هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ شنبه ۱ مهر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۵:۰۲:۲۶ جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
پایان ماموریت اوباش


خب اولین ماموریت به پایان رسید و من از دو نفری که شرکت کردن تشکر میکنم.

آماندا
پستت در کل جالب بود. خوشم اومد.

نقل قول:
- جـــــیـــــــغ آرسینوس... یه کاری بکن...


سه نقطه ها اضافه بودن به نظرم.

نقل قول:
- قرار بود به هکتور زور بگه نه اینکه لینی بکشه!


لینی بکشه؟ به نظرم اگر یه "رو" داشت بهتر بود.
لینی رو بکشه!

نقل قول:
رز جیغی کشید که توجه مرگخوار ها را جلب کرد. پس از اینکه همه به رز نگاه کردند او گفت:
- لینی میدونست که به زودی توسط یکی تو خونه ریدل کشته میشه برای همین وصیت کرده بود وقتی مرد فکو فامیلاش بیان انتقامشو بگیرن!

اینجا به نظرم ایده ی خلاقانه بود. آفرین.

جسیکا

پست شما هم خیلی قشنگ بود. به نظرم توضیحات لازم رو داشت.

فقط قشمت شخصیت ریتا... ریتا یه شخصیت مغروره. پس عجیبه که بدوئه دنبال افتاد. البته این رو به چشم اشکال نبین.

توی بعضی جاها علائم نگارشی فراموش شده بودن.
بیشتر دقت کنید.


هر دوتون خوب بودید... ولی آماندا از نظر رول نویسی ( که ما بهش میگیم آشوب به پا کردن) بهتر بود. پس نشان اوباش طلایی تعلق میگیره به...

تصویر کوچک شده
آماندا!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۹:۲۴ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶

جسیکا ترینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۲ دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 143
آفلاین
اهم...
بعله!...و باز هم بعله!
اولین ومزخرف ترین ماموریت اینجانب به پایان رسید.
باشد که پیشرفت کنم...


هافلپاف ایز خفن!
شیپور خواب رودولف دست منه!
صبحا زود بیدار شید شبا هم زود بخوابید!
مراقب تلسکوپ آملیا باشید!اصلا حوصله نداره!
ارباب
بعله!و باز هم بعله...
در پناه هلگا باشید.
همین...
تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۰ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۶

آماندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۵:۵۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
از همه جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 225
آفلاین
ماموریت من
انصافا نهایت آشوب به پا کردنم همین بود!



پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۵:۰۲:۲۶ جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
اولین ماموریت گروه اوباش


به عنوان اولین ماموریت گروه اوباش، طبق تصمیمات گرفته شده، قرار است در یتیم خانه ی سنت دیاگون آشوب برپا کنید.

خلاصه ای از این تاپیک:
نقل قول:
لرد متوجه شده بچه دامبلدور توی پرورشگاهه و اونو از پرورشگاه آورده. لرد خیلی به این بچه وابسته شده؛ در حدی که داره مهربون میشه. مرگخوارا تصمیم میگیرن بچه رو ( که لرد اسمش رو "تام مارولو جونیور" گذاشته) خبیث کنن.


به عنوان اولین ماموریت پست های شما نقد خواهند شد ولی امتیاز دهی نخواند شد.

تا میتوانید آشوب برپا کنید!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
امروز ۷:۳۳:۲۳
از جنگل بایر افکار
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
گردانندگان سایت
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 341
آفلاین
دوریا با شدت در اتاق ثبت نام اوباش را باز کرد.

- قهرم ! چرا درست در رو باز نمیکنی؟
- مگه اینجا ثبت نام اوباش نیست؟
- چه ربطی داره؟
- آیا نباید در را اوباشانه باز کرد؟ از شما می پرسم آیا نباید از اول ورود اوباش بود؟
- قهرم! اوباش بی خاصیت قهرم!
- الان برای اوباش بودن قبولم کردی؟
- نه!
- خودت الان بهم گفتی اوباش! خودت گفتی!
- قهرم باهات قهرم! بشین سوالا رو جواب بده اوباش..
- ببین ! خودت بهم میگی...
- قهرم! قهرم!

