هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۸۵

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۵ پنجشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۶ دی ۱۴۰۰
از Hogwarts
گروه:
کاربران عضو
پیام: 320
آفلاین
اهم
صدا دوربین حرکت:
سلام بینندگام عزیز.مفتخری که که باشما هستیم.همانطور که کشاهده میکنید اینجا شبکه تازه تاسیسی به نام گی تی وی هست که با سرمایه های کلان آقای گودریگ گریفیندور ساخته شده!!! خب میخوایم مصاحبه ای با آقای گودریگ بکنیم:
مجری:سلام آقای گودریگ.
گودریگ:سلام.
مجری:خب بدون هیچ جنجالی بریم سراغ ارزشی ها.
گودریگ:خب باید بگم کههههه ااااا من از هرچی ارزشیه بدم میاد. گاهی اوقات خودمو سرزنش میکنم چون بعضی موقع ها خودم ارزشی میرم.
مجری:خب ادامه بحث برای برنامه بعد.از همین جا از شما قول میگیریم که در برنامه بعد حضور داشته باشین.
گودریگ:خب اگه کاری نداشته باشم(با لبخند)
مجری:خب یه پیام های بازرگانی توجه کنید.
دینگ دونگ دینگ
***پیام های بازرگانی میان برنامه***
مغازه جاودانه سار تقدیم میکند:
انواع لوازم شوخی فوق جدید.(!!!!!!)
فیلم هری پاتر و نبرد نهایی(با صدای دالبی دیجیتال!!!!)
کافه تریایی بی نظیر(اگه ببینید تا آخر عمر یادتون نمیره)
و کلی امکانات دیگه.....
بامدیریت آقای:گودریگ گریفیندور
.......................
پخش تمام کوییدیچ زنده دنیا از کانالاهای شبکه ی:
سااااککررر تی وییییی (ساکر تی وی)
هیچ موقعی پیدا نمیکنید که یکی از کانالهای این شبکه کوییدچی پخش نکند.
......................
برتا!!!!!
کتابی جامع از تمام طلسم های جادوگری.
برتا!!!!
......................
فرصت برای افتتاح حساب یا افزایش موجودی در بانک گرین گاتز تا 30 اکتبر تمدید شد.
گرین گاتز بانک بانکی برای تمام عموم.
.....................
ارزشیوس!
ارزشیوس انجمنی تازه تاسیسی است که به مبارزه با تاپیک ها و پست های بی محتوا و بی ارزش میپردازد.
ارزشیوسسسسسس..
....................
ادامه برنامه:
مجری:خب با سلامی دوباره خدمت شما بینندگان عزیز.در اینجا قصد داریم به برنامه های کانال های گی تی وی بپردازیم:
کانال 1 :پخش زنده کوییدیچ تیم ملی بلغارستان-ایرلند..ساعت 16.30
کانال 2 :خودتون ببینید دیگه!!!
کانال 3 :خودتون ببینید دیگه!!!
کانال 4 :خودتون ببینید دیگه!!!
کانال 5:خودتون ببینید دیگه!!!
کانال 6 :خودتون ببینید دیگه!!!
کانال 7 :خودتون ببینید دیگه!!!
کانال 5 :خودتون ببینید دیگه!!!
...............................
بله همکاران اشاره میکنند که موسیقی برای شما در نظر گرفته اند شما رو به گوش دادن این موسیقیه زیبا دعوت میکنیم.
.............5 دقیقه بعد.............
خب وقت ما تموم شد شما رو تا برنلمه ای دیگر به خدای بزرگ و منان میسپارم.
..................
Finish


آخرین دشمنی که نابود میشود مرگ است


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۸۵

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲
از هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 809
آفلاین
"پيام هاي بازرگاني"
******دين دين درين دين دين -- دين دين دريدين*****

اتوبوس قهرمان....چوبدستي خود را بالا بگيريد...دينگ دانگ دونگ.

اتوبوس در خدمت شما جادوگران و ساحرانِ درمانده.
" تصاويري از چهره ي پر جوش استان شاپنايك...() و ارني برنك در حال لبخند زدن(دندون نداره) نشون داده ميشه "

................................................

