هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد انتخاباتی پرفسور کوییرل
پیام زده شده در: ۱۶:۴۰ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴
#9

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
تصویر کوچک شده





















پاسخگویی به سوالات

نقل قول:
4-تشکیل گروهی از اعضای ایفای نقش برای زنده کردن تاپیکهای مرده
خب تاپيك موضوعش تموم شد رفت...دژ مرگ ديگه تكراري شده مگر اينكه يكي بياد واقعا سوژه نو و جالبي بندازه بدور از اواداكداورا و ولدي كشتن البوس جيگر پاره كردن...
همين الان موضوع هاي خوبي هستن براي پست زدن فقط كسي سوژه نو نميندازه...

برادر من تو که خودت جواب سوالتو داردی.دقیقا منظور منم همین بود گروهی متشکل از یه عده از اعضا که دارای ایده ها و پیشنهادات جدید برای تاپیکها باشن.لازم نیست حتما اون تاپیک قفل بشه میشه دوباره با یه فکر جدید اون رو ادامه داد.

نقل قول:
7-دادن حق رای به ساحره ها
برام جالبه كه اتفاقا اكثر اعضا ساحره هستن...خيلي راحت با يك نگاه ميشه فهميد...

بله من با این نظریه کاملا موافقم.ساحرگان سیاهانی هستند در لباس سفید.اما جادوگرانی هم داریم که در لباس ساحرگان خود را در میان ما جا داده اند.پس پیدا کنید پرتغال فروش را!

نقل قول:
8-خوش اخلاق کردن کرام
كرام وب مستري است خاص...با ديگران فرق دارد...نميتوان او را با راه هاي زميني شاد كرد...سانسور...

خاص بودن شاید اما فرق داشتن نه.همه ما فرق داریم ماله بعضی ها صافه ماله تعدادی کجه ماله عده ای هم بسختی مشخصه ولی اونام دارن. من کی گفتم از راه زمینی شادش کنیم من گفتم از طریق ارسال جک البته از نوع با ناموسیش و در صورت نخندیدن از طلسم قلقلکیوس هم میشه استفاده کرد ولی چون امکان اخراجش از محل کارش میباشد ترجیحا آلبوس را برای قلقلک دادن پیشش میفرستیم.در چهار نوبت صبح و ظهر و عصر و شام .اگه افاقه نکرد که من شک دارم باید از راهایه فراسایتی اقدام شود.

1-ما چطور به يك پروفسوري كه آخر كودني بود و گول ولدمورت رو خرد اعتماد كنيم؟چگونه؟
اولا که کودن اون ولدرموردت بود که به کوییرل اعتماد کرد.دوما کوییرل دلش بحال اون بیچاره سوخت خواست یه محبتی بهش بکنه برای همین یه چند وقت اونو پشت سرش قایم کرد آخه ولدی چندین سال بود که اونجا بود مطمئن باش اگه تو هم از اون جنگل رد میشیدی همین کارو میکردی.آخی دلت میومد این کارو نکنی اصلا.
کوییرل از جون مایه گذاشت کی همچین کاری میکنه.همه فکر میکنن که اون ترسوء اما جان من خود آلبوسم جرات همچین کاری رو داشت که من کردم؟عمرا
حالا شما افتخار بدید و بیاید اعتماد کنید والا راه دوری نمیره نهایتش اینه که وزیر با لرد میریزن رو هم و سایت رو تمام سیاهها تصاحب میکنن ولی حداقل بعدا روتون میشه جلو چند تا کشور دیگه برید بگید وزیر ما پروفسورا داره آخره ادبیاته دیکتشم همیشه بیسته

2- ايا وقتي شما وزير شويد ديگر كسي حق بي ناموسي نوشتن را ندارد؟ شنيدين شما آخر آسلام تشريف داريد...شنيديم كه ناموسان خود را نميگذاريد بدون چادر و حجال آسلامي جلوي تلویزیون رفته و فيلم تماشا كنند...ايا اين راست است؟...اگر راست است بايد بگوييم كه جوانان تو دهن دولت شما خواهند زد و شخص بنده برادر حميد را لنگ كرده تا فتواي كشف حجاب دهد...
بله در صورت وزیر شدن بنده نمایشنامه ها که هیچی گالری و قسمت مقالات و اخبار و ...تماما باید از صافی عبورد کرده و بعد از تایید بنده در سایت قرار بگیرد.
نخیر بنده هنوز به پای برادر حمید نرسیده ام در ضمن تلویزیون خودش آخر بی ناموسیهای عالمه در صورت وزیر شدن شبکه جادوگر تی وی و رادیو وزارت و محفل و ... تعطیل خواهد شد.
شخصا بعد از بدست آوردن کلاه بوقی وزارت اول از همه اون برادر حمید را ارشاد کرده و سپس تمامی جوانان را ادب میکنم

3-به چه دليل از من در پست اولت ياد نكردي؟به چه جرئتي نام مرا ننوشتي؟چه انتظاري داري؟
ببخشید کوچیک بودید ندیدمتون.به چه جراتی ننوشتم؟بدلیل اینکه پشتم به یک آتشفشان در حال انفجار گرمه.از شما هم انتظاری ندارم فقط یکم مدت خودتون رو زیاد تر کنید تا بیشتر از وجودتون فیض ببریم

4-چه به من ميرسد اگر بهت راي بدم؟اين سوال مهمترين سواله
به تو چیزی نمیرسه ولی به من یه رای میرسه


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱ ۲۰:۴۰:۵۶




Re: ستاد انتخاباتی پرفسور کوییرل
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴
#8



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۷ پنجشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۲ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 31
آفلاین
نامت نشان از دوستی های دیرینه دارد، آشنایی های خوب، ولی، قلبت هم روشن است، اما اهدافت، نظرم را جلب نکرد، چه بگویم، چه بگویم که رای را به دراکو دادم، شاید این او بود که زود جنبید و رای مرا گرفت، ولی باز هم، اگر نمی گرفت به تو رای نمی دادم، زیرا به نظرم، باید همان کوییرلی بمانی که فکر می کردم هستی، و آن کوییرل، برای سیاست نبود،
همان گونه که شاید بدیهی باشد، تو خودت، خودت را به تر می شناسی، و من چخ بگویم که چیزی جز شرمندگی برای دوست قدیمی نمانده است، ببخش که حمایتت نمی کنم، این را اطلاع دادم که روی من حساب نکنی،
ناراحت نشو، من هنوز هستم، و برگشتم، تو توی وزارت نیازی به من نداری، و تا آن موقع من وقتش را ندارم که به تو کمک کنم،
دیگه چی بگم،
*** آلبرت وافلینگ ***


درس ریاضیات جادویی درس ش


Re: ستاد انتخاباتی پرفسور کوییرل
پیام زده شده در: ۱۱:۵۲ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴
#7

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
پروفسور:تشکیل گروهی از اعضای ایفای نقش برای زنده کردن تاپیکهای مرده


با سلام.من اينجا مشكل دارم...چه دليل براي اين تاپيك ها هست؟خب تاپيك موضوعش تموم شد رفت...دژ مرگ ديگه تكراري شده مگر اينكه يكي بياد واقعا سوژه نو و جالبي بندازه بدور از اواداكداورا و ولدي كشتن البوس جيگر پاره كردن...
همين الان موضوع هاي خوبي هستن براي پست زدن فقط كسي سوژه نو نميندازه...


پروفسور:دادن حق رای به ساحره ها

برام جالبه كه اتفاقا اكثر اعضا ساحره هستن...خيلي راحت با يك نگاه ميشه فهميد...

پروفسور:خوش اخلاق کردن کرام

كرام وب مستري است خاص...با ديگران فرق دارد...نميتوان او را با راه هاي زميني شاد كرد...او فقط چون وعده بهشت شنيده(براي وبمستري در سايت) براي همين به عشق بهشت كار ميكند...براي خنداندن او بايد حوريان بهشتي را اورد تا جلوي او بندري زده و ان زمان است كه قهقه كرام را خواهيد شنيد البته به بيچاره حوريان


سوالات:
1-ما چطور به يك پروفسوري كه اخر كودني بود و گول ولدمورت رو خرد اعتماد كنيم؟چگونه؟
2- ايا وتي شما وير شويد ديگر كسي حق بي ناموسي نوشتن را ندارد؟ شنيدين شما آخر آسلام تشريف داريد...شنيديم كه ناموسان خود را نميگذاريد بدون چادر و حجال آلسامي جلوي تلوزيون رفته و فيلم تماشا كنند...ايا اين راست است؟...اگر راست است بايد بگوييم كه جوانان تو دهن دولت شما خواهند زد و شخص بنده برادر حميد را لنگ كرده تا فتواي كشف حجاب دهد...
3-به چه دليل از من در پست اولت ياد نكردي؟به چه جرئتي نام مرا ننوشتي؟چه انتظاري داري؟
4-چه به من ميرسد اگر بهت راي بدم؟اين سوال مهمترين سواله