۱_ تاریخ عضویت از اولین شناسه خود را بنویسید.

بیست و نهمین روز از پنجمین ماه سال یک هزار و سیصد و نود و چهار ساعت دوازده و پنجاه و پنج دقیقه ظهر

۲_هدف اصلی شما جهت عضویت در اوباش چیست؟

اعمال اوباشانه بیشتر=تاریکی بیشتر=قدرت بیشتر=زندگی بهتر

۳_ یک عمل ضد وزارتی خود را شرح دهید.

من نبودم که به وینکی تبریک گفتم من نبودم!
من دروغ نمیگم! من نبودم! من اصلا پشیمون نیستم! من نبودم!

۴_ اوباشانه ترین کار خود را شرح دهید.

به این قسمت که رسید دوریا لبخند اوباشانه ای زد به این گونه:

فلش بک

لیسا با کفش های تق تقیش و طبق معمول با قهر از کلاس موجودات جادویی خارج شد.
دوریا پشت سر لیسا حرکت می کرد تا اعمال اوباشانه ش رو به اتمام برسونه.

- تتتتتتق!
- وااااای!
دوریا به سمت لیسا دوید.
- پروفسور توربین نه ببخشید تورپین! حالتون خوبه؟ صدمه دیدین؟
- وای مرلین کفشم! قهرم قهرم! کدوم تسترالی اینجا روغن ریخته بود و کدوم بچه تسترالی صدای تیر در اورد؟
- من حتما پیداش می کنم و بهتون میگم کی بوده! شما اصلا نگران نباشین پرفسور!
- واقعا این کار رو میکنی؟
- حتما چرا که نه؟ من خیلی به اساتیدم علاقه دارم!
- حتی پیوز؟ قهرم قهر!
- نه پروفسور معلومه که نه! هیچ کس به اندازه ی شما نمی تونه کلاس موجودات جادویی رو به خوبی تدریس کنه!

لیسا درحالی که اشک توی چشماش حلقه زده بودن دست دوریا رو گرفت.

- به خاطر این کارت تا دو روز و سه ساعت باهات قهر نیستم!

پایان فلش بک


- برو بیرون!

و قبل از اینکه پاشنه ی کفش لیسا به چشم چپ دوریا وارد بشه و از سوراخ راست بینیش بزنه بیرون از اتاق فرار کرد و صدای خنده ی اوباشانه ش توی گوش لیسا تکرار می شد!


Isabella's lullaby-The Promised Neverland

یک عالمه اطلاعات بیشتر! (معجون راستی)

دوئل مرگ؛ بهترین نوشته‌ی من؟


,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۶

گرگوری گویلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۴ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۸:۲۲ دوشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۷
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
گرگوری دم در ایستاده بود و داشت فکر میکرد که چه شد که به اینجا رسید؟

فلش بک-دادگاه شماره 10:

با ورود لیسا تورپین به اتاق وینکی برای شکایت گویل دم در ایستاد و گوشش را به در چسباند.

- من از همه جامعه جادویی شکایت دارم! از همه ی جادوگران و ساحرگان شکایت دارم!
- وینکی از لیسا پرسید آیا لیسا مرض داشت؟

گویل هم متعجب شد
لیسا برای چه از همه جامعه جادویی شکایت دارد؟

- نخیر وزیر بانو! من رئیس دست اوباش هستم! هیچکس نمیاد عضو اوباش بشه و من هم قهرم هم از همشون شکایت دارم!

با این دیالوگ گویل برای شنیدن ادامه ماجرا توقف نکرد و سریعا خودش را به محل عضو گیری اوباش رساند.

زمان حال-محل عضو گیری دسته اوباش:

گویل با نیشخندی جلوی لیسا نشست.

لیسا:نیشخند میزنی؟قهرم!