نرم و لطيف است و زيبا... مــــالكين
خوشحالت است و زيبا..... مـــــالكين


مالكين رداهاي بي آستين خود را با نازلترين قيمت ها تقديم ميكند....بشتابيد.
جديد است...تازه از راه رسيده.
آدرس: كوچه دياگون، نرسيده به سه راه ناكترن...

...............................................................

زني گوشه كوچه دياگون نشسته و داره گدايي ميكنه
- به من عاجز كمك كنيد....آقا كمك كنيد....
بچه اي كه توي بقلش نشسته و حدود 11 سال دارد در حالي كه دستش تو دماغش است ميگه
- مامان، مامان من ميخوام برم هاگوارتز...مامان ردا ميخوام....
مردي ميپره وسط و بندري ميره: غصه نخور بچه جون.....آااااااه بيا.....

دوربين ميچرخه و در يك مغازه رو نشون ميده: "فروشگاه رداهاي دست دوم"
دوربين دوباره ميره رو همون آقاهه
-رداهاي رهن و اجاره و نصف قيمت .....حالا بيا و ببر...


آدرس: از گداي سر كوچتون بپرسيد....!!!

........................................................

كارخانه بوق سازي با انواع بوق هاي كوچك و بزرگ....
بچه اي تو بقل مادرش جيغ ميزنه
- اَااااااااااااااه...چقدر شما ارزشييد.........
چهار تا تخم مرغ تو صحنه ظاهر ميشه و كله هايي مدام از توي اونا بالا پايين ميره و ميگه.
- نه ما ارزشي نيستيم....ما ارزشي نيستيم.....نه....نه....نه....
يكي از كله ها مياد بالا و استپ ميكنه.
-نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!!
بووووومب...


*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.
كمپاني دنيس بازرگان شما را به ديدن ببرنامه بعدي دعوت ميكند. تصویر کوچک شده
*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.


قدرت رولو ببين توي سبك من، تعظيم كرد توي دست من
پس تو هم بيا رول بزن با سبكم، ميخوام شاخ جوجه رولرا رو بشكنم




بازارچه خیریه!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۳ پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۸۵

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
سلام عزيزان. در بازارچه خیریه هستيم و همونطور كه ميبينيد بسياري از هموطنانمون در اين محل حضور پيدا كردند تا در اين روز بزرگ هداياي خودشونو به همنوعانشون بدن...تصميم داريم گزارشی رو از این حضور سبز تقدیم حضورتان بکنیم.
@ سلام قربان، ميشه هدفتونو از حضور در اين محل بيان كنيد؟
# بلي، با سلام و درود فراوان بنده غلامفرشيد مالفوی زاده هستم. والاما اومديم اينجا تا نوعدوستي كنيم و به همه ملتهاي دنيا نشون بديم كه آدماي خوبي هستيم و مشت محكمي به دهن آمريكا بزنيم و به اسرائیلی ها بفهمونیم استفاده صلح آميز از سلاح هاي كشتار جمعي اتمي حق مشروع ملت ماست.
@ اين آقا كوچولو كه بغلتونه پسرتونه؟
#بله!
@ آقا كوچولو شما چرا اومدين؟
# من اومدم هم عمو ققی و خاله آوریل رو ببينيم هم اومديم اينجا تا به آدماي ضايع و بد بختي كه نون شب ندارن بخورن كمك كنيم تا ديگه گدا نباشن.
گزارشگر تو دلش: بابا خوبه يه پونصد تومني تو صندوق انداختين وگرنه چي ميگفتين؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خب به سراغ یکی دیگر از عزیزان خَیّــر میریم که انگار میخوان اعضای بدنشون رو به مستمندان ببخشن.
@ سلام قربان... اگه میشه احساستون رو از این که میخواین یکی از اعضای بدنتون رو به هم نوعان خودتون ببخشید بگید.
# بله من خیلی خوشحالم و از همین الآن احساس سبکی روی صورتم دارم... دکتر گفته دماغم راحت چهار نفر رو جواب میده و از این که به چهار نفر زندگی میبخشم خیلی احساس خوبی دارم.