Re: ستاد انتخاباتی پرفسور کوییرل
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۴
#6

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
تصویر کوچک شده





















اهداف و برنامه ها
1-یاد دادن به اعضای تازه وارد و آشنایی اونها با قسمتهای مختلف سایت:

تصمیم دارم یه نامه به عنوان خوش آمد گویی برای تک تک اعضای جدید ارسال کنم و در اون در مورد قسمت ایفای نقش توضیحات لازم رو بدم تا اونها هم با این قسمت هر چه سریعتر آشنا بشن و به جمع ما بپیوندن.شخصا معتقدم اعضای تازه وارد یا شاید بهتر بشه گفت اعضای تازه نفس همیشه همراه خودشون ایده ها و برنامه هایه جالبی رو میارن ولی متاسفانه بدلیل عدم آشنایی با اعضا و نشناختن قسمت ایفای نقش این نظرها فراموش میشه.البته این نامه جدا از چیزی است که در سایت به اون اشاره شده و من میخوام بصورت روان و در صورت امکان تصویری در یک فایل پی دی اف این کارو انجام بدم.

2-رسیدگی به مشکلات و شکایت اعضا چه از کابر چه از ناظر چه از مدیر:

بارها دیده و خوانده شده شکایتهایه اعضا رو از افراد مختلف در سایت و گله هایی که آنها از دیگر کاربران دارن گاهی حتی اتفاق افتاده که کاربری از مدیری گلایه داشته اما بخاطر ترس و یه سری مسائل حاشیه ای از کنار آن گذشته.چندین بار هم شخصا درخواستهایی از افرادی بدستم رسیده که خواسته بودند به تعدادی از اعضا اخطار داده تا دیگر از طریق پیام شخصی مزاحم وی نشوند.

3-آموزش قرار دادن شکلک و پاراگف بندی برای نوجوانان:

خب حتما همه اطلاع دارن که افرادی که در این سایت عضو هستند اکثرا بین چهار ده تا هجده سال میباشند و مسلما اگه تازه عضو ایفای نقش شد باشند اینطور گمان میکنند که زیباتر شدن نمایشنامه بدلیل وجود شکلهای زیادی است که در متن قرار میگیرد دقیقا کاری که خودم اوایل انجام میدادم.در مورد پاراگراف بندی هم همینطور بهتره آموزش اینکار داده شود .از طریق پیام شخصی والبته به یک عده افراد خاص

4-تشکیل گروهی از اعضای ایفای نقش برای زنده کردن تاپیکهای مرده:

یه سری از تاپیکها که از اوایل باز شدن این سایت زده شده الان دیگه فعال نیستن و تعدادی از اونها قفل میباشن و یا تعدادی تاپیکهایی که جدیدا زده شده حالا برای فعال نبودن دلایل مختلفی وجود داره مثل بی انگیزه بودن نداشتن ایده نداشتن طنز و یا خیلی چیزا هایه دیگه.هدف از تشکیل این گروه سپردن تاپیکها به این افراد میباشد تا به فعال سازی آنها بپرذازند.

5-آشنایی اعضا با هم برای نزدیک تر شدن:

یکی از زیباترین چیزهای که من تو این سایت دیدم ارتباط نزدیکی هست که اعضا با هم دارن.برای این آشنایی باید اول مدتی تو سایت بود نوشته ها رو خوند و بعد از طریق پیام شخصی و یا مسنجر با اعضا آشنا شد ولی بنظر من اگه در همون بدو ورود اعضای قدیمی خود را به این افراد معرفی کنند مطمئنا دیگه دچار مشکلاتی از قبل فرندشیبی از طریق چت باکس و یا پیام شخص نخواهیم بود.

6-متنبه کردن یه سری از کاربران و در صورت لزوم بستن شناسه:

اعضایه جدیدی که هنوز جزو ایفای نقش نشدن علاقه خاصی به زدن تاپیک دارن و هر چی ناطران اخطار بدن و یا به مدیران گزارش دهند هیچ اتفاق خاصی نمیوفتد و طرف کار خودش رو انجام میده و به قول شخصی فقط دوست داره اذیت کنه.پس لازمه یه فکر اساسی در مورد این افراد انجام داد.

7- دادن حق رای به ساحره ها:

خیلی عجیبه برام که اکثرا اعضای این سایت جادوگر هستند و ما تعداد محدودی ساحره در بینمون داریم البته هستند کسایی که خود را با شناسه هایه جادوگر معرفی کردند.من دوست دارم این سایت حقوقی مساوی برای همه اعضا قائل باشه که صد البته این طورم هست.دادن حق رای که کلا شوخی بود ولی مفهوم یه چیزه دیگست امیدوارم ساحره ها به مفهوم واقعی رسیده باشن

8- خوش اخلاق کردن کرام :

کسی تا بحال لبخند این مدیر رو دیده؟ من شک دارم البته در عکسا داشتیم مواردی رو که ایشون لبخند میزدند اما من معتقدیم این عکسها توطئه ای بیش نبوده برای نشان دادن مهربون بودن این فرد.در طی اقدامی قرار است بعد از وزیر شدن بنده هر روز تعدای لطیفه و عکسهای جالب برای ایشون بفرستم و در صورت لزوم تعدادی طلسم قلقلکیوس از طریق مسنجر به ایشون انتقال داده بشه تا شاید مانند گذشته زیبا شوند.

9-چطوری اون پسره هنوز زندس!؟:

این سوال رو بعد از وزیر شدن وقتی با هری صمیمی شدم حتما ازش میپرسم.

لطفا سوالاتتون رو در مورد هر یک از اهداف بپرسید خوشحال میشم نظرات و انتفاداتتون رو با من در میون بگزارید.هدف از انتخابات فقط یک رقابت نیست بلکه رسیدن به چیزیست که باعث موفقیت میشود.





Re: ستاد انتخاباتی پرفسور کوییرل
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۴
#5

نارسیسا بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۰ جمعه ۳ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۰۵ پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۹
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 100
آفلاین
من به شخصه فکر می کنم پرفسور کوییرل عزیز توانایی این رو دارن که چنین مسئولیت سنگین و پر فراز و نشیبی رو بر عهده بگیرن !

ایشان هم از نظر اخلاقی و هم از نظر خلاقیت و قدرت مدیریت و صد البته آن لاینی در هر امری پیشتاز بوده و گوی سبقت را از دیگر عزیزان کاندیدا ربوده اند ... شعار ایشان غنی از معانی و هدفشان بزرگ و مقدس هست که با وجود تجربه های بزرگ خود، مطمئنا قادر خواهند بود جامعه ای ممتاز در سرزمین پر گوهر جادوگران، واقع در دنیای پر آشوب مجازی ایجاد کرده و فرصت های طلایی را برای قشر آسیب دیده و ندیده این اجتماع کوچک فراهم آورند.
من به استعدادهای درخشان این عزیز بزرگوار در همه زمینه ها ایمان دارم و امیدوارم دیگر ساحران و جادوگران عزیز با انتخابهای شایسته خود بهترین را برای این مقام مقدس برگزینند .


این نیز بگذرد !


Re: ستاد انتخاباتی پرفسور کوییرل
پیام زده شده در: ۱۶:۲۴ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۴
#4

املاین ونسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۱ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۱۲ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷
از نامعلوم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 295
آفلاین
خب بنده به عنوان یکی از ارواح سایت اول میخواستم بدونم شما چه برنامه ای برای این قشر از جامعه دارین؟؟

و دوم اینکه کلا برنامه و اهدافتون چیه؟؟
غیر از صاحب شدن کلاه بوقی پی چیز دیگه ای هم هستین یا نه؟؟

با تشکر
لیلی
از طرف ارواح سایت


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: ستاد انتخاباتی پرفسور کوییرل
پیام زده شده در: ۱۰:۳۰ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۴
#3

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
تصویر کوچک شده





















زندگینامه پروفسور کوییرل از بدو تولد تا به امروز
خب برای شروع از زمان تولد میگم.اون موقع ها رو زیاد یادم نمیاد فقط یه چیزایی رو بخاطر دارم مثل زمانی که اولین بار پدر و مادرم رو دیدم.خیلی ترسیده بودم چون اصلا قد و قوارم به اونا نمیخورد از اون شب به بعد هر شب گریه میکردم و خواب خون آشام ها رو میدیدم آخه خیلی شبیه اونا بودن.هیچ کسی منو نمیخواست.به محض اینکه یکم جون گرفتم و تونستم حرف زدن یاد بگیرم منو انداختن تو هاگوارتز.
اولین باری که وارد هاگوارتز شدم رو خوب یادمه .اول از همه یه کلاه گنده گذاشتن سرمون و بعد کلاهه گفت ترو میفرستم تو اسلایترین من هی گفتم نه من پسر خوبیم خیلی شجاعم میخوام برم تو گریف اونا بیشتر مطرحن هی کلاهه می گفت نه تو بدرد اونجا نمیخوری بیا برو اسلایترین اونجا بهتره منم پامو کردم تو یه کفش و گفتم نه یا گریف یا هیچی .همون موقع بود که بر اثر فشار پاهام کفشم پاره شد و کلاه بلند گفت گریفیندور.مک گونگالم هی چپ چپ بهم نگاه میکرد ولی بعد گفت تایید شد.منم یه لنگه پا و شاد و خوشحال رفتم تو گریف.اما بعد از یه ماه کلی التماس کردم به مگی که ترو خدا منو بفرست تو اسلایترین این گریفیا مخصوصا اون پسره که زنده مونده خیلی اذیتم میکنن منو بفرست پیش کرام جونم تو اسلایترین اولم کلاه منو اونجا گذاشته بود. منو اخفال کردن اما نشد که نشد آخرم مگی گفت اگه یه بار دیگه اصرار کنی از مدرسه اخراجی ما هم دست از پا دراز تر برگشتیم تو همون گروه.
هاگوارتز محیط خیلی عجیبی بود همه استاداش میخواستن در نهایت مهربانی آدم رو سلاخی کنن.زبونم لال اگه یه وقت یه پیشنهادی میدادی که اونا مطابق میلشون نبود نامه عریده کش برات میفرستادن که تا چند وقت گوشت سوت میکشید.
درسام تو مدرسه بد نبود ولی خودم کلاس معجون سازی رو بیشتر از همه دوست داشتم شایدم بخاطر این بود که با استادش رفق بودم.اونجا یه استاد داشت به نام پروفسور لاوین که درس مراقبت از موجودات جادويي رو تدریس میکرد.اون درس یکی از درسای مورد علاقه من بود البته الان که فکر میکنم میبینم از استادش بیشتر از درسش خوشم میومد.هی خودمو تو کلاس مطرح میکردم تا مورد جلب توجه استاد قرار بگیرم.یه بار به همه سوالاش غلط جواب دادم البته نه از روی عمد خب فکر میکردم درسته خلاصه وقتی رفتم لیست نمرات رو دیدم کلی ضایع شدم برای اینکه آبروم نره کلا اون درس رو حذف کردم.
از یکی از کلاسامم بخاطر مسخره کردن استاد اخراج شدم فکر کنم کلاس طلسمهایه جادویی بود.من کلی مخ ریختم یه سری طلسم جدید اختراع کردم ولی استادش از روی لج بازی هم ازم امتیاز کم کرد هم به مدیر شکایت کرد.
بعد از این اتفاقا من دیگه سر کلاسا نرفتم اصلا بدست آوردن جام مدرسه هم دیگه برام مهم نبود.فکر کنم عاشق شده بودم .مدتی بود که به یکی از ارشد ها علاقمند شده بودم ولی طرف اصلا ما رو داخل آدم حساب نمیکرد.هی نامه دادیم.بصورت غیر مستقیم اشاره کردم .نه که نه
انگار نه انگار که اصلا کوییرلی وجود داره .ما هم یه مدت دست نگه داشنتیم تا آبا از آسیاب بیوفته ما هم پشت لبمون سبز بشه بد بریم ابراز علاقه بکنیم.
تو دوران تحصیل که یکی از بهترین دوران زندگیم بود البته اینطور گفتن بگیم من علاقه خاصی به بازی کوییدیچ داشتم خودمو چند بار به سبک لوری پرت کردم وسط زمین اما نمیدونم چرا با مخ فرود اومدم از اون موقع دچار ترس از ارتفاعم شدم لکنت زبونم هم بخاطر همین مسئله بود اما کسی باور نکرد.من حتی قول دادم اون پسره رو که زنده مونده بود دیگه جادو نکنم که از رو چوب بیفته پاین ولی اون خانومه گفت بابا اول برو پرواز یاد بگیر بعد بیا تو تیم.
البته راستم میگفت من اصلا تو عمرم پرواز نکرده بودم .یه آذرخش داشتما ولی من فکر میکردم باید باهاش زمین رو جارو کنیم نمیدونستم اگه سوارشیم میره هوا.یا ریش مرلیین چقدر زمونه عوض شده.
اون موقع بود که از رو ناچاری و بیکاری و برای در آوردن یه مقدار پول یه مغازه باز کردم به نام چوبهای جادویی و چون اون اوایل ملت پول نداشتن منم یه تخفیف ده درصدیم چسبوندم بقلش تا مثلا مردم خوشحال شن که اینجا تخفیف داره .ولی حیف اون پسره حتی یه بارم سر به این مغازه ما نزد تا حداقل چوبشو با زبونمون براش واکس بزنیم یا کرام اونم نیومد.آه...
بعد از یه مدت که کار و کاسبی گرفت یه پیشنهاد بهم شد از طرف یکی از بچه هایه هاگوارتز.بهم پیشنهاد کرد که یه سری چوب قاچاق رو برام میاره یه چوبم از ...داره که به قیمت بالایی حاضره بهم بفروشتش.منم که بعد از مدتها فکر کردم که میتونم یه پولی هنگفتی به جیب بزنم قبول کردم.اما این جریان لو رفت و اومدن چوبها رو از السامور گرفتن اما باز جای شکرش باقی بود که اون چوب اصل کاریه هنوز پیشش بود.قرار شد مبلغ درخواستی رو من به شماره حسابش ارسال کنم اونم چوب رو برام بفرسته .
بگزریم که طرف پولو که گرفت چوبو نداد آخرشم معلوم نیست چطوری بعد از یه مدت غیب شدو ماهها بعد مشخص شد که طرف با استفاده از معجون مرکب پیچیده تبدیل به یه خواننده شده .اما چه فایده ما رو بخاطر چیزی که نداشتیم در دادگاه شماره ده به 190 سال حبس در آزكابان محكوم کردند و بخاطر بی احترامی به دادگاه یک میلیون گالیون جریمه کردن ولی ما که فهمیدیم اینا با هم تبانی کرده بودن اون چوب هم به کینگزلی وزیر اسبق داد شد.دلم خنک شد از وزارت خلع شد همشم بخاطر اون چوبه دزدی بود که السامور در ازای آزادیش بهش داده بود.ای ننگ بر این عدالت
بعد از تموم شدن این جریان و رهایی از آزکابان که البته من اصلا اونجا نرفتم و با پول مشکل حل شد یه مدت هم توسط سوسک نامی و ققی بد بی پر و بالی انگ معتاد بودن به ما بسته شد که خوشبختانه سوء تفاهمی بیش نبود..مدتی گذشت و من همچنان با لبخندی شیرین به چوچانگ نگاه میکردم واقعا دختر ماهی بود همیشه همه جا بهم کمک میکرد یه بارم با معجون مرکب به جای من وارد تالار گریف شد تا مشکل جغد هایی رو که برام می اومد حل کنه.آخی ولی بلد نبود پس منم به کرام که اون موقع خیلی دوسش داشتم و اصلا هم ترسناک نبود گفتم و مشکلم رفع شد.واقعا این مدیران و ارشد های هاگوارتز برای بچه ها از جون مایه میزارین ایشالله همیشه سایشون بالای سر ما باشه الهی آمین
تو دوران مدرسه خیلی من بیچاره توسط اون پسره و دارو دستش اذیت میشدم یادمه یه دفعه که داشتیم از کنار زمین کوییدیچ رد میشدم یه نفر دستارمو از رو سرم برداشت به خودم که اومدم دیدم اون پسره جستجوگر تیم گریفیندوره اگه اشتباه نکنم سرخگونشون گم شده بود بجاش اومد دستار منو برداشت تا با اون به تیم حریف گل بزنه منم کلی آبروم رفت آخه طرف همونی که نباید اسمش رو برد از بچگی پشت کلم سبز شده بود اما نباید کسی اینو میفهمید وگرنه قضیه کتاب اول لو میرفت پس ردامو کشیدم رو سرمو از اونجا دور شدم.
