی هست نه لارا مدلی. بنابراین با اسم درستش تاییدت کردم.

تایید شد.

سلام من چجوری باید گروهمو تغییر بدم؟


سلام. لطفا به پیام شخصی‌ای که برات ارسال کردم مراجعه کن.

کــــاســــیـــوپــا بـــلــک🧙🏻‍♀️):
[🦉Casiopa Black]

*"اطـلـاعـات شـخـصی"*

نام:کاسیوپا
نام خانوادگی:بلک
تاریخ تولد:۱۹۸٠
محل تولد:بریتانیا،انگلستان
ملیت:بریتانیایی
محل زندگی:لندن


*"مـشـخـصـات جـادوگـری"*

گروه:اسلیترین
جبهه: ارتش تاریکی
رده ی خونی:اصیل زاده
پاترونوس:مار
چوبدستی: چوب گردو،موی تکشاخ
جارو:نیمبوس ۲٠۲۱


*"ظـاهـر و جـزئـیـات اخـلـاقـی"*

موهایی سیاه، چشمانی به رنگ دریا، لب هایی به رنگ سرخ.
ظاهر:پیراهن های گران قیمت و برند،موهایی شانه شده و مرتب که تا شانه هایش است.
اخلاق:جاه طلب،مغرور،گاهی اوقات عصبی،
از خود راضی.


*"عــلـایـق و تـنـفـرات"*

علایق:کلاس معجون سازی، جادوی سیاه، اذیت کردن دیگران، ارتش تاریکی

تنفرات: ماگل/مشنگ ها، محفل ها


*"تـوضـیـحـات"*

در لندن در خانواده ای ثروت مند به دنیا امد و در یازده سالگی به هاگوارتز رفت.
او دختری مرموز، بسیار زیرک و باهوش است.




متاسفانه گروه شخصیتی که انتخاب کردی اسلیترینه و نمیتونی اونو به هافلپاف تغییر بدی.
لطفا از لیست شخصیت‌ها، یا شخصیتی که گروهی نداشته انتخاب کن یا یه شخصیت از خود گروه هافلپاف.
تایید نشد.

ویرایش مجدد: لطفا بعد از ویرایش ناظر، مجددا پستت رو ویرایش نکن و حتما پست جدید بفرست، چون اصولا ناظر برنمی‌گرده پستایی که قبلا بهشون پاسخ داده شده رو چک کنه و اینطوری ناظر متوجه نمی‌شه که تغییراتی تو معرفی شخصیتت دادی. در هر صورت همچنان معرفی شخصیتت تایید نمی‌شه چون کلاه گروهبندی گروهت رو هافلپاف مشخص کرده نه اسلیترین. همونطور که همکارم هم اشاره کرد، یا یه شخصیت بی‌گروه انتخاب کن، یا یه شخصیت از گروه هافپاف.

سلام کلاه عزیز امیدوارم خیلی خب باشی🌚._.):
همیشه توی همه چیز از همه بهتر بودم
ادم فداکاری نیستم فقط از خودم مراقبت میکنم.
انتقام جوعم...
فقط خودم برا خودم مهمم.
اگر با یکی شوخی کنم اون حق شوخی کردن با من رو نداره
به کتاب خوندن علاقه ندارم
توی مسابقات همیشه باید نفر اول باشم.
ولی گاهی اوقات اگر نشم اعصابم خورد میشه ولی برای این که ابروم جلوی بقیه نره اعتماد بنفسم رو حفظ میکنم.و حرص نفر اول رو با حرفای الکی درمیارم حتی اگر دوست صمیمیم باشه.
مغرورم ولی چون دو رو هستم پیش دوستام مغرور نیستم ولی پشتشون صد تا حرف میزنم.
و این احساس رو همه دارم که فقط من خوبم بقیه هیچی نیستن.
ادم جاه طلبی هم هستم.
بسیارر زود عصبانی میشم.
خیلی خیلی زیرک و مرموزم خیلی زیادد.
میتونم با یه حرف ساده زندگی طرف رو خراب کنم.
به هیچ عنوان صبور نیستم و واسه ی بقیه هیچ کاری نمیکنم.

میسپارم دست خودت چون خودت بهتر بلدی):

ارام ارام از"*پله*" ها بالا رفتم.به جلوی در رسیدم.دستگیره ی طلایی "*رنگ*" را فشار دادم. وقتی وارد اتاقم شدم،همه چیز مثل همیشه منظم و مرتب بود.
لباس اتو شده ی برندی را که در کنار تختم قرار داشت پوشیدم.چون پنجره باز بود یخورده خاک رویش نشسته بود و باعث "*عطسه" * ی من شد.
عطری خوش بو زدم، مو هایم را شانه زدم.و رژ قرمزی که برای مادرم بود زدم.
به طبقه ی پایین رفتم. مادرم تا مرا دید *"لبخند"* ریزی زد.
رفتم.سوار قطار شدم.و راهی هاگوارتز شدم.خوشحال بودم و دلم میخواست زودتر برسم تا جایی را که پدرم و مادرم دوران کودکی شان را با "*قدرت" * در ان گذرانده اند ببینم.

زمان زیادی گذشت تا به هاگوارتز رسیدم.
پروفسور مک گوناگل "*کاغذ پوسته ای"* را برداشت و اسم مرا صدا زد:«
«کـاسیـوپـی بـلک»
به بالای سکو رفتم." *کلاه"* گروهبندی روی سرم قرار گرفت. زمانی نگذشته بود که کلاه اسم اسلیترین را صدا زد.....



میدونم ساده بود ولی داستان دیگه ای به ذهنم نرسید....):



شروع داستانت آروم و با حوصله بود، در حالی که پایانش رو خیلی سریع جلو برده بودی. بهتر بود تعادلی این بین برقرار بشه. ولی دلیلی برای متوقف کردنت تو این مرحله نمی‌بینم.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی