هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۸۴
#71

هادوك


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۱۸ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 15
آفلاین
من با اين عكس ميخوام عضو حذب شم حاله وبمستر جا مياد


هری پاتر


ويرایش : دوست خوبم عکس به این بزرگی رو ورداشتی گذاشتی تو صفحه ؟؟ لینک میدادی که بهتر بود !
لینک عکس رو گذاشتم به جای اون عکست .


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۳ ۱۵:۰۴:۱۷


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۸۴
#70

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
آخ ققی.....گفتی عکس العمل نشون ندم....وگرنه......


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۲:۵۲ جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۸۴
#69

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
جلسه مورخه دوازده اسفند هشتادو چهار
هدف:محرمانه

موضوع:هتک حرمت به حذب لیبرات دموکرات جادوگریالیستی

زمان:ساعت 7تا 7:15سعی کنید بیاید تو جلسه از ساعت 7:15 به بعد جلسه رسمیه!

همونطور که تو جلسه سری قبل گفتم و بعضی ها بودن گفتم احتمال جلسات ناگهانی امکان داره و این یکی از اوناس ساعت
7 امروز یعنی جمعه به مدت نا مشخص جلسه ای بر پا خواهد شد به دلیل کمبود وقت با متخلفان جلسه به شدت بر خورد خواهد شد پس رعایت نظم الزامیست!!

افرادی که می تونن در جلسه حضور داشته باشن:
ادی ماکای
آلبوس دامبلدور
رون ویزلی
آوریل لاوین
هرپوی کثیف
سوروس اسنیپ
آنیتا دامبلدور
دکتر حسن مصطفی
پرفسور کوییرل

هم اکنون منتظر حضور سبزتان هستیم.
همچنین تاکیید می کنم تا زمان ذکر شده هیچ کس در مقابل هر حرفی عکس العملی نشون نده


ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۲ ۱۳:۴۲:۲۲
ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۲ ۱۳:۴۳:۴۲

[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۹:۴۱ جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۸۴
#68

آرمين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۹ یکشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
از نا کجا آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
من تو دولت اين دهن يعنی تو دهن اين دولت ميزنم من از اين دولت کله پاچه درست ميکنم من فعلا اصلا نميفهمم چيکار ميکنم يکی منو بيگيره...من خودم آرايشگاهه خصوصی ميزنم که اسموت کنم من زنمم اسموت ميکنم...نه اين يه نمه رو شوخی کردم...حالا ببين...من مترو درست ميکنم من اتوبان ميکشم...من آفتابه از راه دور تکثير ميکنم من حالم خوش نيست...من ما کله میپرم تو ماگمای مذاب! من تک تک پرای کفتر رو ميکنم...

ققی: هوي...عمو دو دقيقه بهت رو داديم تند نرو ديگه يه ساعته داره ميگه من...يا پاشو برو بيرون يا حرفتو بزن!

ها؟ چی؟ حرف حساب؟ اينم حرف حساب!

ـــــــــــ‌به اسم تعالی مرلين ــــــــــــــــــــ

با تکيه بر اولاد حميد و مرلين فقيد و حضرت نميد و ققنوس نديد بديدو (به دل نگيری يه وقتا) تيم ملی اميد و دستم بريد و عقل از سرم پريد و غيره...و با تشکر از دست اندر کاران برنامه از جمله فلانی و همه دوستان که اسمشون فراموش شد، ورود خود را به حذب تسليت عرض مينمايم! از همين جا اعلام ميکنم که ما همه جوره هستيم! ای دامبل کبير ، ای امير کهير‌، ای بخورو نمير ، ای اسموت وزير ! اميدوارم در جوار شما همه رو بکوبيم تو هم!

__________________________

آها من شواهدی در مورد ارزشی بودن وزير يافتم...آهای بچه اين نوار ويدئو رو پخش کن (جادوگران و ويدئو؟)

---------- نوار ويدئو--------------

وزير در اتاقی تاريک با شخصی مفقود الاثر در حال گفتگو

وزير: خب حالا چرا اينطوری شد...عجبا...آخی حيوونی...حالا ميخوای من با کريچرحرف بزنم؟

فرد نا شناس: نه آقا...ما تاحالا ۵ تا شخصيت عوض کرديم...هيچ کدوم تاييد نشد...آخه اشکاله محمد ويزلی يا کريم پاتر يا مسعود سه پوسته چيه آخه نه شما بگين ديگه!

وزير با صدای زير (افتادم رو خط قافيه امروز!) : نه راست ميگی همش خوبه...من فردا ميرم باهاش حرف ميزنم...چطوره؟

- خوبه آقا...خوبه...دست شما درد نکنه...ا آقا اين دوربينه چيه گوشه اتاق؟

تصوير سياه ميشه!

شما تاییدی ولی یادت نره ما اینجا مدیر ها رو بیشتر به درو دیوار می کوبیم تا جایی که هیچ توهینی نشه و فقط وفقط بحث دوستی باشه...امید وارم فعالیت های بیشترت رو در حذب ببینم


ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۲ ۱۰:۴۳:۳۷
ویرایش شده توسط پروفسور گريفندور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۳ ۳:۴۶:۰۰
ویرایش شده توسط پروفسور گريفندور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱۳ ۴:۳۴:۰۳

امروز خودم را زخمی کردم تا ببینم آیا هنوز درد را حس میکنم یا نه....درد تنها واقعیت است...

-- جانی کش


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۹:۱۴ جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۸۴
#67

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 523
آفلاین
وزير بايد اسموت شه وگرنه كله پا خواهد شد.

طبق خبري موثق كه هم اكنون به دستمان رسيد سازمان كله پا كنندگان جوان در اقدامي بشر دوستانه با حذب ليبرات دموكرات پيمان برادري بست.

به همين دليل از آقاي "قلي كله پا" دعوت كرديم تا به دفتر حذب بيايد و در مورد كارهاي آينده و حال و باحالش سخناني ارج نهد,پس گوش جان ميدهيم به سخنان ايشان:

قلي:سلام اي ملت,سلام اي مردم,سلام اي جادوگران.
قلي ميكروفون رو به سمت ملت ميگيره.
ملت:سلام.
قلي:اي مردم چگونه ميتوانيد بار سنگين زلفهاي پريشان وزير را بر پشتتان تحمل كنيد؟ملت با سابقه و با فرهنگ جادوگران با چندين هزار سال تاريخ و تمدن اينگونه بايد به باد تمسخر گرفته شود؟شما مگر نبوديد كه خواستار آزادي زندانيان سياسي بوديد(مهتاب جيگر و گل دختر)؟
ملت:بله.
قلي:پس چرا اينگونه خام شده ايد؟مگر زودپز نداريد؟مگر سرخ كن نداريد؟مگر ماهيتابه نداريد؟
مردم:بله.
قلي:چي هي بله بله بابا اول گوش كنيد بعد تاييد كنيد.
مردم:بله.
قلي:خب مشكلي نيست من ادامه ميدم,براي آشكارتر شدن اذهان شما ملت جادوگر اين سوال را ميپرسم, آيا ميدانيد صبحها قبل از اين كه وزير خاين به سره كار برود در خانه چه ميكند؟
مردم:بله.
قلي:نه حدايي ميدونيد؟
مردم:بله.
قلي:باشه حالا من دوباره ميگم كسايي كه نميدونن بشنون,وزير روزي پنج ساعت از وقتي را كه بايد براي شما ملت بگذارد روي موهايش ميگزارد و آنها را پريشان ميكند,آيا او تروريست نيست؟او خود بن لادن است در لباس دراكو مالفوي.
پس بيايد همه دست در دست هم دهيم تا با ياري يكديگر همه از بهاري سبز و شيرين لذت ببريم.
شماره حساب ٩٩٩ بانك گرينگوتز
مردم:بله.

----------------------------------------------------------------------------------------------------

پشت صحنه ي سخنراني:
قلي:ببينم اين مردم چرا هي ميگفتن بله؟
ققي:اول برو اسمتو عوض كن بعد بيا حرف بزن الان از معروفيت من كاسته ميشه.
قلي:عمرا.
دنگ ديش بوم تاراق تاراق.
و هنوز هم اين به صورت يك راز است كه چرا مردم هي گفتن بله,جواب را براي ما به صندوق پستي ١٢١٣١٢٣١٢٣٤١٤١٢٣٤١٤
ارسال كنيد تا به شما به غيد قرعه يك عدد ماشين موزني تقديم شود


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۸:۳۵ جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۸۴
#66

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
سرپرست سازمان ملی امنیت و اطلاعات حذب لیبرات دموکرات منتشر کرد
شواهدی دال بر ارزشی بودن وزیر منتشر خواهیم کرد

ماکای سرپرست سازمان ملی امنیت و اطلاعات حذب لیبرات دموکرات(نام اختصاری=احلال)در بیانیه ای اعلام داشت:
که ما شواهدی بدست آوردیم که وزیر یک ارزشی بسیار خفن می باشد البته ارزشی بازی در ابتدای عضویت هر فرد رواست اما بعد از حدود 1 سال واقعا آدم تعجب می کند...!!وی در ادامه سخنان خود گفت که این اطلاعات فوق محرمانه در سازمان محفوظ است و به خواست بنیان گذاران والا وقام این اطلاعات تا زمانی که به خواست آنها باشد سری خواهد ماند!!ماکای در مقابل پرسش های خبرنگاران از حتی یک اشاره کوچک به این قضیه سر باز زد.

ققنوس نیز گفت:
درست است که بنده معاون وزیر هستم ولی این درست نیست که وزیر اینگونه مقابل خواسته های حذب به ایستد او ادامه داد اگرچه حذب ما دموکرات است اما در زمانی که همه چی به خواست ملت جادوگر باشد همه را از سر راه خود بر می دارد!!و واقعا متاسفم که وزیر سنت شکنی کرده و خود را اسموت نگدانیده حتی آن چوچانگ که 1 هفته وزیر بود در زمان وزارت خود موهای خود را پسرانه آرایش می گردانید.

آقای تانکیان یکی از بنیان گذاران حذب است و خود را انقدر در دل مردم جا داده که اصرار دارد همه او را به اسم کوچک صدا کند(و این نشانه هایی از ریشه حذب داخل مردم است)وی در صبحت های خود اشاره ای به سخرانی ادی ماکای داشت و گفت:
-ما این شواهد را مخفی نگه داشتیم چون او وزیر است و ما نمی خواهیم این اطلاعات موجب شرمندگی او شود ...بهتر است که او هرچه سریع تر خود را اسموت کند تا ما مجبور نشویم کاری کنیم که او پشیمان بشود که خود را اسموت نکرده!!

آقای دیگوری که یکی از بنیان گذاران حذب است و خود را انقدر در دل مردم جا داده که اصرار دارد همه او را به اسم کوچک صدا کند(و این نشانه هایی از ریشه حذب داخل مردم است)
وی گفت که در جلسه غیر علنی و پشت در های بسته ما تصمیم خود را گرفتیم و قرار بر این شد که وزیر تا ساعت 8(امشب)کله خود را اسموت کند و گرنه با اتفاقات ناگواری رو به رو خواهد شد.

همچنین برادر حمید که برای ارشاد عده ای از خواهران به جزایر هوایی رفته سعی کردیم تا با او ارتباط بر قرار کنیم

...بوق....بوق....بوق....
سلام بر شما ای ملت شریف جادوگر من یک شعار می دهم که امید وارم شما این شعار را آویزه گوش خود کنید که می گوید هرکه با حذب در افتاد ور افتاد و من می دانم که که ما چه شواهدی در دست داریم نه تنها وزیر بلکه از تک تک اعضا در سازمان اطلاعات مقالاتی وجود دارد...اما من نیز به وزیر پیشنهاد می کنم که هرچه زود تر خود را اسموت گرداند و گرنه چه ها که جلوی چشمش ظاهر نخواهیم گرداند...ای وزیر...ای ژل به مو زن آخر تو چرا سنت شکنی می کنی من به تو نصحیت می کنم که خود را اسموت کن...
با تشکر
خواجه برادر حمید با ناموسیان انور الدوله میر قزوینی پشمکی کاکائویی حاج عبدالله و حومه


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۷:۴۳ پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۴
#65

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
_ نه آنیتا.....این کار رو نکن!!....اهو اهو......
_ آه...پدر پدر پدر!!....منم دلم نمیخواد، ولی کارهای حذب، از نون شبم واجب تره!!!
اونوقت، قیچی رو از دست پدرش چنگ زد و نشست جلوی آینه و گفت:
_ به خاطر حذب و به دلیل مخالفت با «کله پشموک» بودن وزیر، خودمو اسموت میکنم!!!
و صدای قیچی که موهای آنیتا را کوتاه میکرد، در میان ناله و فغان دامبلدور گم شد!!!
بعد از لحظاتی دامبلدور فریاد زد:
_ آنــــــــــــی!!!....دیگه کاملا اسموت نکن، تو دختری....!!!
آنیتا در حالی که اخم کردی بود گفت:
_ وا.....چه ربطی داره؟؟؟
دامبل در حالی که جدی شده بود گفت:
_ چون یه وقت دیدی برات شوهر پیدا نکردم!!!....من که نمیخوام ترشی بندازم!!!
آنیتا موهای کمشو خاروند و گفت:
_ با اینکه تا ابد هم شوهر نمیکنم، ولی چون نمیخوام ترشی بندازی!!! ، باشه!!!!
دامبلدور در حالی که تعجب کردی بود، زیر لبکی گفت:
_ با دست پس میزنه، با پا پیش!!!!
---------- لحظاتی بعد، در دستشویی حذب!!!-------
آنیتا نشسته و غوطه ور در افکار خودشه که ناگهان شعری بسیار پر معنا میسراید!!!
پس فریاد میزنه:
_ اورکا....اورکا......
و با عجله می یاد بیرون (آسلامی!!) و در راه به مرلین که در راه اومدن به دستشویی هست، میخوره!!!
مرلین میگه:
_ هوی....عمو.....چی کار میکنی؟؟!!!
اما آنیتا با سرعت دور میشه و فریاد میزنه:
_ بچه ها!!!....بیاین اینجا!!!
همه سریعا جمع میشن و آنیتا شروع میکنه به خوندن:

آن قصر که دراک، در او جام گرفت.......................دومبل (زنش) بچه کرد و رو به آرام گرفت!!!
دراک، که ژل میزدی ، او همه عمر........................دیدی که چگونه اسموت، دراک گرفــــــــت!!
***
برخیز و برو به سلمانی ای دراکو...........................بنشین و بگو که اسموت کن ،ای دراکو
در طبع حذبی ها، گر وفایی بودی.............................نوبت* به تو خود نیامدی از دگران!!
***
گیننزلی* که محیط فضل و آداب شدست.....................در جمع حذبی ها، شمع اصحاب شدست
در این شب تاریک، نزده، ژل به مو.......................گفتست اسموتم کن و در خواب شدست!!!
-------------
*نوبت......نوبت وزارت
*کینزلی......کینگزلی شکلبوت!!!
**************************
بعد از اتمام شعر، دامبل میگه:
_ آنیتا جون؟؟!!....توی دستشویی فکر میکنی؟؟!!!
سرژ میگه:
_ لابد راحت که میشه.....
ققی داد میزنه:
_ زشته!!....نگو.....باز میندازنت بیرون!!!
آنیتا میگه:
_ آقایون....آقایون.....غصه نخورید، هر کسی خودشو اسموت کنه، فکرش هم باز میشه!!!
سدریک در حالی که از تعجب داره سرشو تکون میده، میگه:
_ عجب....پس فرضیه ی"اسموت" برادر حمید، درست از آب در اومد!!!
همه: چطور؟؟!!
سدریک:
_ یادمه یه روز بهم گفت: یکی از دلایل اسموت کردن اینه که، باعث میشه جرم زیاد موها که البته در مورد وزیر، یک نجاست عظیمه، از روی سر برداشته بشه و باعث میشه که مغز راحت تر فعالیت کنه!!!
سرژ متفکرانه میگه:
_ عجیبه....من فکر میکردم از دستشوییه!!!.....پس بگو چرا مرلین هنوز که هنوزه، با این همه دستشویی رفتن، هنوز هم......
ققی فریاد میزنه:
_ نگــــــــــــو!!!.......باز بیرون میشی، ها!!!!
_____________________________________
بچه ها.....من این شعر رو توی اشعار جادویی هم انداختم!!!
امیدوارم وزیر یا به قول سرژ " کله پشموک"، قبول کنه که اسموت بشه!!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱:۱۳ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
#64

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
ملت تویه خیابونا ریخته بودن و هر کسی پلاکاردی برای اعتراض به اسموت نبودن وزیر جدید سحر و جادو به همراه داشتند.البته در این بین شعار جهانی "انرژی هسته ای حق مسلم ماست!" فراموش نشده بود!