اون اوایل که تازه اومده بودم هاگوارتز چون دوستی نداشتم یه باسیلیک کوچولو برای خودم خریدم تا برام همدم بشه البته این پیشنهاد لرد بود گفت بعدا ممکنه بدرد بخوره تو اون مدت که تو هاگوارتز بودم خیلی بزرگ شد تقریبا یه هفتادو متری شد چون خوابگاه پسرا خیلی کوچیک بود مجبور شدم ببرمش تو تالار اسرار قایمش کنم اما امان از دست بچه هایه فضول این دختره جینی اومد تالار رو باز کرد باسیلیک کوچولوی منم این پسره پاتر با اون ققی زدن کشتن واقعا خجالتم نکشیدند یه عذرخواهیم نکردن.بابا حداقل پولشو میدادی.تازه رفته بودم براش شناسنامه گرفته بودم قرار بود ازش حمایتم بشه.در نهایت بی انصافی کشتنش
چند سال گذشت و من همچنام علاقمند به چوچانگ ارشد گروه راونکلاو بودم چند بارم با هم رفتیم بیرون ولی باز من روم نشد چیزی بگم.یه بارم ازش دعوت کردم بیا تا باهم بریم یول بال یه دست کت شلوار صورتی چرکم که اون موقع مد شده بود به ردا فروشی خانوم مانیا سفارش دادم ولی چو چانگ خانوم ناز کردن و گفتن من میخوام با سدریک برم.
تو این مدت یه سری اتفاقات دیگم افتاد مثل دزدین چوبها از مغازم توسط ققی که مثلا کاراگاهم بود و دستگیر شدن اون توسط سوسک.به حق چیزای نشنیده اگه کاراگاه دزد شه پس دزد چیکاره بشه ؟
من یه مدت باشگاه بدنسازیم میرفتم برام خوب بود اینطوری کمتر به فکر چو بودم.حداقلش برای آیندم هم بد نبود .اما چه فایده هر کاری میکردیم این دختره اصلا به ما نگاهم نمیکرد یه بارم برام یه جغد فرستاد تو عمرم نامه عربده کش کسی برام نفرستاده بود اما اون فرستاد تا چند روز حالم گرفته بود اما چه کنیم که هنوزم دوسش داشتم.
بعد از مدتی بالاخره ما رو عضو تیم کوییدیچ کردن وای چه حالی داشت از اون لباس سرخا تنمون میکردیم سوار جارو میشدیم و میرفتیم رو هوا.کلی کیف میداد البته همیشم عالی نبود گاهی موقع ها بدجوریم زخمی میشدم که اینم خودش کلاس داشت.تو همین موقع ها بود که من عضو تئاتر هاگزمید هم شدم در نقش شاعر مفلس یه مدت بعدم سرپرستی اونجا رو به عهده گرفتم ولی بازیگراش اصلا بازیگر نبودن نورممد بهتر از اونا بازی میکرد.
آخرای مدارس بود و من تو یه سفری که به هاگزمید داشتم با تمام پس اندازم یه خونه اونجا خریدم.کوچیک بود اما خیلی باصفا بود همسایه های خیلی خوبیم داشتم.البته به دیاگون خیلی دور بود کلی وقتم گرفته میشد اما من راضی بودم.
بعد از خرید خونه رفتم هاگوارتز تا شیرینی خونه رو بدم اما یه چیزی روی تابلوی اعلاناتتوجهم رو جلب کرد اسم اسامی قبول شدگان برای تیم بود هر چی نگاه کردم اسم خودم رو ندیدم کلی قاطی کردم و رفتم پیش مربی و اعتراض کردم اونم گفت فعلا تو ذخیره باش تا ببینیم چی میشه.البته منکه فهمیدم زیر سر این پسر لی جردن بود یکی نیست بگه تو از کی شدی بازیکن کوییدیچ تو برو گزارشتو بکن.
کلی قلبمون تو اون جریان شکست دیگه نفهمیدم چیکار کردم یهو دیدم ما رو انداختن آزکابان بخاطر چک برگشتی البته اینطور میگفتن.اونجا دوستای خوبی پیدا کردم همشون باحال بودن.بالاخره ما بعد از یه مدت که اونجا آب کدوحلوایی خوردیم فهمیدم موسسه مالی اعتباری گرین گوتز رو زده بودن پس ما هم عزممان رو جزم کردیم و با بروبچ در شبی تاریک فرار را بر قرار ترجیج دادیم.
بعد از این جریان یه مدتم حس کاراگاهیمون گل کرد رفتیم دنبال یه تکیه الماس تا پیداش کنیم هنوز که هنوزه پیداش نکردیم.یه مدتم حس فیلم سازیمون گل کرد گفتیم یه فیلم بسازیم پس فیلمی با نام کک و نخود سحر آمیز البته با کپی از یه اثر هنری دیگه ساختیم چوچانگم توش بازی میکرد.یعنی کلی التماس کردم بیاد بازی کنه.یه مدتم این پسره که واقعا تعجب میکنم چطور زنده مونده رو خواستیم ترک بدیم که نشد.یعنی نمیدونم آخرش چی شد البته فکر کنم چون پدر مادر بالا سرش نبود یکم عین بچه پروها شده بود.