شک نکن!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۵

مالدبر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
از همونجا که بقیه میایُن
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 319
آفلاین
بینگ بینگ...
مجری(هدویگ):
این بود که مارا برسر آذرینش داد دعوت
ما پس نزدیم و شدیم خلوتگه
پای خود از هرچه ارزشی بود کشیدیم
از خشم واله ی معشوق شدیم مادولین کش!
هدویگ:خوب دوستان... بیایید و مشاعره را شروع کنیم!
برنامه ی مشاعره
بینگ بینگ
زیر نظر: آمیکوس
شاعر اولی: گرزین اسب بر ته میکش برکش
که گربه بیرون نرود از ماهانا
شاعر دوم:
اگر کسی میکنی گنده گوی و بزرگ
بدان که نامش رافته است بر فنا درگه عاشقان
شاعر اول: نامه ی عشق بربادم دادی ای نامرد!
مگر من کرده بودمت سر سیخ جیگر؟
شاعر دوم:
ره هرآنگه که کس بر سر صلیب بینم
یادم میاید از مالدبر ضیعیف ستمدیده
شاعر اول:
های ای کسی که بر خودت مینازی
بدان که من از تو نازنین ترینم!
شاعر دوم:
من و تو با لب تشنه سر یک کلبه رسیدیم
دیدیم و شنیدیم و خندیدیم حیف که خواببیدیم
شاعر اول:
من را معذور بدار از نامهربانی
کزانکه بط به آب رود فراوان استا
شاعر دوم:
الا ای نعشه ی عاشق از سر قلب برون آیا
که عشق من از ته کشید از بوی دوا
هدویگ: خیله خوب دوستان....
این برنامه نیز به پایان رسید!
تا بعد!
بعد برنامه:
جوانان کمر باریک...


I Was Runinig lose


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۷:۵۸ پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
رینگ دینگ دینگ...دیش دام دارام...ریم دیم ریدیم ریم دیم !

شصت ثانیه

- (صدای زنونه مجری) : با نام و یاد مرلین ... جامعه جادوگری ، در مقاطع مختلف ، تحسن هایی را در مکانهای مختلف داشتند ... عده ای از سران جامعه درخواست جستجو به دنبال حمید کوچولوی ربوده شده را داشتند و یکسره فریاد می زدند :
" داداش حمید حیا کن ، حمید کوچولو رو رها کن!"
گویا مردم به برادر حمید برای این دزدی مشکوکند .

در گوشه ای دیگر از شهر ، عده ای که نام گروه خود را مرگخوار نهاده اند ، به رهبری فردی ژنده پوش ، جلوی ساختمان وزارت تجمع نموده و خواستار خلع وزیر هستند و معتقند وزیر هیچ کاری برای جامعه انجام نمی دهد .

خبر بعدی در مورد ورزش است ... سرژ تانکیان خواننده مشهور ، دیروز ، به صورت ارزشی ، با شرت ورزشی دیده شد !
کارشناسان به این نظرند که ققی کیفسون ، وزیر جامعه جادوگری ، بعد از وزیر شدن هم عادت قدیمی خود ، ورزش کردن با سرژ را ترک نکرده است و سرژ از پیش ققی برمیگشته است !

از سیاست هم خبرهایی به دست ما رسیده که آنها را به شما عرضه خواهیم کرد ... لرد ولدمورت صغیر ، قاتل و جانی بزرگ ، در خانه ریدل ها جشنی برپا کرده است ... علت این جشن بر همگان مخفی است و همین باعث مربوط شدن این خبر به سیاست شده است !
مدتی است بیل ویزلی ، یکی از سرمایه داران بزرگ جامعه نیز ، به همراه دوستان قدیمی گریفیندوری خود دیده می شود و شواهد همیشه او را در حال سخنرانی برای گریفیندوری ها مشاهده می کنند .

و خبری هم از جنگ فلسطین برای شما داریم ... کارشناسان ما در فلسطین ، ارتفاع فلسطین از سطح دریا را ، -200 متر برآورد کرده اند و در یکی از شهرهای اطراف پایتخت ، چاه نفتی را درست در دومتری زیر زمین کشف کردند !!... به گفته آنها ، این چاه آماده بهره برداریست .

تا شصت ثانیه ای دیگر ، مرلین نگهدارتان !


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۷ ۸:۰۱:۳۸



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۵

پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۰ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۵ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۸۵
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
چگونه انشای خوبی بنویسیم؟
تماشای این برنامه به دوسیستمه های زیر هجده سال توصیه نمیشود.
- - - - - - - - - - - - - - - -
مجری: خب از اونجایی که تعداد زیادی از کودکان ارزشی این مرز و بوم علاقه‌ی زیادی به برنامه ی ما نشون دادن اتاق فرمان تصمیم گرفت طی اقدامی نمادین انشاء یک بچه ی موفق دبستانی را بعنوان نمونه برای کودکان سایت خوش نقشمون(تریپ هواشناسی) آماده کنه...

