هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۸:۱۳ سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶
#1
اينم از لينك عكس !
سارا جان ببخشيد اگه موضوع رو از كتاب گرفتم .
و ببخشيد كه يكم زيادي كوتاه شد !

---------------------------------------------------------------------------------

... جنگل ممنوعه مملو از صداهاي خشن و ترسناك بود . چهار نوجوان به همراه مردي تنومند در جنگل قدم مي زدند . صداهاي خشن هر لحظه بيشتر و بيشتر مي شد و آن 5 نفر را بيشتر مي ترساند . مرد تنومند به سمت درختي رفت و در كنار آن ايستاد و گفت :
- هي بچه ها . ما بايد از هم جدا بشيم . هري و دراكو شما از سمت راست و هرميون و رون با من مياين از طرف چپ . هري فنگ رو هم ببر .
آنها به راه افتادند و در جنگل سرد و بي روح به هر طرف مي نگريستند تا اگر مورد حمله ي جانوري جادويي قرار گيرند نجات يابند .

... پس از چند ساعت پياده روي :

هري و دراكو به همراه سگ هاگريد در حال پياده روي بودند كه به شبحي سياه رنگ كه بر روي اسبي خم شده روبرو شدند و جيغ سر دادند و دراكو كه خيلي ترسيده بود فرار كرد و هري ماند .
شبح متوجه هري شد و به سمت او رفت و هري را به عقب راند كه ناگهان پاي هري با ريشه ي بيرون زده ي يكي از درختان گير كرد و به زمين خورد . شبح به سمت هري مي رفت كه ناگهان اسبي ظاهر گرديد و او را فراري داد .
اسب كه صورتي همچون انسانها داشت و بدني اسب گونه به سمت هري رفت و گفت :
- سلام هري پاتر . حالت چطوره ؟ ورود اين موقع و تنها به جنگل ممنوعه براي تو خيلي خطرناكه . دشمناني هستند كه در سياهي شب منتظر ورود تو به اين جنگل هستند . پس سريعا ...
- هري ؟! چي شد ؟ سلام فايرنز !
- سلام . داشتم به هري پاتر مي گفتم كه نبايد اين موقع به جنگل ممنوعه بيايد و ...
پس از خداحافظي هاگريد و چهار دانش آموز و فنگ سگ وفادارش به سمت كلبه ي او رفتند .

نجینی عزیز!
اتفاقات داخل پستت خیلی سریع رخ داد و پستت تموم شد! به همین دلیله که اینقدر پستت کوتاه شده.
به نظر می رسه که تو انگار یه داستان طولانی رو خلاصه کردی.

شاید سوژه اش تکراری باشه ولی تو می تونستی یه تغییراتی توش بدی یا با توصیفات و توضیحات و کار کردن بروی شخصیت های داستانت ، نمایشنامه رو جدید کنی.
در پستت از فعل استمراری استفاده کرده بودی که بهتره برای توصیف روند داستان از فعل ماضی ساده استفاده کنی.
در پستت هم نگفته بودی که چرا آن ها باید از هم جدا می شدند؟

باید بیشتر روی داستانت کار کنی و لحظه به لحظه شو مخصوصا اونجاهایی که خیلی مهمن و سوژه داستان رو می سازن رو توصیف کنی.
این اشکالت رو برطرف کن و سعی کن با ذهن و خلاقیت خودت سوژه بسازی!
موفق باشی...

تأیید نشد.


ویرایش شده توسط *نجینی* در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۶ ۸:۱۵:۱۳
ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۶ ۹:۴۷:۲۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۲۰ دوشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۶
#2
آگوامنتی - نوشدارو - پوزخند - مستقیم - تاریخچه - قضیه - لغزنده - عظیم - محنت - محکوم

پوزخندي بر لب داشت كه قضيه را براي حرف سخت تر مي كرد . چون او با وجود اين پوزخند نمي توانست به راحتي به او نگاه كند . فرياد زد : آگوامنتي ! - آب از درون چوبدستيش به بيرون پاشيد و روي زمين ريخت و حريف بر روي زمين لغزنده ليز خورد و به زمين اصابت كرد . پوزخندش از لبان ظريفش برداشته شده بود . او مرد ! بله , دوئلي كوچك با عظمت محكوم شدن يك فرد . مردم نوشدارويي آوردند تا او را درمان كنند يا حداقل زنده نگه دارند ولي اثري نداشت .

* بايد بگويم كه منظور از عظمت همان عظيم است . طبق قوانين اين كلمه حساب مي شود *

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۵ ۹:۳۴:۲۲






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.