خلاصه مدرسه تموم شد و ما دیگه تصمیم ازدواج رو صد درصد کردیم.پس از چو دعوت کردم تا یه روز با هم تو کافه سه دسته جارو قرار بزاریم و با هم حرف بزنیم.این طوری اگه هری ما رو میدید کلی از حسادت میمرد.اما چه فایده من کاملا این قرار رو فراموش کردم و فقط به فکر کوییدیچ بودم.چند وقت پیش یه درخواست برای بازی تو تیم کوییدچ داده بودم که پذیرفته شده بود منم که فکر می کردم کوییدیچ خیلی مهم تر از یه قرار برای ازدواجه قرار رو کنسل کردم و تصمیم گرفتم برای بازی توی کوییدیچ برم و همین باعث از بین رفتن همه چی شد.از اون به بعد دیگه با هیچ دختری حرف نزدم و فقط چسبیدم به کوییدیچ .یعنی کسی حاضر نشد به من عشق بورزه حیف اون همه معجون عشق که برای تمام ساحره ها خوردم فکر نکنم دیگه کسی مونده باشه.در آخرم زدم تو کار میرتل و پری دریایی و ...اما محض رضای خدا یه دیوانه سازم پیدا نشد که ما رو ببوسه.از تیم کوییدیچم اخراج شدم تمام چیزهایه خوبی رو که دوست داشتم از دست دادم.پس برای فراموش کردن رفتم تو جنگل تا در مورد خون آشامها تحقیق کنم بقیه جریانم میتونید تو کتاب هری پاتر و سنگ جادو بخونید چون خیلی طولانی میشه.فقط آخر داستان رو بعدا عوض کردن بنده قرار نبود اتفاقی برام بیوفته ولی چون این پسره همون هری پاتر خیلی عزیز دوردونه بود ما هم تن به این ذلت دادیم و مثلا مردیم اما میبینید که زندم خلاصه بعد از اون جریان دیگه نتونستم کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه رو قبول کنم نه اینکه چون طلسم شده بودا نه برام تداعی کننده یه سری خاطرات بود پس برای از نوع شروع کردن تدریس کلاس پیشگویی رو توی هاگوارتز برعهده گرفتم.به اصرار اربابم هم یه مدت مرگخوار شدم آخه اون میگفت اگه تو سیاه نباشی پس من دیگه رو سر کی جا خوش کنم منم چون دلم بحالش سوخت و دیدم بچه یتیمه قبول کردم اما بعد از شکستش تو اولین نبرد فرار رو بر قرار ترجیح دادم. مدتی بعد عضو حذب لیبرات دموکرات جادوگریالیستی شدم.
یه داستان اشتراکیم در مورد تولد دوسالگی هری هم نوشتیم البته با همکاری یکی از دوستان سفیدم که امیدوارم سر به تنش نباشه.یعنی منظورم این بود که خدایی نکرده مثل نیک بی سر نشه که بخاطر یه تیکه پوست نمیتونه بره جزو گروه بی سر ها.
الانم که تصمیم گرفتم برای وزیر شدن کاندیدا بشم فکر میکنم از عهدش بر میام یکی از مهمترین اهدافمم اول خوش اخلاق کردن کرام هستش مثل اون موقع ها و دوم اینکه بفهمم اون پسره چطوری تا حالا زنده مونده.





Re: ستاد انتخاباتی پرفسور کوییرل
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ یکشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۴
#2

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
حوب جناب پرفسور کوئیرل شما چه برنامه ها و اهدافی دارید؟


من برگشتم


ستاد انتخاباتی پرفسور کوییرل
پیام زده شده در: ۱۶:۱۵ یکشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۴
#1

کاراگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۵۸ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۵۰ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
از خوابگاه پسران راونکلاو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 75
آفلاین
جناب پرفسور کوییرل و طرفدارانشون از فردا می تونن کارشون رو توی این ستاد آغاز کنن!!

برنامه ها... اهداف... پاسخ به سوالات مردم...


از اون بالا کفتر میایَ یَک دانَه ققنوس میایَتصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.