انشای یک بچه‌ی خنگ دبستانی درباره‌ی فواید بُز!

من بز را خیلی دوست میدارم... یعنی آن را خیلی خیلی دوست میدارم مخصوصا اگر بز مورد نظر سیفید رنگ و کمی تپل مپل هم باشد که دیگر فبها. خلاصه که خیلی دوست میدارم.
یک روز خانوم معلممان مگی بانو از من پرسید که چند تا بز ها را دوست میدارم و من گفتم دو تا. لذا خانوممان مگی بانو کمی اخم کرد و زیر لب فحشی بیناموسی نثار من کرد و سپس گفت که "تو باید بز ها را بیشتر از این دوست داشته باشی... حتی اگر به تعداد اعضای ارزشی درپیتگران هم آن ها را دوست بداری کم است." و از آن جایی که من خیلی چیزهایی دیگرم مانند عقل، شعور، فهم و کمرم کم است جهت هماهنگی رسما در میان خبرنگاران و بدون حضور وکیلم اعلام کردم که بزها را به تعداد اعضای ارزشی جادوگران دوست میدارم که دیگر بماند چه جنجالی در روزنامه های ِ پیام امروز... پیام دیروز... پیام فردا و پیام ای اس ال اتفاق افتاد.
باید صادقانه بگویم که عشق ورزیدن من به بز ها با اندکی ترس همراه است. دلیل ترسم هم این است که مبادا حَوَص ِ(حوس) بز به سر گیلدی، سرژ، برادر حمید، ادی یا حتی مرلین کبیر بزند که اگر بزند دیگر نسل بز ها رو به انقراض میرود و کم کم همه ی بز ها توسط این افراد به قزوین، شهرضا و سایر شهر های شهید پرور صادر یا بهتر بگویم قاچاق خواهد شد!
خلاصه بز چنین است که مطمئن هستم فوایدش جز پاک شدن کیبردم ثمره ای ندارد چون کمتر از بیست و چهار ساعت پس از درج انشائم توسط ناظر سانسور خواهد شد.

مجری: خب این هم از برنامه ی امروز اگر خوشتون اومد که علی دایی نوکر همتون... اگر هم نیومد که دیگه باز هم علی دایی نوکرتون چون صد سال بود چیزی ننوشته بودم عادت نداشتم! ....!...! تا برنامه‌ی بعد و آموزشی جدید آسلام نگهدارتان!



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۳ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
برنامه امروز:وضعیت جنگ بین مرگ خواران و محفلی ها!(قسمت اول)

خ:با سلام خدمت شما عزیزان،با برنامه ای دیگر در خدمت شما عزیزان هستیم،کار خودمان رو با جمله ای معروف از گیلیدی شروع میکنیم!
گیلیدی می فرماید:هرگز ارزش تنفس مصنوعی را فراموش نکنید

خ:روز به کافه محفل آمدیم تا برنامه ای از وضعیت جنگ بین مرگ خواران و محفلی ها برای شما پخش کنیم.

وضعیت جنگ به نفع مرگ خواران پیش میره و مثل اینکه محفلی ها در خواب به سر میبرند و تک و توک پستی میزنند.رزرو ها زیاد انجام نمیشه و کلا جنگ سردی هست.

برای شروع با آناکین مونتاگ معاون لرد مصاحبه ای بکنیم.

خ:سلام آقای مونتاگ
آنی:خب که چی؟
خ:آیا واقعا شما معاون لرد هستید؟
آنی:شک داری؟
نه شک ندارم،آخه شایعه شده بود شما معاون لرد نیستید و این یک کلک هست.
آنی:هرگز به شایعه ها گوش ندهید
خ:ببخشید میشه بگید هدفتون از حمله به اینجا چی بود؟
آنی:نه،متاسفانه نمیتونم بگم.
خ:جونه من بگو!
آنی:
خ:
آنی:
خ:حداقل بگید این ماموریت اهمیت زیادی داشت برای لرد؟
آنی:کریشیو!
و به این صورت بود که خبرنگار ما مصدوم شد و ما مجبور هستیم قسمت بعدی رو در روز های آینده برای شما پخش کنیم.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۴ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵

توماس جانسونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۲ سه شنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۲۱ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
از قصر كرنوال
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 332
آفلاین
تا چت

مجری: با سلام خدمت بینندگان عزیز شبکه جی تی وی...امروز با یکی دیگر از برنامه ها تا چت در خدمت شما هستیم...امروز از تلاش گران عرصه چتر باکس دعوت کردیم تا در خدمتشون باشیم...خواهش میکنم خودتون رو معرفی کنید.