گویل سریعا نیشخندش را جعم کرد

-فایده نداره!کلا قهرم!

-

لیسا بلاخره لیستش را دراورد:تاریخ تولد؟

- در روز سوم خرداد سال هزار و سیصد و نود و شش در ساعت بیست و دو و سی دقیقه متولد شدم

-

-

لیسا خودش را جمع کرد و پرسید:
چرا میخوای عضو اوباش بشی؟

گویل لحضه ای فکر کرد و سپس گفت:
پیوستن بیشتر به تاریکی!

-

لیسا بلاخره تصمیم گرفت سخت نگیرد و سوال بعد را بپرسد:
یک عمل ضد وزارتی؟

گویل فکر کرد
باز هم فکر کرد
خیلی فکر کرد!
اما آخر سر گفت:
-هیچ کار ضد وزارتی انجام ندادم

لیسا با خود فکر کرد که به کدامین گناه؟نه جدا کدامین گناه؟

بلاخره سوال آخر را پرسید:اوباشانه ترین کاری که تا حالا انجام دادی؟

گویل منتظر این سوال بود!
پس سریعا جواب داد:
-برای هری وصیت نامه تغلبی نوشتم تا زنش فکر کنه هری سه تا زن گرفته ولش کنه!

لیسا متفکر گرفت:وقتی مرده دیگه چه فایده ای داره که زنش ولش کنه؟

گویل جوابی نداشت پس سکوت کرد

لیسا که دید گویل جواب نمیدهد گفت:برو بیرون!قهرم!

و صحنه بعدی که لیسا دید ردی از دود بود که پشت سر گویل به جا مانده بود



"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱:۱۲ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۶

آماندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۵:۵۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
از همه جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 225
آفلاین
آماندا دستش را به در نزدیک کرد ولی وقتی میخواست که در بزند منصرف شد! دوباره همین کار را تکرار کرد، دوباره و دوباره تا اینکه نویسنده متوجه شد بهتر است ساعت دو نصفه شب ملت را سر کار نگذارد و خلاصه اینکه آماندا بالاخره در زد!

- تا با تو هم قهر نکردم بیا تو!

آماندا وارد اتاق شد و بر روی صندلی مبارک نشست.

- تاریخ تولدت بگو.
- سلام علیکم!
- تاریخ.
- 1395/10/5
- هدف اصلیت برای عضویت تو اوباش چیه؟
- چون میخوام تا میتونم تو گروه های سیاه عضو بشم تا سیاه تر هم بشم!

آماندا با خودش گفت که با توجه به دو سوال قبلی حتما سوال های بعدی هم آسان خواهند بود تا اینکه لیسا سوال بعدی را پرسید:
- یه عمل ضد وزارتیت شرح بده!

آماندا کمی فکر کرد اما بیشتر از پنج ثانیه طول نکشید تا پی ببرد هیچ عمل ضد وزارتی انجام نداده.
- فکر نکنم عمل ضد وزارتی داشته باشم.
- باهات قه...
- صبر کن... خب... تو انتخابات شرکت نکردم.

لیسا طوری به آماندا نگاه کرد که هرکسی میفهمید در آن لحظه میخواست هرچی کفش پاشنه بلند دم دستش است پرت کند سمت آماندا اما خوشبختانه فقط سوال بعدی را پرسید:
- اوباشانه ترین کاری که کردی چی بوده؟
- دزدین تمام کفش های پاشنه بلند جنابعالی از تو تالار ریون!

آماندا که خرابی وضعیت را به خوبی در چهره لیسا میدید، سه چهار تا پای دیگر هم قرض گرفت و شروع به فرار کردن کرد.

- برو بیروننننننن.



پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶

جسیکا ترینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۲ دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 143
آفلاین
تق!تق!تق!
لیسا درحالی که کفش های جدیدش را برق می انداخت در را باز کرد.
باعصبانیت نگاهی به نفری که پشت در بود انداخت و با لحن قهر مانندی گفت:
-بیا تو!البته گفته با شما از همین الان قهرررم!

