دوریا با شدت در اتاق ثبت نام اوباش را باز کرد.
- قهرم ! چرا درست در رو باز نمیکنی؟
- مگه اینجا ثبت نام اوباش نیست؟
- چه ربطی داره؟
- آیا نباید در را اوباشانه باز کرد؟ از شما می پرسم آیا نباید از اول ورود اوباش بود؟
- قهرم! اوباش بی خاصیت قهرم!
- الان برای اوباش بودن قبولم کردی؟
- نه!
- خودت الان بهم گفتی اوباش! خودت گفتی!
- قهرم باهات قهرم! بشین سوالا رو جواب بده اوباش..
- ببین ! خودت بهم میگی...
- قهرم! قهرم!
۱_ تاریخ عضویت از اولین شناسه خود را بنویسید.
بیست و نهمین روز از پنجمین ماه سال یک هزار و سیصد و نود و چهار ساعت دوازده و پنجاه و پنج دقیقه ظهر
۲_هدف اصلی شما جهت عضویت در اوباش چیست؟
اعمال اوباشانه بیشتر=تاریکی بیشتر=قدرت بیشتر=زندگی بهتر
۳_ یک عمل ضد وزارتی خود را شرح دهید.
من نبودم که به وینکی تبریک گفتم من نبودم!
من دروغ نمیگم! من نبودم! من اصلا پشیمون نیستم! من نبودم!
۴_ اوباشانه ترین کار خود را شرح دهید.
به این قسمت که رسید دوریا لبخند اوباشانه ای زد به این گونه:
فلش بکلیسا با کفش های تق تقیش و طبق معمول با قهر از کلاس موجودات جادویی خارج شد.
دوریا پشت سر لیسا حرکت می کرد تا اعمال اوباشانه ش رو به اتمام برسونه.
- تتتتتتق!
- وااااای!
دوریا به سمت لیسا دوید.
- پروفسور توربین نه ببخشید تورپین! حالتون خوبه؟ صدمه دیدین؟
- وای مرلین کفشم! قهرم قهرم! کدوم تسترالی اینجا روغن ریخته بود و کدوم بچه تسترالی صدای تیر در اورد؟
- من حتما پیداش می کنم و بهتون میگم کی بوده! شما اصلا نگران نباشین پرفسور!
- واقعا این کار رو میکنی؟
- حتما چرا که نه؟ من خیلی به اساتیدم علاقه دارم!
- حتی پیوز؟ قهرم قهر!
- نه پروفسور معلومه که نه! هیچ کس به اندازه ی شما نمی تونه کلاس موجودات جادویی رو به خوبی تدریس کنه!
لیسا درحالی که اشک توی چشماش حلقه زده بودن دست دوریا رو گرفت.
- به خاطر این کارت تا دو روز و سه ساعت باهات قهر نیستم!
پایان فلش بک- برو بیرون!
و قبل از اینکه پاشنه ی کفش لیسا به چشم چپ دوریا وارد بشه و از سوراخ راست بینیش بزنه بیرون از اتاق فرار کرد و صدای خنده ی اوباشانه ش توی گوش لیسا تکرار می شد!