سرژ و آوریل بر روی سنی که از غیب تویه خیابون ظاهر کرده بودند در حال خوندن بودند و ملت هم پایین سن در حال رقص و ترکوندن اکس و اینا!
از بین جمعیت سدریک در حالی که عبایی رو در دست داره بیرون میاد.نگاهی به عبای درون دستش میکنه و دوباره به درون جمعیت میره و دقیقه ای بعد همراه با برادر حمید بیرون میاد...

برادر حمید:اگر گذاشتی کارمون رو بکنیم!!
سدریک:بیا کار واجب تری داریم...در ضمن بعد از کارمون یه عالمه وقت داریم.
برادر:حالا کجا میخوایم بریم؟
سدریک:سلمونی!!

**بیست و دو دقیقه بعد!-دم در سلمونی**

برادر حمید در حالی که به محاسن خود نگاه میکرد گفت:
-حالا میخوای چی کار کنی؟
سدریک:باید هممون به نشانه اعتراض کلمونو اسموت کنیم!!
ناگهان برادر حمید غش میکنه!!

سدریک:برادر!...برادر چی شد؟!
و شونه های برادر حمید رو گرفت و تکون داد!
چشمان برادر حمید بسته بود اما صداهایی زیرلبی از دهانش خارج میشد:خوبه!...یه کم دیگه بمالون!....یه کم دیگه خودتو بچسبونی بهم حالم خوب میشه!!!

چند دقیقه بعد در حالی که سدریک پس گردنی ای به حمید میزد و میگفت""به دوستاشم رحم نمیکنه!!"" با هم وارد سلمونی شدند.

آرایشگر که بینی اش شباهت زیادی با بینی سرژ تانکیان داشت(!) به سمت آن دو آمد...

آرایشگر:اااااوووو......بوشو پسر جان!!!....بیا بیشین بیبینیم موهاتو چی کار بیکینیم!
سدریک:نه نیومدیم اصلاح کنیم.فقط هر چی قیچی داری رو میخوایم.

آرایشگر لحظه ای به آندو خیره شد....
آرایشگر:خب البته چون حاج آقا اینجا تشریف دارن روشون رو زمین نمیندازیم!
و نگاهی گرم به برادر حمید انداخت!!

دقایقی بعد صداهای آخ و اوخی از درون سلمونی به گوش رسید و بعد برادر حمید در حالی که در حال پوشیدن عبایش بود پشت سر سدریک از مغازه بیرون آمد!

سدریک:سریع بقیه اعضای حذب رو باید جمع کنیم!

*****1 ساعت بعد-جلسه جذب*******

سرژ:چیییییییییییییییی؟!!
دامبل:مو و ریشمون رو بزنیم؟!!!!!!!
ققی:پرامو بزنم؟!!
سدریک:بله به نشانه اعتراض همه باید کلا اسموت کنیم تا وزیر رو مجبور به این کار بکنیم!....در ضمن باید سعی کنیم هلیکوپتری هم یاد بگیریم بزنیم!....گیتارم باید از آوریل یاد بگیریم!

------------------------------------------------------------------------
وزیر تا اسموت نشه و هلیکوپتری و گیتار نزنه من ول کن نیستم!