دوربین یه چهره سیاه و ارزشی رو نشون میده...شدت ارزشی بودن انقدر زیاده که دوربینم ارزشی میشه:با سلام خدمت بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جی تی وی...من آناکین استبن� هستم و میفتخرم که در این برنامه در خدمت شما هستم.
دوربین میره رو یه قیافه دیگه.یه زنه که زیادی بالا پایین میپره:سلام...خوب بیدی(مدل حرف زدن خودش تو چتر باکس)؟من دلم برای جزیره تنگ شده!!من کنث تیلور یا کنف وبیدم...
دوربین میره روی دو نفر دیگه...اینبار مجری حرف میزنه: این دو چهره معرف حضور همه هستند،طوری که شورش های زیادی رو سبب شدند.آقایون ادوارد و آرشام
ادوارد:سلام خوبی؟
آرشام:سلام خوبم تو خوبی؟
از پشت صحنه یکی فریاد میزنه: شفاف سازی:بلاک میشین!!!
یدونه بیل بزرگ پرت میشه و میخوره به گردن ادوارد،بعد چون لبه بیل تیز بوده گردن ادوارد قطع میشه و خون میپاشه به در و دیوار و صورت همه رو پر از تیکه های گوشت میکنه
یه زیر نویس میاد با این مضمون:

نقل قول:
دیدن این صحنه ها را به کودکان زیر 18 سال پیشنهاد نمیشود!!


آرشام:ادوارد!!!

مجری:سراغ نفر بعدی میریم

چهره این بار روی یک چهره گاه و بیگاه ارزشی میره:سلام...من تومیم!!! من جایزه تعیین میکنم

مجری:خب و نفر بعدی که همه میشناسینش ناظر جدید چتر باکس آقا نوک طلا و دستیارشون قاسم هلاک هستن

یه صدای هو هو میاد

مجری: خب از آقای استبن� دعوت میکنیم تا نظارتشون رو راجع به پیشرفت های اخیر چتر باکس بیان کنن
آنی:خب به نظر من چتر باکس خیلی امر مهم و لازمیه...به تازگی آقای جانسون حرکاتی رو برای دادن جایزه آغاز کردند.عده ای از فعالان چتر باکس کنار کشیدن و دیگه نمیشینن چت کنن.این خیلی بده

مجری:خب از خانوم تایلور دعوت میکنیم که شخنان خود رو بگن
کنف:راستش به نظر من خیلی خوبه که نظارت بر چتر باکس توسط هدویگ جانننننننننننننننن انجام میگیره...اینطوری ما هم هبه جزایر بالاک تبعید میشیم و دوران خوبی رو میگذرونیم...

مجری: خب از آقای
تومی:داری وقت تلف میکنی...به نظر من زوپس باید اقداماتی برای حذف وویرایش پیام ها جتر باکس و همچنین ساختن تاپیک های انجام بده.اینطوری نظارت راحت تری صورت میگیره و دوست ما و نظارین بیشتر میشه...باید جایزه ها هم با دقت بیشتری داده بشه و در بلاک چتر باکس چتر های ماه معرفی بشن...

مجری: من دفعه قبلی میخواستم بگم آرشام
آرشام که هنوز در سوگ ادوارد نشته و سر بریده ادواردو بقل کرده یگه:این مدیرا همشون جو گیرن...توی آزادی فروم آدم میکشن...ادوااااااااااااااااااااااارد
یه بیل میوفته بیرون که روش پرچم سیفید بسته شده.
مجری:و حالا آقای هدویگ...ناظر خوب چتر باکس

هدویگ:ما اقداماتی رو برای نظارت و امنیت چتر باکس انجام دادیم که باعث اعتیاد کنف تایلور شده و قضیه جزایر رو جدی گرفته...در کل کار قاسم خیلی خوب و سریعه و لگد ها خوبه به بوق همه میزنه و پرتشون میکنه تو جزیره...مهمترین کسی که تاحالا تبعیدش کردیم پروفسور کوییرل و بیل وزیلی بودن(در این لحظه بیل وسط استادیو به طرز تهدید آمیزی تکون میخوره).

