هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۶

رامین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۳ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۶
از دره ی گدریک.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
ان شب خانه ی ویزلی ها سرد بود . همه به اتاقشان رفتند . دیگر شب شده بود . شب کریسمس . جشن مام شده بودولی هنوز هری بر نگشته بود. جینی نگاهش را به شومینه دوخته بود . ناگهان رون و هرمیون از اتاقشامن بیرون امدند . رون به جینی گفت : نگران نباش . اون بهش گفت که امیدی برای برگشتش نیست . یکی از دلایلی هم که به ما اجازه نداد باهاش بیایم این بود که از تو مرراقبت کنیم. جینی به رون چپ چپ نگاه کرد و هرمیون را در اقوش گرفت. هرمیون دلرهمانه به او نگاه کرد. جینی رو به رون گفت : یادته اولین بار من هری رو در سرسرای بزرگ هاگوارتس دیدم . ولی حالا او به جنگ با ولدمورت رفته . اوتنها رفته . حتی یواشکی رفته که شما هم همراهش نبره .
رون با حالی که میخواهد او را دلداری دهد گفت : پرفسور دامبلدور هم همین جوری بود. تصور کن . هری هم بعد از رفتنش مانند دامبلدور یه همچین افتخواری را بیاورد و همیشه در یاد ها باشد. من هم با او دوست بودم . حالا یاد اون روزی افتادم که من و هری با ماشین بابا از رو سر ماگل ها گذشتیم و ان ها متحیر به ما نگاه میکردند.
جینی گریه را سر داد . زیرا شب کریسمس هری کنارش نبود و نخواهد بود. رون دلرهمانه از جیبش دستمنالی در اورد و به جینی داد و گفت : هیس . اروم باش جینی.
جینی از هرمیون برسید: هرمیون . وقتی که تو از ویکتور کرام جدا شدی چی شد.
هرمیون کمی فکر کرد . با این که خودش میدانشت که این حرف برای این موقع نیس ولی گفت : با یک نفر بهتر دوست شدم. و به رون نگاه کرد.
جینی هر چه فکر کرد نتوانست از هری بهتر را تصور کند. و نگاهی اندوهگین به عکس هری بر روی جاروی پرنده اش کرد.

تایید نشد !!!
بیشتر از 10 خط هستش !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط لرد کاکتوس در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۸ ۱۶:۳۱:۱۲
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۸ ۲۰:۰۸:۵۷

پیروز باد تیم کویدیچ گریفندور


Re: بازي با كلمات اوتو بگمن
پیام زده شده در: ۱۰:۰۹ شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۶

دن آرياني


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۰۳ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۳۳ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۶
از زمين كوييديچ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپديد - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده – حلقه

هري و رون در حال قدم زدن در جاده ي دهكده ي هاگزميد بودند. باد دلنشيني به هنگام راه رفتن به صورت هايشان سيلي مي زد.بعد از يك تپه ، دهكده از ديد ناپديد شد. چند دقيقه اي مي گذشت كه هري و رون در حال ترك دهكده بودند.همين طور كه از دهكده دور مي شدند بوي متعفني بيشتر به مشامشان مي رسيد. هري در داشت فكر بود كه اين بو از كجا مي آيد كه يك دفعه رون نعره زد و نقطه اي را نشان داد. در انجا دو غول بزرگ با حالتي عاشقانه ايستاده بودند و غول بزرگ تر به غول كوچكتر حلقه ي طلايي را نشان مي داد.! بعد از نعره ي رون حواس دو غول به رون و هري جلب شد . غول بزرگ تر چوب دستي اي كه معلوم بود ربوده است را به طرف رون و هري نشانه گرفت و افسون سبزي را به طرف آنها شليك كرد!
-------------------------------------------------

ببخشيد يه ذره افتضاح شد
امروز من يه ذره خودم نبودم واسه همين اصلا شبه نوشته هاي خودم نشد.