جسیکا در حالی که دنبال جایی برای گذاشتن خیار های روی چشم وماسک روی صورتش می گشت، روی صندلی که سیریوس همین چند لحظه پیش آنجا نشسته بود، نشست و با لحن نیمه هیجان زده ایی گفت:
-اومدم قضیه رو ببندم برم!

لیسا که تقریبا گیج شده بودT پس از ریست کردن ذهنش به یاد آورد که فرم قبلی جسیکا کامل نبوده و جسیکا تقریبا از زیر جواب دادن به سوال آخر در رفته است.بنابراین نگاه قهری انداخت و به سرعت فرمش را که قسمتی از آن خالی بود را جلوی او انداخت.

-منو ببین!همین الان یکی اومد نزدیک بود بکشمش زود کاملش کن برو!اصن فکر کردی به کار اوباشانه ات؟

جسیکا با لبخند حجیمی جواب داد:
-اهم!من داشتم فکر میکردم من کلا آدم خفنی بودم و ملت رو به سمت جرم و جنایت و عضویت گروه مرگخوارا سوق میدادم.
بعدشم که دیدین وزارت قبلیه سرنگون شد.
که البته وصد البته یه بخشاییش زیر سر من بود!
الانم که وزارت جدید اومد.خلاصه دیشب که داشتم با خودم فکر میکردم من خیلی خفن هستم و ازینا !حالاخوبه بنویسمش؟

لیسا با نگاه تهدید آمیزی سرش را تکان داد.
جسیکا هم سریع تمامی اعترافاتش را روی برگه نوشت، برگه را روی میز پرت کرد و بعد از استفاده از جمله طلایی"گو تو ده هل"از دفتر لیسا خارج شد.
تا عبرتی باشد برای آیندگان(و حتی گذشتگان )


هافلپاف ایز خفن!
شیپور خواب رودولف دست منه!
صبحا زود بیدار شید شبا هم زود بخوابید!
مراقب تلسکوپ آملیا باشید!اصلا حوصله نداره!
ارباب
بعله!و باز هم بعله...
در پناه هلگا باشید.
همین...
تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۱:۱۶ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶

سیریوس بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۳ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۹:۵۶ شنبه ۹ تیر ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 33
آفلاین
-سلام العلیکم.
سیریوس بر روی صندلی رو به رو ی لیسا لم داد و بدون توجه به چهره ی لیسا، پایش را بر روی پای دیگرش انداخته و با فرمت به او خیره شد.

لیسا با دلخوری به سیریوس نگاه کرد و منتظر کوچکترین حرکت زشت دیگری از جنب او بود که با او قهر کند.
-اسم؟
-نمیشناسی منو؟ فکر می کردم میشناسی! عجیبه که تو یکی از سه غارتگر رو نمیشناسی. شاید کوتاهی از من بوده ها؟
-اسم؟
-اها خب باشه...سیریوس بلک.
-چند سالته؟(چند وقته تو سایتی؟)
-یه چهار پنج سالی میشه.
-هدف اصلی شما جهت عضویت در دسته اوباش؟
-میگم انقدر رسمی هم خوب نیست رفتار کنی ها؟ یکم لبخند بزن چیه همش چهره ی گرفته؟
-هدف؟
-مگه هدف دیگه ای می تونم جز غارتگری داشته باشم؟
-یک عمل ضد وزارتی خود را شرح دهید.
-شرح؟ شوخی می کنی دیگه نه؟
-
خب آدمو یاد این امتحانا ی هاگوارتز می اندازی...
-
-باشه باشه.
-یادمه یه بار از زندان ازکابان فرار کردم.
- اوباشانه ترین کار خود را شرح دهید.
-شرحـ..؟ باشه واستا یکم فکر کنم...