مجری:بینندگان عزیز ممنونم که مارو امروز هم همراهی کردین...تا برنامه بعد خدانگهدار...


کاهنان مصری سه هزار سال قبل از میلاد این کتیبه قدرت و قهرمانی را پیدا کردند و برای آن محافظانی گذاشتند.تا 3 سال پیش کسی آخرین محافظ ر�


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
میزگرد مستطیلی!


تصویر فید تو بلک می شه و بعد یواش یواش روی یه استودیو واضح می شه.
عده ای دور میزی مستطیل شکل نشستن و دارن بحث می کنن ... تصویر ها پیاپی عوض می شن و افراد مختلفو دور همون میز نشون می دن که دارن به گرمی با هم بحث می کنن ... از کودکستانی ها(!) تا پیرمردهای سالخورده ای همچون دامبلدور ... همه و همه پشت این میز نشون داده می شن که در حال بحث کردنن .

بعد از مدتی تیتراژ برنامه به اتمام می رسه و استودیوی فعلی نشون داده می شه که همون میز مستطیلی وسطشه و دورش صندلی هایی چیده شده که روشون افرادی نشستن.
در مرکز تصویر گزارشگر لبخند به لب ، کاغذاشو جابجا می کنه و گلویی صاف می کنه و شروع به حرف زدن می کنه :
_با سلام خدمت شما بینندگان عزیز برنامه ... باز هم با برنامه ای دیگر از سری برنامه های میزگرد مستطیلی در خدمتتون هستیم ... همونطور که می دونید این روزا بحث های زیادی شده و بازار بحث خیلی داغ بوده ... در این برنامه می خوایم به همراه مهمانان عزیز برنامه نگاهی گذرا به این بحثها بیندازیم ... از مهمانهای محترم برنامه می خوام اگه صحبتی برای آغاز برنامه دارن ، از راست به چپ ، به ترتیب قد ، از پیر به جوون شروع به صحبت کنن !

یهو هر سه تا مهمان برنامه با هم شروع به صحبت می کنن ... همهمه ای به پا می شه که با سرفه بلند مجری خاتمه پیدا می کنه ... ولی دوباره شروع می شه .
ولدی : من از همه پیرترم باید اول صحبت کنم
سرژ : من از همه قد بلندترم ... مگه نشنیدید مجری چی گفت ؟
کوییرل : مجری گفت از راست به چپ ... پس اول نوبت منه !
مجری : خوب مثل اینکه دوستان خیلی اشتیاق دارن تا اول از همه با شما بینندگان پرشور این برنامه ارتباط برقرار کنن ... از پرفسور کوییرل شروع می کنیم .

کوییرل اول یه نگاه فخرفروشانه به بقیه می اندازه ، بعد روشو به دوربین می کنه و شروع به صحبت می کنه :
_سلام بینندگان عزیز ... پرفسور کوییرل هستم ، دارای لیسانس آسلام شناسی از دانشگاه جادوگران ، یک سال سابقه مدیریت مدرسه دارم و حدود یک سال و اندی هم سابقه مدیریتی دارم ... در خدمت شما هستم ... آقای ولدمورت بفرمایید .

ولدی : با سلام ... ولدی کچل ، ببخشید ارباب ولدمورت کبیر هستم ... دارای لیسانس حسابداری از دانشگاه آزاد ابرقو ، سابقه مدیر کلی در حدود یه مدت مدید(!) ، مدیریت گروه های مخوف به مدت دو سه ماه و سابقه خشانت های بی مورد و با مورد به طور نامحدود ! ... امیدوارم مفید واقع بشم ... آقای تانکیان از شما دعوت می کنم که بحث رو به دست بگیرید و بعد از معرفی ، موضوع اول رو مطرح کنید .