تایید نشد !!!
یک بار دیگه بنویسی فکر کنم بهتر باشه !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط اوتو بگمن در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۷ ۱۰:۱۶:۱۵
ویرایش شده توسط اوتو بگمن در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۷ ۱۳:۱۰:۲۷
ویرایش شده توسط اوتو بگمن در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۷ ۱۳:۱۹:۱۳
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۸ ۱۹:۵۵:۴۶

[img]http://i6.tinypic.com/4ot0u47.jpg


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۶

Morfin


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۵ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۷:۳۱ سه شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۶
از کافه هاگزهد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 19
آفلاین
مردِی قد کوتاه و بی مو درست در مقابل (شومینه) زانو زده بود و اضطراب در چشماش موج میزد هری با دیدن این صحنه احساس لذت میکرد. هری ارام در کنار سر ماری که روی شانه اش بود (هیس) هیس کرد وسپس رو به مرد گفت پیتر تو یه (ماگل)
زاده ای و این رو به من نگفته بودی.مرد با صدایی که به سختی شنیده میشد گفت سرورم شما... اما دیگه نتونست ادامه بده چون مار دور گردنش خزیده بود و نیشش رو در بدن مرد فرو کرده بود. وقتی هری به خودش اومد هنوز (جشن) تموم نشده بود.رون و هرمیون داشتند در مورد (ویکتور کرام) بحث میکردند.رون گفت اگه اون (جاروی پرنده)رو نداشت یه بازیکن معمولی بود.با گفتن این حرف هرمیون (چپ چپ)به او نگاه کرد.رون هم رویش را از او برگردوند و با قیافه ای (متحیر) به صورت رنگ پریده هری نگاه کرد.هرمیون نیز وقتی متوجه هری شد جیغ بلندی کشید و(پروفسور)مک گونگال را صدا کرد . هری وقتی چشمهاشو باز کرد که از (سرسرا)خارج شده بود و روی یکی از تختهای درمانگاه دراز کشیده بود و نمیتونست به چیزی جز مرگ پیتر فکر کند

تایید نشد !!!
بیشتر از 10 خط هستش !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط Morfin در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۵ ۷:۰۲:۴۴
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۶ ۲۰:۴۳:۱۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۶

کاملیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۲ دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۰۱ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از قصر مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 20
آفلاین
هری به نقطه ای خیره شده بود،و به حرفی که قرار بود به جینی بزند،فکر می کرد.
در همان لحظه جینی هری را صداکرد؛هری که رنگ صورش سرخ شد،تلاش کرد عادی باشد.
هری و جینی در جاده ی زیبای دهکده ی هاگزمیدبا هم صحبت میکردندو به هم حرف های عاشقانه می گفتند.بعداز مدتی هری چیز مکعب مانندی از جیب خود دراوردوآن را باز کرد؛درآن یک حلقه ی طلایی زیبا قرارداشت؛آن رابه جینی نشان داد.جینی لحظه ای مردد ماند،وبعد گفت قبول میکنم!!!
پس از کمی قدم زدن آن دو هاگزمید را ترک کردند و به هاگوارتز برگشتندوجینی به خوابگاه دختران رفت.
هری از این که دل جینی را ربوده بود،خوشحال بود.
__________________________________________
این پست را برای اینکه شما همین را در پایین بررسی نکردید،میزنم.
ممنون.

شما در پست قبلیتون تایید شدید !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی *** در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۴ ۲۰:۴۱:۳۶
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۴ ۲۱:۰۹:۵۱

So Dark Is The Con Of Man

بس ظلمانی است مکر آدمی.


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۶

کرنلیوس آگریپاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپديد - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده – حلقه
هری داشت به قرار گاه جدید محفل ققنوس پرواز می کرد و از خود می پرسید: آیا برای رسیدن به این نقطه ی متعفن بهتر نبود از افسون ناپدید شدن و پدیدار شدن استفاده می کرد؟ او زمانی که از بالای دهکده ی هاگز مید رد می شد فکر می کرد که ترک هاگوارتز چه قدر برای او سخت بوده و او دلش برای آن مدرسه و کلاس های جادوگری را که عاشقانه دوست داشت تنگ شده بود. اما وقت حسرت خوردن نبود. او در دلش به ولدرمورت و آن مرگ خواران لعنت می فرستاد; اگر آنها حلقه ی اژدها را نربوده بودند... اگر آنها از جاده فرار نکرده بودند... او در این افکار بود که ناکهان صدای رعد آسایی از پشت سرش آمد...