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ جمعه ۵ اسفند ۱۳۸۴
#63

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
اهالی حذب، همگی سبیل اندر سبیل نشستند و دارند از خودشون تفکر در وکنن!!!
در حین فکر کردن، هر کسی کاری انجام میداد:
سرژ، ریششو میخاروند! ققی پرهاشو ناز میکرد! برادر حمید عمامشو صاف میکرد! سدریک، موهاشو ژل میزد! آوریل گیتارشو کوک میکرد! آنیتا پوستای لبشو میکند!! دومبل، ریشهاشو می بافت! دالاهوف، گوشتای لای دندوناشو در میاورد!!!!
بعد از حدود نیم ساعت، دومبل که حسابی خسته شده بود، فریاد زد:
_ بهع!!!...اه!!!.....کسی نمیخواد چیزی بگه؟؟
اعضا در حالی که سرشونو افقی تکون می دادن: نه....نوچ....اصلا....!!!
دومبل سرشو تکانی داد و متفکر گفت:
_ خب البته.....کسی هنوز فکری نداره که بخواد بگه!!!
بنابراین نیم ساعت دیگر هم گذشت.....
اینبار برادر حمید فریاد زد:
_ یافتم......یافتم......
اعضا با خوشحالی تمام فریاد او را پاسخ داد: چه چیز را یافتی؟؟؟؟
برادر حمید با خوشحالی افزود:
_ یافتم که دیروز، خودکارم را کجا نهادم!!!!
همه ی اعضا با ناراحتی گفتند: پوففففففففففففففففففف!!!!
نیم ساعت دیگر گذشت.....
اینبار نوبت سدریک بود که فریاد بزند:
_ اوه فهمیدم!!!
اعضا ذوق زده پرسیدند:
_ چی چیرو فهمیدی؟؟!!!
سدریک لب تاپشو باز کرد و صدای درنگ درنگ مسنجر بلند شد!!!
اعضا عصبانی: ایشششششششششششش!!!!
نیم ساعت دیگر....
سرژ با فریادی بلند تر از فریاد خودش گفت:
_ یاها یا های!!!!!
اعضای متعجب شگفت زده پرسیدند:
_ چی یاها ها های؟؟!!!
سرژ در حالی که حس کنسرت گرفته بودتش سنتی خوند:
_ تظاهاهاهاهاهاهراااااااات......می ی ی ی ی کنی ی ی ی ی ی ی م!!!!
همه:
_ نار نفست!!!
_ ایول!!!
و یکی اون وسط سوت بلبلی زد!!!!
نیم ساعت بعد......تظاهرات میلیونی........با رهبری حذبی ها.....
همه ی جادوگران یکصدا فریاد می زدند:
_ سرژی اسموتش کن.....
بعد ساحره ها جیغ میزدند:
_ اسموت ، اسموتش کن!!!
جادوگران:
_ دراک رو اسموتش کن....
ساحره ها:
_ برادر، اسموتش کن!!!
دومبل رفت بالای درخت و پلاکارتشو به دوربین نشون داد که روش نوشته شده بود:
_" وزیر بی اسموت = پنچری!!!!"
آوریل فریاد زد:
_ اینجوری نمیشه......باید همه با هم بگن......با آهنگ من شروع کنید!!!!
یهو همه ی چراغا خاموش شد و نور فقط روی صورت اعضای حذب افتاد، رقص نور شروع شده بود و ملت با آهنگ راک آوریل، اینجوری میخوندند:
_ درااااااااااک.......اوپس.......اسموت شو.......گوپس....زودباش.....قوپس.......بی مو شو!!!.....دوپس .... بی اسموت......گوپس.....نمیخوایمت........اوپس......حالا زودباش...........ایتس .....برووووووووووووو....هووووووووو.....اوووووووووووووو......بی مو شو!!!
سرژ پرید روی سن و شروع کرد به تکون دادن خودش وخفن خوندن مث الکس:
_ هی تو.....زو باش برو......اسموت بشو......وردار اونو....از رو سرت....خسته شدم.....برو...
آنیتا پرید روی سن و آروم توی میر کفن گفت:
_ بروووووو....
سرژ آروم و خفن:
_ اسموت کن ن ن ن .....
_ زود باش ش ش ....
_ بردار اونوووووو....
_ ایش ویل نو دیش......
_ ایش ویل نو دیییی....
آهنگ: دینگ دینگ دینگ دین دینگ!!!
آنیتا جیغ ناک خوند:
_ ایش ویل نو دیش.....ایش ویل نو دیش.....ایش ویل نو دیش فور می......
سرژ الکس ناک خوند:
_ اسموت بکن......اسموت بکن.....اون نجاست رو بردار.....
ملت همه از خود بیخود شده بودند و داشتند توی هم دیگه میرقصیدند !!!
از اون طرف، دراک که ملت رو از خود بیخود می دید، یواشکی از در پشتی رفت بیرون!!!!!

---------------
سرژ....دیدی به گفتت عمل کردم!!!
ببخشید اگه خیلی ارزشی شد!!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: ستاد مرکزي حذب ليبرات دموکرات جادوگرياليستي
پیام زده شده در: ۱۲:۴۸ پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۴
#62

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
مگه نشنيدي انفووونالزاي مرغي اومده...اين ققي ما هم چون خيلي مارو دوست داره يه چن مدتي ميره تحت مراقبت سالي هر وقت خوب شد برميگرده

جديدا داره آنفووولانزاي سرژي هم ميادها...فعلا يك شايعست

من الان شديدا گيج شدم با حزب چي كار كنم...از چهار نفر بنيانگذار فقط من موندم...








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.