سرژ : ممنون آقای ولدی کچ ... ببخشید آقای ولدمورت ! بنده هم سرژ تانکیان ، خواننده مشهور و معروف و قدیمی و کهنه کار ، دارای مقام و کاپ حنجره طلایی ، برنده سیصد بار تندیس بهترین نویسنده کشور جادوگران ، دارای مقام اول ریش بلند جهان و در آخر نوکر همه بینندگان عزیز هستم ! ... خوب به دعوت آقای ولدی ک ... ببخشید ولدمورت بحثو شروع می کنیم ... یکی از مهمترین بحثهای این چند روز ، بحث کوپن قند و شکر و روغن نباتی بود ... حتی ما شورشهای متعددی رو هم در راستای این گرونی دیدیم ... به نظر من که باید وزیر جدید روی کار بیاد تا قیمت قند و شکر و روغن متعادل بشه ، در ادامه این ارزونی هم قیمت روغن زیتون و وازلین و دیگر مشتقات روغن هم کم می شه و پیامد های خیلی خوبی داره!

ولدی : به مسئله خیلی خوبی اشاره کردید آقای تانکیان ... به نظر من هم قیمت قند و شکر و روغن به یکی از دغدغه های بزرگ من و خیلی دیگه از مردم تبدیل شده ... باید سریعا به افراد زیر دستم دستور بدم که با فروشنده های این اجناس یه صحبتهای مختصری داشته باشن ! ... حقیقتش به دلیل این گرونی من چند روزه از خرید واکس مو و زدن اون به موهای سرم عاجزم .

سرژ : می بخشید واکس رو به کله کچ ... می بخشید حواسم به کلاه گیستون نبود!

کوییرل : مزاح خوبی بود آقای تانکیان ! ... نظر من اینه که باید در این موارد به دین آسلام رجوع بشه ... بهترین راه حلها همیشه در این دین جستجو شده و پیدا شده ... بیایید همه آسلامی باشیم !

مجری : ممنون از همه شما ... خوب آقای تانکیان نمی خواید محور بعدی بحث ما رو مشخص کنید ؟

سرژ : محور بعدی ؟ ... من که غیر این معضلی که بیان شد دیگه چیزی برای بحث کردن به ذهنم نمی رسه ... فقط ...
مجری : فقط چی ؟
سرژ : هیچی می خواستم بگم بحث وزارت ، ولی ارزش بحث کردن رو نداره ... آقایان کوییرل و ولدی ک ... ببخشید ولدمورت ، شما چیزی به ذهنتون می رسه ؟
ولدی و کوییرل :

مجری : خوب پس بینندگان عزیز بحث ما همینجا خاتمه پیدا می کنه ... از اینکه با شور و شوق این برنامه رو هم دیدید متشکریم ... منتظر نظرات سازنده شما هستیم ... تا برنامه بعدی خدانگهدار .

دوربین از روی میزگرد زوم اوت می کنه ... همه از روی صندلی هاشون پا می شن و مشغول تعارف های معمول می شن ... دوربین یواش یواش فید تو بلک می شه ........................




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
خانه ای در این زمین
بچه:بابا جون بزن اون کانال. من میخوام فیتیله جمه تعطیله لو نگاه کنم.
پدر:برو بچه.دارم نماز جمعه نگاه میکنم
بچه:ماااااااااامااااااااااااان این بابا نمیذاله من فیتیله لو نگاه کنم
مامان در حالیکه چاقوی سبزی خرد کنی را در هوا میچرخونه به سمت بابا میاد
بچه:ای ول مامانی.بزن حالش لو بگیل

نیم ساعت بعد
بچه در حال دیدن برنامه ی فیتیله جمعه تعطیله
پخش مستقیم
-خوب بچه ها.حالا به بخش جدید برنامه میرسیم.قراره عمو ادوارد برامون قصه های واقعی بگه.قبلش یه دست یه هورااااااااااااااا
-هورررااااااااااااا