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط ILIDEN در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۴ ۲۰:۰۳:۳۶
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۴ ۲۱:۰۸:۱۱



ارزشی بی‌ بکارت


تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ سه شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۶

رامین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۳ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۶
از دره ی گدریک.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
در ورودی سرسرا یبزرگ هاگوارتس باز شد . عده ای مرگ خوار با ماسک بر روی صورتشان وارد شدند. همه دور هم جمع شدند ، سر هایشان را به پایین خم کردند و زانو زدند. ناگهان توده ی سیاه و عظیمی از سقف وارد شد. از میان ان توده فردی با سری بی مو ، چشمانی براق و قرمز ، دهانی بی لب و بینی سوراخ مانند . او کسی جز لرد ولدمورت نبود.
ولدمورت چپ چپ به صندلی دامبلدور نگاهی اندارخت و با لحنی بی رحمانه گفت (( وای ی . دامبلدور . واقا متاسفم که تو این جا نیستسی . اما نگران نباش من جات رو پر میکنم .)) و سپس بی ادبانه روی صندلی او تف انداخت .ولدمورت به سوی مرگ خوارن رفت و تک تک ن ماسک های مرگ خواران را از سرشان برداشت و نام ان ها را صدا زد:((
لوسیوس ملفوی

بلاتریکس لسترنج

سوروس اسنیپ

پیتر پتیگرو

یاکسلی

ستنلی شانپایکس

نارسیسا مالفوی

و مهمان جدیدمون یعنی ویکتور کرام ))

ولمورت ادامه داد : ((بهترین جستجو گر کویدیچ به ما پیوسط به دلایلی که به گذشته ی او بر میگردد . و ما هم به او نیاز داشتی . او بهترین جستجو گر جهان در بازی کویدیچ است. و ما هم به یک جارو سوار حرفه ای نیاز داشتیم . خیلی ها به گفته ی من تو اینجلسه ی سرنوشت ساز نیستند ولی من اعتنایی ندارم . ولی یک نفر است که با دعوت من نیومد . لوسیوس اون پسرت کجاست .؟؟؟؟؟؟؟ ))
لوسیوس مافوی به همسرش نارسیسا نگاهی مهبت امیز انداخت و دستش را فشرد . سپس جلو رفت و
گفت : (( اون کار مهمی داشت))
ولدمورت چوبش را بالا برد و گفت : (( چه کاری مهم تر از این ...... اوادا کاداورا))
و پرتوی سبز رنگی لوسیوس مالفوی را از همسرش جدا کرد. نارسیسا به بلاتریکس پناه برد و با لحنی التماس امیز گفت : (( بلاتریکس . اوه ه . به من پناه بده))
بلاتریکس :(( خفه شو . من از دستور لرد سیاه سر پیچی نمیکنم هر چی ایشون بگه))
ولدمورت فریاد زد : (( نظر من اینه که اواداکداورا ))
اسنیپ جلو رفت و گفت : (( لرد من . میشه بگویید که شما چرا این کار را کردید))
ولدمورت قرولند کنان گفت : (( زیرا من با ورد پرو تیگو توانستم ذهن او را بخونم . دراکو داره به اون دورگه های بی لیاغت کمک میکنه. اون باید به سزای کارش برسه. ما امروز در هاگوارتس جمع شده ایم چون امروز پاتر با جارو ی پرنده اش از این جا میگذرد . جاروی او اذرخش است . پس مهمان جدید ما کارش را بلد است.))

اما همین که مهمان مرگ خوار ها دست بکار شد و روی جارویش نشست. حسی به او دست داد . سریع برگشت و گفت اکسپلی ارموس .
دراکو از پشت سر داد زد : اوادا کاداورا و مهمان مرگ خوار ها را کشت .
در همین هنگام هری و رون و هرمیون با اذرخش امدند. هری سریع داد زد : استیوپیفای هرمیون دوان دوان خود را به دراکو رساند و با گریه گفت : (( این چه کاری بود کردی . تو قرار بود به ما کمک کنی )
دراکو با عصبانیت گفت : (( اون ها مادر پدر من رو کشتند . این رو میفهمی ماگل ؟؟؟؟)
ولدمورت گفت :(( هیس ساکت باشید . این صدای چیه .))
ناگهان پرفسور لوپین و تانکس با پودر پرواز از شومینه وارد شدند .لوپین فریاد زد (( به به . لرد سیاه . فکر کردی دامبلدور نیست میتونی جشن بگیری.))
بلاتریکس چوبش را به روی تانکس هدف گرفت و فریاد زد فریاد زد : اوادا کاداورا .
ولی دراکو خود را پرت کرد و پرتوی سبزی که قسمت تانکس بود نسیب دراکو شد و او را پیش مادر و پدرش برد. هری ، رون ، هرمیون ، لوپین و تاکس سریع ان جا را ترک کردند.
ولدمورت با خشم گفت :(( من که نفهمیدم . امشب پاتر برای چی این جا بود .)
اسنیپ با چهره ای متحیر چیزی نامرعی را از زیر پایش برداشت و از داخل ان کاغذ پوستی با نام نقشه ی قارتگر را یافت و گفت :(( شاید دنبال وسایل مهمی میگشت.))
پایان

