خب همتون گفتین منم بگم
یه شب در حالی که داشتم چت میکردم یکی از دوستام که گفت یه سایت کاملا فارسی درباره هری پاتر پیدا کرده هر کاری کردم آدرسش رو بهم نداد منم رفتم گوگل و فارسی هری پاتر رو سرچ کردم بعدش رسیدم به جادوگران
البته بعد که از دوستم پرسیدم گفت سایته اصلا جادوگران نبوده!!!!
ولی حالا واقعا خوشحالم که آدرس اون سایت رو از دوستم نگرفتم
خلاصه من اومدم و توی جادوگران با شناسه Lili_Potter عضو شدم
با اولین کسی هم که آشنا شدم پیام بود اولین چت ما هم دعوای خیلی خیلی سختی بود پیام میگفت چرا شناسه ت رو عوض نمیکنی که بتونی توی رول پلینگ هم بیای منم که خدای لجبازی
شبش بود که یهو اینوایت شدم به یه کنفرانس خیلی ها اونجا بودن حاجی سالازار مازامولا و خود پیام و بقیه که یادم نیست من 3 ساعت راجع به محسنات هری پاتر و خوبیهاش و رنگ سفید تایپ کردم اما همه با من مخالف بودن اما من روی غقیده خودم موندم و با شناسه مانیا اومدم توی گریفیندور وارد رول پلینگ که شدم دیگه حسابی جو گیر شده بودم اومدم تاپیکی به اسم "چرا هر سال معلم دفاع در برابر جادوی سیاه عوض میشه یا به دلایلی نمیتونه به تدریس ادامه بده؟"رو زدم اونجا یه خورده فعالیت کردم و بعد که اعتماد به نفس پیدا کردم ردا فروشیم رو راه انداختم
اولین مشتریام فرد ویزلی و رودی و هری پاتر بود که البته بیشتر پست ها کل کلی بود از اون به بعد واقعا معتاد جادوگران شدم همین که پی سی رو روشن میکردم اولین کاری که میکردم ورود به جادوگران بود بعدش هم با هاگرید آشنا شدم و اونم اومد توی بحث های کل کلی ردا فروشی بعدش هم که رفتم توی محفل و قرار شد مواظب سیریوس و جیمز باشم اما تنها کاری که نمیکردم همین بود و فقط کل کل با هاگرید برام مهم بود توی مسنجر برای هم خط و نشون میکشیدیم همدیگه رو کچل میکردیم و ...
توی اوضاع و احوال خودم بودم که دوستان سیاهم انقدر روم تاثیر گذاشتند که اومدم اسلیترین
بعدش همش کل کل با پیام و موجودی خیالی به نام کاری بود پیام هم که همیشه کم میورد(تا نیستش بگم
)یه کاری کرد که من دیگه نتونم حرف بزنم و توی رول پلینگ اومد خواستگاریم و توی یکی از روزای کریسمس بود که عروسی من و اون توی یک کنفرانس به همراه سالازار(که حالا بابام شده بود)و حاجی برگزار شد بعدش هم به خوبی و خوشی گذشت و ما از کل کل افتادیم که سر و کله پرمیس پیدا شد و با اونم آشنا شدم
پیام هم شناسه ش رو عوض کرده بود و ایلیدان شده بود دوباره یه کنفرانس اینوایت شدم و مازامولا راجع به مزیت های خاکستری برام گفت منم که مدتی بود حال و حوصله پست زدن توی سایت رو نداشتم پیشنهاد مازا رو قبول کردم و شدم خاکستری
یه بار هم که شدم بهترین عضو تازه وارد اصلا فکرش رو نمیکردم
چیز هایی هم که تو جادوگران خیلی ناراحتم کرد یکی اون دعوای عجیب بود و یکی هم رفتن ایلیدان
در کل فکر نمیکنم چیزای که الان گفتم ربطی به این تاپیک داشته باشه ولی نه داره
من هر چی اتفاقی که به جادوگران ارتباط داشت ولی توش نبود رو گفتم
الان هم که دوباره داره کل کل راه میفته
جنگ بین سیاه ها و خاکستری ها