دوربین میچرخه و تصویر یک جن پر حکمت را نشان میده
عمو ادوارد:سلام بچه ها.من میخوام براتون از یه سرزمینی قصه بگم که مردمش خیلی بزرگ بودند!شاهی بر این سرزمین حکومت میکرد که شما باهاش بیشتر اشنا میشید.در پگاه روزی از شهریور،شاهی با حکمت اما ناآشنا به اصول سلطنت بر نشست و اسب را در راه بالا گونه ی شهر، در تک افکند.
ادوارد حرف خود را قطع میکنه و دستش را بر گوشش قرار میده.
صدا:این چه وضعشه؟اینا که نمبفهمند چی میگی؟داری تاریخ بیهقی تعریف میکنی؟
ادوارد:ببخشید بچه ها
و یک جسم کوچک سیاه رنگ را از درون گوش خود بیرون میکشه و سپس صدای شکسته شدن از زیر کفشش شنیده میشه.
ادوارد:داشتم میگفتم.اسب را در راه بالا گونه ی شهر در تک افکند.چون رسید برجای بداشت و نظری از روی بطر به زیر پای خود انداخت.در پسش امارت و در آن پایین،امت جادوگر تن در کار داشتندو چون از احرار بودند به پادشاه نظر نکردند.گویا کوچکتر از آن است که قابل تشخیص باشد.
ادوارد ساکت شد و خیره به دوربین نگریست.در افکارش خاطرات گذشته را به یاد می آورد و لبخندی تلخ بر لبانش شکل گرفته بود

بازگشت به خانه ای در این زمین
آرشام:بابا جون میخوام نماز جمعه ببینم
زن:بیخود میکنی.میزنی اون کانال یا با همین چاقو بزنم.....
بچه:ای ول مامانی.بزن حالش لو بگیل
ارشام:فقط به خاطر بچه میذارم کانال رو عوض کنی.فکر نکن ازت....
صدای ارشام در گلو خفه شد.چون چهره ای آشنا را در میان بچه ها میدید
آرشام:این ادوارده.این ادوارده.دیدید من دیوونه نیستم.ما با هم تو یکی از تیم های جادوگران بودیم.اول شدیم با هم.با هم از اون سرزمین اخراج شدم

پنج دقیقه بعد
در خیابان:
ارشام در پشت پیکان گوجه ای نشسته و در حال گوش کردن به آهنگ جوات یساریست.
تابلوی کنار خیابان:جام جم(مستقیم)

پخش مستقیم
ادوارد:داشتم میگفتم. چون از احرار بودند به پادشاه نظر نکردند.گویا کوچکتر از آن است که قابل تشخصی باشد.پادشاه خواست که فریاد کند تا که قدرتش آشکار کند از در انصاف خارج گشت و تذکره ای با توقیع به اسکدار سپرد تا نزد اولیا برساند"فلانی و فلانی انبساط کرده اند و در حضور ما با صدای بلند خندیده اند.باید آن ها را اعدام کنید"
اولیا که از استظهار اعیان و بنوایان در اوهام بودند،بحل کردند و حکم بر تبعید دادند.دو بزه کار بی بزه در ضراء به رسم متعارف ،بیمحابا بانگ برداشتند،لیک جزء اذناب بودند و فریادشان ذرات هوا را نیز مرتعش نمیکرد.آن دو از جامعه ی جادوگری به بادیه رانده شدند.من یکی از آن دو نفر بودم و دیگری دوستم آرشام بود.چند سالیه که ندیدمش دوست دارم......

در خیابان:
آرشام به جلوی در صدا و سیما میرسه.
نگهبان:بدون کارت نمیتونی وارد بشی
آرشام سی داداش؟در همون حال به اناکین فکر میکنه و چکشی در دستانش نمایان میشه.
نگهبان ها یکی پس از دیگری به زمین می افتند و آرشام به ادوارد قدم به قدم نزدیک تر میشه.
اخرین نگهبان:اقای محترم اونجا پخش مستقیه.نمیتونی وارد بشی.
ارشام:...بوق.....اینم چکش آخر

پخش مستقیم
ادوارد:من یکی از آن دو نفر بودم و دیگری دوستم آرشام بود.چند سالیه که ندیدمش دوست دارم ...
-آرشام ؟
آرشام:
ادوارد پرید و آرشام رو در اغوش گرفت.قدش به سختی تا سینه ی آرشام میرسید اما مرامش منو کشته(جو گیر شدم )
ادوارد:چه خبر؟تونستی بفهمی چه شکلی میشه وارد دنیای جادویی شد؟من چند سال پیش اوریل و ققی و فنگ رو هم دیدم.اونا هم عین ما اخراج شده بودند
در همین لحظه تصویر آهسته ی گل های تیم ملی ایران در بازی دیروز بر تی وی ها نمایان میشه .....

بچه:مامان بابایی لو سانسول کلدند


[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.