Lord Kaktoos
Griffendor s Lord


تایید نشد !!!
بیشتر از 10 خط هستش !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط Lord Kaktoos در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۳ ۱۶:۱۴:۱۹
ویرایش شده توسط Lord Kaktoos در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۳ ۱۶:۲۹:۵۶
ویرایش شده توسط Lord Kaktoos در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۳ ۱۶:۳۴:۵۵
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۴ ۲۱:۰۶:۱۵

پیروز باد تیم کویدیچ گریفندور


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۱۶ سه شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۶

مالی ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۶ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۱ شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۶
از Barrow
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 67
آفلاین
اکنون دیگر نیازی به بازگشت به آن نقطه نبود. خوشحال بود که هرگز چشمش به اهالی آن خانه متعفن نمی افتد. آنچه را از آنها میخواست به دست آورده بود و اهمیتی نداشت به چه طریقی! اصلاً مگر او وارث بزرگ اسلترین نبود؟ پس به کسی ربطی نداشت و اصلاً کسی حق نداشت تصور کند آن را ربوده است. پیش از ترک دهکده مطمئن شد که افسونهای مناسب و جادوی سیاه کافی برای حفاظت آن به کار برده است. امکان نداشت هیچ جادوگری بدون اراده او به آنحلقه دسترسی یابد! دیگر زمان ترک لیتل هنگلتون فرا رسیده بود.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۴ ۲۱:۰۳:۵۸

[b][size=medium][color=CC0000]جادوی عشق، قوی ترین جادوهاست


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۶

کاملیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۲ دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۰۱ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از قصر مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 20
آفلاین
هری به نقطه ای خیره شده بود،و به حرفی که قرار بود به جینی بزند،فکر می کرد.
در همان لحظه جینی هری را صداکرد؛هری که رنگ صورش سرخ شد،تلاش کرد عادی باشد.
هری و جینی در جاده ی زیبای دهکده ی هاگزمیدبا هم صحبت میکردندو به هم حرف های عاشقانه می گفتند.بعداز مدتی هری چیز مکعب مانندی از جیب خود دراوردوآن را باز کرد؛درآن یک حلقه ی طلایی زیبا قرارداشت؛آن رابه جینی نشان داد.جینی لحظه ای مردد ماند،وبعد گفت قبول میکنم!!!
پس از کمی قدم زدن آن دو هاگزمید را ترک کردند و به هاگوارتز برگشتندوجینی به خوابگاه دختران رفت.
هری از این که دل جینی را ربوده بود،خوشحال بود.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی *** در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۲۳:۱۲:۵۰
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۴ ۲۱:۰۲:۲۷

So Dark Is The Con Of Man

بس ظلمانی است مکر آدمی.


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۶

نجینیold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۳ دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۹:۰۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 7
آفلاین
متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپديد - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده - حلقه

غار بوی تعفن میداد و به زودی باید ان جا را ترک میکرد مطمئن نبود که افسون پنهان کننده تا کی دوام میاورد.

برای اخرین بار عاشقانه به عکس دخترک مو قرمز درون قاب اویز نگاه کرد تنها امیدش برای ادامه دادن مسیر او بود.

هری از غار به بیرون نگاهی انداخت از انجا دهکده همچون نقطه ای کوچک به نظر میرسید که جاده همچون ماری بی رحم دورش حلقه زده بود.

از غار بیرون زد و در سیاهی شب ناپدید شد.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۴ ۱۲:۳۳:۱۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۶

ميونگ ای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۱ یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۰۹ سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۸۷
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپديد - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده – حلقه.

در ان نقطه از جاده بود که لرد سیاه یارش را از او ربوده بود و رابطه عاشقانه ان دو را ناپدید کرده بود . از ان وقت او با افسونی ان دهکده را به دهکده ای متعفن تبدیل کرده بود تا تمامی ساکنین ان جا او را ترک کنند و او را تنها و غمگین رها کنند ....

______________________________________

ببخشید من دخالت می کنم ها ... بوی متعفنی درسته ؟؟؟؟؟؟

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط ماريه تا اجكامب در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۷:۲۰:۴۹
ویرایش شده توسط ماريه تا اجكامب در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۲۲:۱۴:۵۷
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۴ ۱۲:۲۹:۵۰

ساحره ی جوان .....
شاید جوان ترین عضو باشم :mama:







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.