لیسا داشت از دست سیریوس از شدت عصبانیت منفجر می شد. واقعا نمی دانست که چجوری تا کنون توانسته رفتار زست و زننده ی سیریوس را تحمل کند و با او قهر نکند؟! برای همگان نیز جای پرسش بود!

-خب میدونی چیه؟ راستش همه ی کارای من شرور بوده نمیشه بگیم کدومش شرورانه تر بوده می فهمی چی میگم؟ شاید یکی از اون بداش که البته خیلی به من و جیمی حال داد، سر و ته کردن اسنیپ جلوی همه بود.

لیسا که نزدیک بود کفش پاشنه بلندش را در چشم سیریوس فرو کند، از جای خودش بلند شد.
-فقط و فقط چون بهت نیاز دارم عضوت می کنم وگرنه که باهات قهرم.
-
-بیرووووووووووووون!


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۶

جسیکا ترینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۲ دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 143
آفلاین
بهترین لباس هایم را پوشیده بودم . این اولین و آخرین بار بود.لباس خفنم نظر همه ماگل ها را به خود جلب میکرد. اما برایم مهم نبود.چون من خیلی خفن بودم و این از چشم هیچ کسی پنهان نمی ماند.
در زدم در رنگ و رو رفته ساختمان با صدای غیژی باز شد.
وارد شدم بوی خاک و جنازه های متعددی را میتوانستم حس کنم.همه آنهایی که توسط لیسا به قتل رسیده بودند!
شاید من هم یکی از آنها خواهم بود!
تا چشم کار میکرد جنازه بود جنازه و جنازه(تقریبا مثل قبرستون )اما هیچ مرده شوری نبود و هیچ کشیشی وهیچ کسی که گریه کند.
من برای همین آنجا بودم؟جواب واضح است نه! در زدم.
-قهرم با اینکه نمی دونم کی هستی اما میتونی بیای تو.
در را باز کردم به داخل رفتم و روی صندلی قدیمی که معلوم بود تک تک جنازه های جلو در رویش نشسته بودند،نشستم.
-قیافت نشون نمیده ،از کی ساحره بودی؟
می خواستم بگویم از زمانی که بدنیا آمدم اما نگفتم چون عاقبتم مانند آنهایی میشد که این جواب را داده بودند.
-اهم ...از1396.27.3 خیلی خیلی تازه واردم
لیسا بدون اینکه چیزی بگوید کاغذش را در آورد و چیزی روی آن نوشت.
-هدفت چیه که اومدی اینجا؟
-من میخوام سیاه(مشکی نه سیاه!) باشم با دسته اوباش هم باشم .خوبه؟
لیسا سرش را بالا آوردو با لحن قهر مانندی گفت:بدک نیست. حالا بگو ببینم یه عمل ضد وزارتی شرح بده!
-من کلا سر انتخابات فقط با یه دولت بودم و برای سرنگون کردن دولت قبلی فعالیت های انقلابی شدیدی در چتر و بعضی از قسمت های دیگه داشتم.
-
-
من نمی دانستم چه بگویم ؟اوباش؟ جدی جدی؟اوباش؟ اما بله قطعا این اولین قدمم برای ورود به تاریکی بود.میدانستم که اگر با همچین خبری به خانه برگردم شیرینی های مادر بزرگ از من استقبال میکنند ،اما واقعا میتوانستم همچین کاری بکنم ؟من در دوران طفولیتم حتی یک کار اوباشانه هم انجام نداده بودم!
مطمئن بودم اگر سوال بعدیش در مورد اوباشانه ترین کارم باشد حتما به جمعیت مرده دم در میپیوندم.با نگاهی ملتمسانه نگاهش کردم او هم مرا نگاه کرد.
-قهرم!حالا میتونی بری!


هافلپاف ایز خفن!
شیپور خواب رودولف دست منه!
صبحا زود بیدار شید شبا هم زود بخوابید!
مراقب تلسکوپ آملیا باشید!اصلا حوصله نداره!
ارباب
بعله!و باز هم بعله...
در پناه هلگا باشید.
همین...
تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.